صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۱۵ آذر ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۲
تکرار

مشکل اساسی جامعه بحران معنا است

دین روانشناسی نیست. به قول فرانکل دین یک ابرمعناست به نظر من تنها چیزی که می تواند به زندگی انسان معنا بدهد دین است
کد خبر: ۸۱
تعداد نظرات: ۳ نظر

تابناک جوان:

حجت الاسلام محمد برمائی مدرس دانشگاه و کارشناس برنامه های خانواده ی رسانه ملی است که تجربه ی سال ها تلاش علمی و فرهنگی اش در حوزه دین و روان او را به چهره ای محبوب و جذاب برای جوانان تبدیل نموده است.
برمایی که  با تاسیس موسسه بارش افکار سپید توانسته با اجرای کارگاه های با عنوان رسم انتخاب به موضوع ازدواج جوانان بپردازد، رویکردی دینی به حوزه شخصیت شناسی و ارتباطات انسانی  دارد و این امر را در قالب برنامه هایی مانند سینما زندگی( بررسی روانشناختی فیلم) و راه اندازی شبکه های رسانه ای در فضای مجازی پیش می برد.با او درباره ی بنیادهای روانشناختی فرهنگ عمومی از منظر دین به گفتگو پرداختیم.

 

-    آقای برمایی! شما به عنوان روحانی جوانان زیادی را در مدت فعالیت تبلیغی تان جذب مباحث دین و روان کرده اید. از طرفی در همین فضای فکری و نظری در فضای تبلیغی رسانه ملی حضور دارید.به نظر شما ابزار رسانه باعث توجه جوانان به شما شده یا روش های خودتان؟
 
به نام خدا – می توانم بدون تعارف بگویم هیچ کدام. دل های انسان ها ظرف خداست و توجه آدم ها ناشی از توفیق الهی است. با این حال در طول این توفیق و تقدیر ، تدبیرهایی مانند رسانه و یا تکنیک های تبلیغ بی تاثیر نیست. به هر حال باید برای جذب جوان تر ها تلاش کرد و پیگیر بود. رسانه هم ابزار خوبی است اما یادمان نرود تا زمانی که فرد در یک حد خاصی از فعالیت و مخاطب نباشد، رسانه به سراغ او نمی برد. به قول یکی از کارشناسان رسانه ، بین سرمایه شهرتی افراد و شهرت رسانه ای یک داد و ستدی برقرار است و نمی توان هیچ یک را بر دیگری ترجیح داد.البته این را هم فراموش نکنیم که امروز تلویزیون ما مورد اتهام و انتقاد رقبا و منتقدان خودش هست که مثلا مخاطب ندارد. در چنین وضعیتی ، خیلی نمی توان تصور کرد که رسانه بتواند نقش اصلی را در مشهور و موثر بودن یک فرد بگذارد.کما این که الان در رشته های گوناگون مجری و کارشناس و هنرمند در رسانه ملی و سینما زیاد است.اما همه آن ها در جامعه نمی توانند موثر باشند.این مسئله یعنی ایجاد امکان حسن شهرت و استفاده درست از آن برای یک روحانی به مراتب سخت تر از سایر رشته ها هم هست.
 

-    وقتی در رسانه ملی یا حتی مجموعه های دانشگاهی تبلیغ می کنید و یا درباره ی روان و دین سخن می گوئید، با چه الگویی به دنبال جریان سازی هستید؟

 
هرکسی قبل از آن که برای دیگران مفید و جریان ساز باشد، باید روی خودش کار کند. محاسبه کند خودش به کدام سمت می رود. بعد مردم را به آن سو دعوت نماید. شخصا من قبل از هر اقدامی دنبال رسیدن به سوالات خودم بودم. برای نیل به اهداف و الگوهای خودم تلاش کردم.برای افرادی در سن و کسوت ما بی شک ، قله های رفیعی وجود دارد که می توان از جوانب مختلف به آن پرداخت. مردم از روحانیون اول تقوا می خواهند و بعد هم گره گشایی. برای هر دوی این امور ما دستمان خالی نیست. در درخت بارور روحانیت انسان های زاهد و عارف و به درد به خور کم نبوده و نیستند. اما از نظر پاسخگویی به نیازهای اجتماعی برای خود من آیت الله دکتر بهشتی و امام موسی صدر شخصیت های سرنوشت ساز و بسیار الهام بخش بودند و هستند. ویژگی اصلی این دو بزرگوار مردمداری و پاسخگویی به جامعه است تا امور دیگر دینی و اخلاقی.

 

-    چرا شهید بهشتی و امام صدر؟
 
در جنس طلبگی ما شهید بهشتی معنایی متمایز با آنچه عموم مردم از آن بزرگوار می شناسند ، وجود دارد.شهید بهشتی نگاه عالمانه به مسائل روز داشت و علوم تجربی را به رسمیت می شناخت. این تسلط به دنیای روز و نیازهای آن و از سمت دیگر سواد دینی والای ایشان باعث شده بود که مردمداری توام با ایمان و اخلاص ش به جذب جوانان و تحول آن ها منجر شود. امام موسی صدر هم برای من علاوه بر برخی از همین اوصاف نماد گفتگو است.تسامح و تساهل در روش - و نه در اصول- و همنشینی با دانشمندان و متفکران از او شخصی ساخته بود که می تواند به معنای دقیق کلمه حرف های متفاوت را بشنود و به آن بیندیشد و با آن با دنیای پیرامون ارتباط موثر برقرار کند. ائ به من آموخت هیچ کس با انکار دیگران نمی تواند به ارتباط موثر برسد. تساهل امام صدر و شهید بهشتی معنایش استحاله نبود. این ها کلیدهای ارتباطی بود که برای هدایت به کار گرفته می شد.آن ها واقعا دنبال جلب نظر مردم نبودند. اما اینقدر زیبا و بزرگ شدند که مردم خودشان عاشق این شخصیت ها گردیدند.
 
-    با توجه به این ایده به از نظر شما کار اصلی روحانی «مردم داری» است؟
 
روحانی یعنی آدمی که کار اصلی اش روحانی بودن است. خودسازی کردن است. گاهی به خاطر خوشایند این و آن زندگی کردن ، راه زندگی  را شیطان به کژراهه می اندازد. اما در این مسیر قطعا مردم داری و گره گشایی در حوزه های مختلف فکری و فرهنگی ، خودش می تواند بخشی از این خودسازی و تقوا باشد.در دستورات دینی ما هم شما آموزه های زیادی دارید که در آن تاکید شده ، کار افرادی که می خواهند موثر باشند ، برای دل خودشان نیست.
 
جامعه و دردهایش،قطب نمای حرکت مبلغین دینی است. در آن نامه ای که نقل شده از ناحیه مقدسه امام عصر(عج) به آیت الله ابوالحسن اصفهانی ابلاغ شد ،دقیقا همین امر ذکر شده است.جایت را در دهلیز خانه ات قرار بده .به این معنا که مردم حتی به اندازه آمدنت از اتاق تا درب خانه معطل نشوند. باید تمام قد بایستی و کار مردم را حل کنی . منِ روحانی برای دل خودم یا برای پژوهش در اموری که ممکن است صد سال یک بار هم برای مردم مورد استفاده نباشد، نیامدم روحانی شوم. روحانی باید برود یک طرف این بازار آشفته فکر و فرهنگ و اعتقاد تمام قد بایستد و یک جای کار را بگیرد. به نظرم بزرگانی که جایی در دل مردم باز کرده اند ، رمز توفیق شان همین بوده که فکر نکردند که فقیه شدند که مردم بیایند سراغشان. عالم دینی وارث پیامبر است.به همین دلیل باید مثل پیامبر ،که به تعبیر حدیث  طبیب دوره گرد بوده اند و دنبال افرادی می گشتند که دوای دردشان باشند؛ دور مردم بگردند.
 
-    برای گره گشایی دینی چرا و چگونه به سمت بحث روان رفته اید؟
 

به نظرم ساختار اجتماع و علوم انسانی این قدر گسترده شده است که کمتر کسی می تواند بگوید من می توانم در همه رشته هایی که به نوعی به علم دین رابطه پیدا می کند، وارد شوم.اینجای کار علاقه و استعداد افراد نیز دخیل است. یکی با توجه به ضرورت ها سراغ اقتصاد دینی می رود. فرد دیگر در بحث حقوق وارد می شود و گروهی هم ممکن است برای انجام فعالیت شان فلسفه یا نجوم را انتخاب کنند. اما به دلیل آن علاقه و از سوی دیگر ، کثرت مشکلاتی که جامعه برای آن درگیر است به سراغ مبحث دین و روان رفته ام. ضمن این که از نظر من آشنایی با روان و مهندسی ارتباطات انسانی از مهارت هایی است که هیچ روحانی از آن مستغنی نیست.

 
-    به نظر شما دین دارای آموزه های روانشناسی مستقل است؟
 
بگذارید من سوال شما را اصلاح کنم. دین روانشناسی نیست. به قول فرانکل دین یک ابرمعناست به نظر من تنها چیزی که می تواند به زندگی انسان معنا بدهد دین است به شرطی که مبتنی بر جنس فاخری از دینداری باشد که مبتنی بر حقایق و واقعیت هاست و نه مبتنی بر خرافه و غلو.
دین یک جنس خاص دارد و روانشناسی یک چیز دیگر است. روانشناسی از سنخ علوم تجربی است. علوم تجربی با توجه به ضعف انسان در حوزه شناخت قابل تغییر و تغیر است اما دین یک سری اصول ثابت و غیر قابل تغییری دارد. ما نمی توانیم تفسیری که حاصل شناخت خودمان از دین است را به اسم روانشناسی دینی ارائه کنیم و بعد گزاره های ما نقد و نقض شود و باعث ضربه خوردن به دین و وهن معارف شویم. ما دنبال چنین کاری نیستیم. دین به ما دید می دهد. انسان شناسی و هستی شناسی و جهان بینی می دهد.بخشی از این چارچوب شناختی همان طوری که حضرت علامه جوادی آملی می فرمایند، خود عقل و ابزارهای عقلانی مانند تجربه و تحلیل و شهود است. دیدگاه دینی به شخصیت انسان ، یک نوع معنایی می دهد که این معنا تا حد زیادی سبک زندگی و حرکت وی را تحت تاثیر قرار می دهد. ما وقتی درباره ی دین و روان صحبت می کنیم ، انگشت اشاره مان به سمت همین معنای زندگی است. در این زمینه تئوری ها و نظریه هایی علمی غربی خیلی زیادی موافق ما هستند و همین تبادل تطبیقی نگرش ها به شرط این که دچار انحراف و التقاط نباشد می تواند، به نسل جدیدی که بخش بزرگی از فاهمه فکری اش را از معجون دین و تجدد می گیرد را راضی نماید. یک مطلب بسیار مهم هم این است که از نظر ما علوم انسانی از دین مستغنی نیست. علوم انسانی بدون دین نمی تواند به همه سوالات جواب دهد.
شاید بین این دو نگره کلی ، این فضای بین رشته ای بتواند با تاثیری که روی شناخت فرد از سویی و آرامش او از جنبه ی دیگر دارد ، به سلامت روانی و اجتماعی و در نهایت بهبود فرهنگ و سبک زندگی کمک کند.
 

-    شما در جلسه اول سینما زندگی به سراغ موضوع مرگ های خودخواسته یا خودکشی محترمانه رفتید. آن جا دنبال نقد بودید یا همین معنا را واکاوی می کردید؟

 
نکته دقیقی را مطرح کردید. نباید سر فعالان فرهنگی ما در برف باشد. در دو ساله اخیر، یکی از پر فروش ترین کتاب های بازار کتاب ایران همین متنی است که بر اساس آن فیلم " من پیش از تو" ساخته شده است. این نگرش جامعه را شکل می دهد. تا قبل از سینما زندگی احدی به سراغ این کتاب که شاید یک میلیون بار در ایران خوانده شده باشد نرفته بود.نه فقط به عنوان سینما زندگی ، بلکه در فضای فکری و فرهنگی همه آن یک میلیون نفری که کار را خوانده یا فیلم را دیده اند، باید این گفتگو را آغاز می کردیم که معنای زندگی چیست؟ چرا گاهی انسان معنای زندگی را گم می کند و در نهایت دست به خودکشی می زند. خودکشی هایی که گاهی به مرگ فیزیکی تبدیل می شود و گاهی مثل فیلم بعدی سینما زندگی ما ، یعنی "زیر سقف دودی" رابطه ی انسان را می کشد. زندگی سالم انسان را می کشد. انسان ، جوهره ی اصلی اش " انس " است. اگر موانست را از انسان بگیریم چیزی برای از دست دادن ندارد. با این دیدگاه ببینید ما چقدر آدم خودکشی کرده یا در معرض خودکشی داریم. ما نمی توانیم از دریچه نگاه معناگرایانه دین به این موضوع بی تفاوت باشیم.
 

-    بخش اعظم فعالیت فرهنگی شما در حوزه ازدواج و انتخاب همسر است. در این فضا دین و روان دنبال چیست؟

 
در اسلام ، بعد از عهد الست ، هیچ پیمانی مقدس تر از ازدواج نیست. نمی خواهم گزاره های تکراری درباره ی تاثیر ازدواج در کنش ها و واکنش هایی که فرهنگ عمومی را می سازد و عملا سبک زندگی را جهت می دهد را دوباره گویی کنم. اما به هر حال ازدواج یک نقطه ی عطفی است که درآن آدم ها بالاخره مجبور به شناخت می شوند.

به بیان دیگر ، به هر علتی ممکن است عمر یک نوجوان و جوان بدون آن که خودش و اجتماع را بشناسد به خامی و غفلت گذشته باشد ، اما زمانی که به بلوغ تشکیل خانواده می رسد ، با کنشی به نام ازدواج سرنوشت خودش و آینده ی جامعه را رقم می زند. رویکرد دین و روان این است که حداقل این جا یک تاملی به فرد بدهیم و کمک کنیم که پیش از پیوند با کسی ، خودش را بشناسد. تله های رفتاری و پنداری خودش را کشف کند. این آموزش ها حتی اگر به ازدواج هم ختم نشود نقش بسیار مهمی در تعمیق حس خوب افراد دارد. انسان ها می توانند بر اساس این رشد شخصیتی ، خودآگاهی ، یافتن خود و کهن الگوهای خود به باورهایی برسند که این باورها تا حد زیادی می تواند به گرایش و رفتار تبدیل شود.
اگر ما در این زمینه موفق شویم فقط یک ازدواج شکل نگرفته است. سبک زندگی تغییر کرده است. این یعنی اصلاح فرهنگ عمومی.

 
-    رویکرد دین و روان به لحاظ نظری و عملی چقدر موفق بوده است؟
 

ما در آغاز راه هستیم.موضوع مهم این است که نه فقط در الهام از آموزه های دینی برای چارچوب فهم ذهن و روح بلکه در همه عرصه ها دچار خام فروشی مانند نفت هستیم. به نظرم باید به فرآورده سازی دینی ادامه داد. باید علم دینی تولید شود. علم دینی خود دین نیست. یک تلاش علمی برای فهم انسانی است که مبدا و معاد خود را می شناسد. تمام حرف ما همین است. تعداد خیلی کمی از روحانیون و درس خواندگان این حوزه وارد این تلاش شده اند.ما هنوز متون لازم برای کشف انسان دین مدار که بر اساس جلوه های جدید زندگی بتواند بر چالش های زندگی متجددانه فائق بیاید ، را تولید نکرده ایم . دیدگاه های ما احتیاج به پایش علمی و تجربی دارد. با این حال بر اساس آن چه در این سال ها در فضای فکری و کاری خودم به چشم دیده ام ، تلاش ما بی نتیجه نبوده و به تغییر دیدگاه و زندگی خیلی ها کمک کرده است.البته این کار باید به نهضتی فراگیر تبدیل شود تا بتوانیم از آن به عنوان یک جریان فرهنگی یاد نمائیم.

 
گفتگو: محی الدین صبا
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
|
۱۳:۰۸ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۵
روانشناسی علم است و از دین جداست . شما به دین بپرداز و نشان بده برای مردم امروز چه چیزی دارد متفکران حوزه روانشناسی به روان می پردازند !
ناشناس
|
|
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۷/۱۰/۰۵
شمازمینه اشتغال وتربیت های اجتماعی رو ایجاد کنید، فرهنگ عامه مردم خودش راه حل درست زندگی کردن وازدواج و غیره ... رو پیدا می کنن.
بیاتی
|
|
۱۳:۳۶ - ۱۳۹۷/۰۶/۲۷
گرچه مطلب را جای دیگه خوانده بودم اما حرف های زیادی برای گفتن دارد