سریال گرگ و میش چند قسمت است؟ + نقد فیلم
سریال لحظه گرگ و میش مجموعهٔ تلویزیونی به تهیهکنندگی و کارگردانی همایون اسعدیان است. نویسندهٔ این مجموعه، مونا انوریزاده و همایون اسعدیان و تهیهکننده اولیه حسین طاهری بوده است.
خلاصه داستان
داستان این مجموعه، روایتگر فراز و فرود خانوادهای اصیل و ایرانی، در طول سه دهه است که با محوریت زندگی تنها دختر خانواده، یاسمن، که از دههٔ ۶۰ با حوادث گوناگونی، از قبیل جنگ، تحولات اقتصادی و اجتماعی و … آغاز و تا زمان معاصر، ادامه خواهد داشت.
خانه سریال لحظه گرگ و میش کجاست؟
صفحه فردا نوشت: تمام تصاویر سریال لحظه گرگ و میش در تهران فیلمبرداری شده است، از مکانهای فیلمبرداری سریال لحظه گرگ و میش خانهای در امین حضور در خیابان ری تهران اشاره کرد و برخی صحنههای دیگر نیز در مناطق جنوبی و شمالی تهران میباشد.
سریال گرگ و میش چند قسمت است؟
این سریال در ۵۰ قسمت پخش میشود.
همایون اسعدیان: کار ما در لحظه گرگ و میش خیلی خطرناک است
ایسنا نوشت: همایون اسعدیان دربارهی پرداختن به برههای از تاریخ که در سریال «لحظه گرگ و میش» جریان دارد، اظهار کرد: «لحظه گرگ و میش» تاریخ ماست و باید به آن پرداخته شود، ما زمانی لازم داشتیم «مهاجر»، «افق» و بعد «لیلی با من است» و … را بسازیم، حالا به حاشیههای جنگ نگاه میکنیم. اینها تاریخ ماست و تنها یک حس نوستالژیک نیست و باید به آن پرداخته شود.
همایون اسعدیان، کارگردان سریال «لحظه گرگ و میش» با بیان اینکه در این سریال خیلی به دنبال قصه نبوده است، اظهار کرد: من دستیار کارگردان بودم و خانم گودرزی دختر خانم جوانی بودند در سریال «آپارتمان» که من برای نخستین بار آنجا در خدمت ایشان بودیم، ولی دیگر این سعادت را نداشتم تا سریال «لحظه گرگ و میش». این سریال نیز طرحی که بود برایم جذاب شد. آن چیزی که برایم جذاب بود، دیدن یک خانواده طی دو سه دهه که با غمها و شادیها، افت و خیزها و شکافهایی که برایش ایجاد میشود که حس و حال خوبی برایم داشت. خیلی دنبال قصه نبودم، بیشتر به دنبال روابط آدمها و دیدن جزئیات زندگی بودم. سالهاست که دیگر قصه به معنای اکتش برایم جذاب نیست، بلکه به مفهوم نزدیک شدن به انسانها برایم جذاب است.
وی با بیان اینکه نمیدانسته با مخاطب چه ارتباطی برقرار میکند، گفت: کار ما کار خیلی خطرناکی است. هیچگاه نمیتوانستیم محاسبه کنیم که تیر ما کجا فرود میآید. گاهی خیلی زود پایین میافتد، گاهی هم خوب پیش میرود. اگر مهندسی بود محاسبه میکردیم و عین همان را میساختیم. اما واقعیتش این است که وقتی با عنصر انسانی و لحظات عاطفی سروکار دارید، لزوماً همیشه درنمی آید.
بیشتر بخوانید:
بازیگران حرفه ای
اسعدیان درباره تیم بازیگران سریال افزود: در کنار بازیگران حرفهای که به ما کمک کردند، تیم جوانی که در بخش بازیگری داشتیم خدا را شکر خوب است. چون کار سختی است که ترکیب بازیگران جوانی را جلوی مخاطب بیاورید که با آنها آشنایی ندارد.
فیلم سازی با موضوع دهه شصت
وی درباره علت پرداخت بسیاری از فیلمسازان به دهه شصت، گفت: این تنها مربوط به ما نیست. در تمام دنیا این اتفاق میافتد. در خود مقطع زمانی دهه شصت جنگ است و فشار بسیاری بر مردم است. نگاه، نگاه مقاومت، پایداری و مبارزه است. اما وقتی دیگر از آن دور میشوید شروع میکنید زوایای مختلف را ببینید. دیگر بخش تبلیغاتی نیست، بخش این است که خانوادهها در چه شرایطی زندگی میکردند و چه بر آنها میگذشته است. ما زمانی لازم داشتیم «مهاجر»، «افق»، بعد «لیلی با من است» و… ساخته شود، بعد به حاشیههای جنگ نگاه میکنیم. در سریال ما خانوادههای جنگ را میبینیم. اینها تاریخ ماست و تنها یک حس نوستالژیک نیست و باید بدان پرداخته شود. اگرچه سخت هم است و در ایران نیز بسیار سختتر است؛ بدلایل زیاد. یک دلیلش پروداکشن قضیه است و دلیل دیگر، حساسیتهای روایت است که ما در ایران نیز بسیار به آن برمی خوریم.
وی افزود: من اگر در فیلم سینمایی یک مسئلهای را مطرح میکنم، دقیقه ۹۰ مخاطب جوابش را میگیرد. اما در سریال صبوری و تحمل بیشتری میخواهد، لازمه اش ۵۰ قسمت انتظار است تا شکل بگیرد. این صبوری و تحمل نه در مدیرانمان وجود ندارد، نه آنچنان در مردم. ما ایرانیها عموماً کمی کم صبریم. اینکه آدمها را وقتی طی ۳ دهه میخواهید ببینید، تغییرات بسیاری میکنند. منفی مثبت میشود، مثبت منفی میشود. شخصیتی مثل «یوسف» ابتدا از سربازی گریزان بود، اما به مرور و بالاجبار وقتی وارد سربازی میشود، دچار تحول میشود.
اسعدیان درباره فشارهای اقتصادی که در سالهای جنگ بر مردم میگذشت، گفت: این فشاری که میگوئیم به شدت وجود داشت. ما هم در سریالمان سعی کردیم به طور ظریف به آن بپردازیم. نفت کم بود، افراد در زمستان در یک اتاق جمع میشدند. کوپن بود. ولی تحمل میکردند، صبور بودند. چون به شرایطی باور داشتند و آن شرایط به آنها میگفت باید این چنین زندگی کنید. اگر امروز مردم ممکن است از شرایط اقتصادی عاصی باشند، شاید به این دلیل است که نتوانستیم آن باور را همچنان حفظ بکنیم.
نقد سریال لحظه گرگ و میش
عصرایران نوشت: داستان سریال با محوریت یک خانواده، از دهه ۶۰ شروع شده و تا زمان معاصر ادامه پیدا میکند و اتفاقات رخ داده در زندگی افراد این خانواده را به تصویر میکشد اگرچه در این خانواده هم فراز و فرودهای زندگی یاسمن (دختر خانواده) بیشتر مد نظر بود.
از جهاتی سریال لحظه گرگ و میش در حد استانداردهای تلویزیون ایران است و با بهرهگیری از عوامل و بازیگران حرفهای به لحاظ اجرا و شکل و شمایل دیداری و شنیداری مجموعه تلویزیونی نسبتا قابل قبول از آب در آمده است.
حضور بازیگران حرفهای، چون فاطمه گودرزی، شهره سلطانی، فرید سجادی حسینی، علیرضا کمالی، المیرا دهقانی، حسام محمودی فرید، پانیذ برزعلی، ناصر سجادی حسینی، نیما نادری، پاشا رستمی، رها خدایاری، وحید آقاپور، احسان امانی، سیامک احصایی و ... باعث شده است روند فراز و فرودهای داستانی و علی الخصوص صحنههای احساسی آن باور پذیر باشد یا حداقل توی ذوق مخاطب نزند.
فاطمه گودرزی تقریبا مثل همیشه خوب است و نقشی که ایفا میکند به او میآید، شهره سلطانی هم در نقش عمه بچهها باورپذیر است و در هر خانوادهای یک شخص مثل او هست که صریح حرف میزند و بی ملاحظه نظراتش را راجع به همه مسائل بیان میکند، فرید سجادی حسینی هم در نقش پدربزرگ خانواده کاملا جاافتاده است.
المیرا دهقانی بازیگر نقش یاسمن اگرچه پیشتر هم در سریالهایی، چون «همه چیز آنجاست»، «سایهبان»، «پرستاران» و «هشت ونیم دقیقه» به ایفای نقش پرداخته است، اما در سریال «لحظه گرگ و میش» است که یک نقش جذاب به دست آورده که از جوانی و قبول شدن در کنکور او را میبینیم تا زمانی که بچههایش بزرگ شده و زنی میانسال شده است و انصافا با وجود تغییرات زمانی زیاد توانسته بود از عهده نقش برآید و این سریال به گونهای معرفی او به فضای بازیگری سینما و تلویزیون بود.
اساسا مشکل سریال در بخش فیلمنامه است، روند اتفاقات در سریال کاملا قابل پیش بینی است و مخاطب از ابتدای شروع یک اتفاق میتوانست حدس بزند که این بخش از داستان قرار است به کجا منتج شود، برای مثال نقش دکتر سروش شوهر یاسمن از همان ابتدای گرایش به پول و ثروت اندوزی معلوم بود که بعدا بر اثر یک اتفاق یا یک کلاهبرداری هر چه رشته است پنبه میشود.
طولانی شدن اتفاقات هم یکی دیگر از مشکلات فیلمنامه بود برای مثال وقتی سروش پی میبرد که کلاه سرش رفته و زنی که به او اعتماد کرده بود پولهایش را دزدیده است تا زمانی که سکته میکند پلانهای زیادی از او میدیدیم که ناراحت و سرگشته است در صورتی که شاید نشان دادن یک یا ۲ پلان هم کافی بود و همان کارکردی را دارد که باید میداشت.
یا زمان کشدار جر و بحث بر سر مسائلی که تکلیفشان روشن است و نیازی به این همه بالا و پایین کردن نیست مثلا خواست غیر منطقی پروانه برای انتقال تمام اموال سروش و بعد دادن رضایت، در صورتی که هنوز دادگاهی تشکیل نشده و قاعدتا نباید دنبال جلب رضایت خانواده مقتول بود، چون هیچ چیزی معلوم نیست. خاصه در این پرونده که یکی از متهمان متواریست و از طرفی با بازسازی صحنه کاملا مشخص میشد که با توجه به قد کوتاه سوگند در قیاس با مقتول و زاویه برخورد گلدان به سر او، عملا قتل توسط سوگند منتفی است.
فیلمنامه سریال بیشتر ما را یاد سریالهای ترکیهای میاندازد که از کانالهای ماهوارهای پخش میشود، یعنی به لحاظ ساختار و ساختمان فیلمنامه و شکل چینش گرههای داستانی، استفاده از عشق مثلثی، یک مرد نماد خیر مطلق و مرد دیگر نماد شر مطلق تقریبا در همان شکل و شمایل سریالهای ترکیهای است، اما با جغرافیا و رنگ و بوی ایران. برای مثال یاسمن ابتدا حامد را دوست دارد و قرار است با او ازدواج کند، اما بعد از اسارت و مفقودی او با سروش ازدواج میکند که یک دختر خردسال دارد، سروش به او خیانت میکند و یاسمن میفهمد و از او جدا شده و دوباره با حامد که از خارج برگشته است عاقبت ازدواج میکند و ... طولانی کردن و کش دادن اتفاقات هم از خصوصیتهای همان سریالها است.
با وجود انتقاداتی که به طراحی صحنه سریال وارد بود مثلا ذکر شده بود کابینتهای آشپزخانه ام. دی. اف است در حالی که در آن زمان این نوع کابینت وجود نداشته است یا چرا وقتی کوکو سبزی خوردند چرا در ظرفهایی که شسته میشود قابلمه است؟! (شاید قابلمه ناهار یا روز قبل بوده)، اما در این مورد با توجه به بازسازی شرایط و فضاهای دهه ۶۰ و ۷۰ میتوان به این مجموعه تلویزیونی نمره قابل قبولی داد، زیرا که روح کلی حاکم بر فضای آن مقطعها را توانستهاند دوباره سازی کنند.
گریم بازیگرها در گذر زمان میتوانست بسیار بهتر باشد، تغییری که در بازیگرها میدیدیم و بسیار به چشم میآمد این بود که هر چه سن بالاتر میرفت چهرهها بیرنگ و بیحالتر میشدند، در صورتی که باید خط و خطوط صورت بیشتر میشود.
تنها نکته متفاوت شکل پایان سریال و استفاده از برگشتن روح درگذشتگان خانواده در قسمت پایانی بود.
اینکه از همایون اسعدیان انتظار بیشتری میرفت شکی نیست و اساسا موضع ما به عنوان مخاطب با سریال به مانند اسم سریال موقعیتی، چون لحظه گرگ و میش است یعنی از جهاتی سریال خوب است و از منظرهای دیگری ضعیف است و ما دید واضحی نسبت به آن نداریم که مثلا مانند سریال «بانوی عمارت» بگویم سریال خوبی بود، ولی آنقدر هم بد نیست که اعلام کنیم حیف وقت و سرمایه، دقیقا بسان لحظه گرگ و میش است.
گردآوری: تابناک جوان