صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۱۲ دی ۱۴۰۲ - ۲۰:۳۲

میرزا رضای کرمانی چرا ناصرالدین شاه را کشت؟ + متن بازجویی

یکی از سوالاتی که با خواندن بخشی از تاریخ گذشته ایران، پیش می‌آید این است که میرزا رضای کرمانی چرا ناصرالدین شاه را کشت؟
کد خبر: ۷۰۲۳۵
تعداد نظرات: ۲ نظر

ناصرالدین شاه یکی ازشاهان قاجار است که توسط میرزا رضا کرمانی کشته شد. فیلم کشته شدن ناصرالدین شاه در آثار سینمایی و تلویزیونی بار‌ها بازسازی شده است. یکی از منابعی که از انگیزه میرزای کرمانی در ترور ناصرالدین شاه حکایت دارد، صحبت های او در بازجویی ها است. نگاه به زندگی میرزا رضای کرمانی می تواند ما را به این حادثه تاریخی نزدیک تر کند و پاسخ این سوال که میرزا رضای کرمانی چرا ناصرالدین شاه را کشت؟ و انگیزه او چه بود؟ را روشن تر کند.

ترور ناصرالدین شاه توسط میرزای کرمانی

تسنیم نوشت: حدود ۱۲۷ سال از قتل ناصرالدین شاه قاجار می‌گذرد. وی که خود را برای برگزاری جشن آغاز پنجاهمین سال پادشاهی آماده می‌‏کرد و قرار بود این جشن‏ را در طول یک هفته برگزار کند، بامداد روز یازدهم اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی و در شرایطی که یک روز به شروع این جشن باقی مانده بود، زمانی که برای زیارت حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به حرم آن حضرت می‌رفت، توسط میرزا رضا کرمانی از یاران سید جمال‌الدین اسدآبادی، کشته شد.

اتفاقات سیاه دوران حکومت ناصرالدین شاه

از اتفاقات تلخ و سیاه دوران ناصرالدین شاه می‌توان به قتل امیرکبیر صدراعظم کاردان و لایق ناصرالدین شاه، اعطای امتیاز تنباکو و لغو آن با حکم تحریم تنباکوی میرزای شیرازی، جدایی قطعی هرات، سرخس، نواحی اطراف رود جیحون و بخشی از سیستان و بلوچستان از ایران، اعطای امتیازات مختلف به دولت‌های انگلیس و روسیه و افزایش نفوذ آنان در تمام امور کشور، انجام مسافرت‏ های پرهزینه و خوشگذرانی‌‏های پرخرج شاه اشاره کرد.

ماجرای قتل ناصرالدین شاه توسط میرزای کرمانی

ماجرای قتل ناصرالدین شاه از آنجا شروع شد که میرزا رضا کرمانی که برای شکایت از حاکم کرمان به تهران آمده بود، در جریان این کار مورد آزار نایب‌السلطنه وقت یعنی کامران میرزا قرار گرفت و مدتی در زندان محبوس شد. وی پس از آزادی جزو مریدان سید جمال‌الدین اسدآبادی شد و به‌شدت تحت تأثیر تعلیمات وی قرار گرفت. میرزا رضا که به‌قصد کشتن کامران میرزا یک پنج‌لول روسی خریده بود، مدتی بعد قصدش را تغییر داد و تصمیم گرفت کسی را که فکر می‌کرد ریشه تمام ستم‌هاست از میان بردارد.

میرزا رضا ضارب ناصرالدین‌شاه هنگام ورود شاه به حرم حضرت عبدالعظیم، در داخل حرم نماز می‌خواند. شاه از سمت راست دور ضریح می‌پیچد و میرزا رضا از طرف چپ دم در امامزاده حمزه، پاکتی به وی می‌دهد و زیر پاکت طپانچه داشت و درست مقابل سینه شاه شلیک می‌کند. شاه جیغی می‌کشد و بر زمین می‌افتد. وی را سر قبر جیران (سوگلی معروف شاه که فوق‌العاده مورد محبت وی بود) می‌برند، ولی آنجا تمام می‌کند. نقل است که شاه در آخرین لحظات حیاتش وصیت می‌کند او را کنار جیران دفن کنند!

بعد از مرگ ناصرالدین شاه چه شد؟

اتابک (امین‌السلطان) در لحظه ترور شاه تدبیری می‌اندیشد. وی شاه را در کالسکه نشانده، یک طرف او را خودش گرفته و یک طرف را آقامردک‌خان به‌طوری که وقتی به شهر آوردند کسی ملتفت نشد که شاهی در بساط نیست. شاه را در اطاق برلیان خواباندند و پزشک تشخیص داد که گلوله به قلب خورده است.


بیشتر بخوانید: 


نگاهی به زندگی میرزارضا کرمانی

به گزارش ایرنا، میرزا محمدرضای کرمانی فرزند ملاحسین عقدایی در کرمان زاده شد.

امرا و معاش از راه دستفروشی و شکایت از کامران میرزا

میرزا رضا کرمانی از حاج ملاحسن ناظم التجار، بازرگان معروف تهرانی، شال ترمه به امانت می‌گرفت و در خانه‌های اعیان و شاهزادگان پایتخت‌نشین به فروش می‌رساند. رفت و آمد به خانه رجال و اعیان شهر باعث شد تا آگاهی بیشتری نسبت به اوضاع و احوال کشور به دست آورد و بعد‌ها به عالم سیاست روی آورد.

از جمله افرادی که میرزا رضا با آن‌ها داد و ستد داشت، کامران میرزا نایب السلطنه بود، اما کامران میرزا در قبال خرید ۲ شال از پرداخت وجه آن‌ها طفره می‌رفت. میرزا رضا به همین دلیل روزی به مجلس دربار و مجمع وزرا و اعیان وارد شد و از نایب‌السلطنه (کامران میرزا) شکایت کرد که «۲ سال بیشتر است، متجاوز از هزار تومان طلبم در نزد کارگزاران ایشان مانده، از دویدن کفش‌ها پاره کرده‌ام و از کسب و کار آواره شده به دردم چاره نمی‌شود»

اما طلب میرزا رضا پرداخت نشد و او نیز از طلبش پا پس نکشید و چنانکه امین الدوله می‌نویسد: مدتی براین گذشت، یک روز که به ضرورتی نایب‌السطنه در مجلس وزرا حضور داشت، میرزا رضا ورود و تجدید تظلم کرد. صورت ابتیاعات را که نایب‌السلطنه خود به تدریج از او برده بود به میان گذاشت و سخت نالید. نایب‌السلطنه گفت او را بفرستند، تمام طلبش پرداخت شود. میرزا رضا را بردند و طلب او را نقد حاضر کردند و ادای آن به حکم شاهزاده مشروط به آن شد که در شماره و تحویل هر یک تومان یک سیلی به پس گردنش زده شود. میرزا رضا به این قضا رضا داده و طلبی را که از وصولش نومید بود به تحمل این رنج گرفت، اما کینه و خشم نایب‌السلطنه به این ضربات فرو ننشست و او را به عقوبت‌های دیگر تهدید کردند و با استیلای حکومتی برای او بهانه‌جویی می‌شد.

آشنایی با سیدجماالدین اسدآبادی

پس از آنکه در ۱۳۰۷ قمری سیدجمال‌الدین اسدآبادی بنا به تقاضای ناصرالدین شاه به تهران آمد و به واسطه آشنایی با پسر حاج امین‌الضرب در منزل او ساکن شد، دوران تازه‌ای در زندگی میرزا رضا کرمانی آغاز شد. میرزا رضا در مدت اقامت سیدجمال‌الدین خدمتکار شخصی او بود و به واسطه همین ارتباط نزدیک به شدت تحت تأثیر افکار و عقاید سیدجمال قرار گرفت. با توجه به شرایط آشفته آن روز ایران، سخنان سیدجمال‌الدین باعث ایجاد مشکلات بیشتری برای شاه و دربار می‌شد. به همین علت از او خواسته شد تا ایران را ترک کند، اما او به‌جای ترک ایران به حرم حضرت عبدالعظیم شهر ری رفت و بست نشست و همچنان به ترویج افکار و عقاید خود مشغول بود که سرانجام مأموران حکومتی او را به زور از حرم بیرون کشیده با وضعیت نامناسبی او را از ایران اخراج کردند.

اخراج سیدجمال‌الدین و رفتار نامناسب مأموران با وی تأثیر بسیار بدی بر میرزا رضا داشت و او به علت مخالفت آشکار با این مساله توسط مأموران دستگیر و چندی زندانی شد. از این دوران بود که میرزا رضا که سخت شیفته افکار و عقاید سیدجمال‌الدین شده بود با گروه‌ها و محافل مخفی سیاسی ارتباط پیدا کرد و به تبلیغ اندیشه‌های سیدجمال‌الدین و توزیع روزنامه قانون (که ورودش از سوی دربار ایران ممنوع بود) پرداخت.

زندان و تبعید

میرزا رضا کرمانی در جریان مخالفت‌ها با امتیاز خرید و فروش انحصاری توتون و تنباکو در ایران که از طرف ناصرالدین شاه به فردی انگلیسی به نام تالبوت واگذار شده بود به واسطه شغلش با خانه بسیاری از بزرگان در ارتباط بود، بسیاری از زنان رجال و بزرگان را به مقاومت علیه این امتیاز فراخواند و تلاش زیادی برای لغو آن بکار بست.

این اقدامات باعث شد تا کامران میرزا، او را به عنوان یکی از محرکان علیه این امتیاز به شاه معرفی کند تا هم به ناصرالدین شاه خوش خدمتی کرده باشد و هم میرزا رضا را تنبیه کند. با این ترفند کامران میرزا توانست اسباب دستگیری میرزا رضا و تنی چند از فعالان را فراهم آورد.

میرزا مدتی در تهران زندانی بود و از دشنام و ناسزا علیه شاه و درباریان خودداری نمی‌کرد، این مساله باعث شد تا او دوران بسیار سختی را در زندان بگذارند. او ۱۴ ماه دیگر در زندان انبار تهران بود تا آنکه با وساطت امین‌السلطان و امام جمعه از زندان آزاد شد.

تلاش میرزارضا برای نزدیک شدن به صدراعظم (امین‌السلطان) جهت گرفتن مطالبات خود باعث شد تا کامران میرزا که ارتباط خوبی با صدراعظم نداشت، دوباره میرزا را زندانی کند که بار دیگر با وساطت امام جمعه آزاد شد و سرانجام در ربیع‌الثانی ۱۳۱۳ قمری از ایران تبعید شد و به استانبول رفت.

وی در آنجا چندین دیدار با سید جمال الدین داشت و در این ملاقات‌ها بود که هنگامی که میرزا از ظلم و ستمی که بر او رفته بود، شکایت و حکایت فراوان می‌کرد، سید نیز به او گفته بود که «.. ایران آباد نمی‌شود، مگر به قطع ریشه شجره خبیثه استبداد».

پس از این ملاقات‌ها میرزا رضا کرمانی از استانبول حرکت کرد و به عنوان خدمتکار شیخ ابوالقاسم برادر کوچک شیخ احمد روحی از راه طرابوزان به تفلیس بعد بادکوبه و از آنجا از طریق مشهدسر (بابلسر کنونی) وارد ایران شد و با تهیه تپانچه روسی در بارفروش (بابل) وارد شهر ری شد.

میرزا رضای کرمانی چرا ناصرالدین شاه را کشت؟

بازخوانی بخش‌هایی از متن بازجویی میرزا رضا برای شناخت بهتر فضایی که ترور ناصرالدین شاه نتیجه‌اش بود اهمیت دارد.

تصویری از میرزا رضا کرمانی ضارب ناصرالدین شاه بعد از دستگیری. گفته می‌شود امنیه (سرباز) کنار وی پدر رضاشاه پهلوی است

بازجویی‌های میرزا رضای کرمانی

به گزارش ایسنا، میرزا رضا کرمانی مرید سید جمال‌الدین اسدآبادی بود و بی‌دلیل نبود اگر عمده بازجویی از میرزا رضا درباره نقش سید جمال در قتل ناصرالدین شاه بود، پرسش‌هایی که البته این پاسخ میرزا رضا را همراه داشت: «دستورالعمل مخصوصی نداشتم الا اینکه حال سید واضح است که از چه قبیل گفتگو می‌کند. پروایی ندارد. می‌گوید ظالم هستند و از این قبیل حرف‌ها می‌زند.»

بازجو این ادعا را که شنید از میرزا پرسید: «پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟» و پاسخ می‌شنود: «از جانب میرزا رضا که از کجا نمی‌خواهد. از کند‌ها و بند‌ها که به ناحق کشیدم و چوب‌ها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم. از مصیبت‌ها که در خانه نایب‌السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آنکه به خیال خودم خیرِ دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم. قبل از وقوع شورش تنباکو نه اینکه فضولی کرده بودم، اطلاعات خود را دادم بعد از آنکه احضارم کردند.»

و باز نوبت بازجو بود که از میرزا پرسید: «کسی که با شما غرض و عداوت شخصی نداشت در صورتی که اینطور می‌گویید خدمت کرده باشید و از شما آن وقت علامت فساد و فتنه‌جویی دیده نشده باشد. جهتی نداشت که در ازاء خدمت به شما آن طور صدمات زده باشند. پس معلوم است که در همان وقت هم در شما آثار بعضی فتنه و فساد دیده بودند.»

که میرزا رضا می‌گوید: «الحال هم حاضرم بعد از این مدت که طرف مقابل حاضر شده، آدم بی‌غرضی تحقیق نماید که من عرایض صادقانه خود را محض حب وطن و ملت و دولت بعرض رساندم و ارباب غرض محض حسن خدمت و تحصیل مناصب و درجات و مواجب و نشان و حمایل و ... بعکس به عرض رساندند. الحال هم حاضرم برای تحقیق.»

بازجو، اما مشتاق است تا بداند میرزا از چه کسانی کینه و نفرت در دل انبار کرده و می‌پرسد: «این ارباب غرض کی‌ها بودند؟»

و میرزا رضا پاسخ داد: «شخص پست و نانجیب و بی‌اصل و رذل غیرلایق که قابل هیچ یک از این مراتب نبود آقای آقابالاخان وکیل‌الدوله - محمدعلی خان سردار اَفخَم ملقب به آقا بالاخان سردار - و کثرت محبت حضرت والا آقای نایب‌السلطنه به او.»

و اینجاست که ابوتراب نظم‌الدوله در مقام بازجو می‌خواهد انگیزه میرزا رضا از قتل ناصرالدین شاه را مکشوف کند، پس پرسید: «این ظلم‌هایی که به تو شد از ناحیه شاه نبود. شما بایستی این تلافی و انتقام را از آن‌ها بکنید که سبب ابتلای شما شده بودند و یک مملکتی را یتیم نمی‌کردید.»

میرزا رضا درباره انگیزه‌اش از ترور ناصرالدین شاه، گفت: «پادشاهی که ۵۰ سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیل‌الدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امین‌الخاقان و این اراذل و اوباش و بی‌پدر و مادر‌هایی که ثمر این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گَنده گردد نی ز دُم. اگر ظلمی می‌شد، از بالا می‌شد.»

میرزا سپس شرحی از چهار سال زندانش در قزوین و جا‌های دیگر و مصیبت‌هایی که کشیده بود داد و از اینکه زنش طلاق گرفت و بچه شیره‌خوارش سر راه افتاد و پسر هشت ساله‌اش هم به خانه شاگردی رفت تعریف کرد تا انگیزه خود از قتل شاه را روشن‌تر بیان کرده باشد.

او گفت: «وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسان‌های عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمین خلاص نکرده باشم.»

بازجو بار دیگر پرسد: «شاه چه تقصیری دارد؟ طبیعی است که نایب‌السلطنه و دیگران، اوراقی نزد او آورده و او را قانع می‌کردند. در این صورت مقصر این دو نفر بودند و به قتل اولویت داشتند، چه شد که به خیال آن‌ها نیفتادید و دست به این کار بزرگ زدید؟»

میرزا رضا جواب داد: «تکلیف بی‌غرضی شاه این بود که یک محق ثالث بی‌غرضی بفرستد میان من و آن‌ها حقیقت مسئله را کشف کند. چون نکرد، او مقصر بود. سال‌هاست که به این منوال، سیلاب ظلم بر عامه رعیت جاری است. مگر این سید جمال‌الدین، این ذریه رسول، این مرد بزرگ چه کرده بود که به آن افتضاح او را از حرم عبدالعظیم بیرون کشیدند. زیرجامه‌اش را پاره کردند. آن همه افتضاحات به سرش آوردند. او غیر از حرف حق چه می‌گفت؟ این‌ها ظلم نیست؟ این‌ها تعدی نیست؟ اگر دیده بصیرت باشد ملتفت می‌شود که در همان نقطه که سید را کشیدند، در همان نقطه گلوله به شاه خورد.

حالا که این اتفاق بزرگ به حکم قضا و قدر به دست من جاری شد یک بارِ سنگینی از تمام قلوب برداشته شد. مردم سبک شدند. دل‌ها همه منتظرند که پادشاه حالیه حضرت ولیعهد چه خواهند کرد به عدل و رافت و درستی. جبر قلوب شکسته خواهند کرد یا خیر.

اگر ایشان چنانچه مردم منتظرند یک آسایش و گشایش به مردم عنایت فرمایند، اسباب رفاه رعیت می‌شود و بنای سلطنت را بر عدل و انصاف قرار بدهند البته تمام خلق فدایی ایشان می‌شوند و سلطنت‌شان قوام خواهد یافت و نام نیکشان در صفحه روزگار خواهد بود و اسباب طول عمر و صحت مزاج خواهد شد و، اما اگر ایشان هم همان مسلک و شیوه را پیش بگیرند این بار کج به منزل نمی‌رسد.»

اینجاست که ابوتراب نظم‌الدوله در پی آن بر می‌آید تا هم دستان احتمالی میرزا رضا را نیز از خلال سخنانش شناسایی کند و لذا پرسید: «در صورتی که واقعا خیال شما خیر عامه بوده و برای رفع ظلم از تمام ملت این کار را کردید پس باید تصدیق کنید به اینکه اگر این مقاصد بدون خونریزی به عمل آید و این مقصود حاصل شود البته بهتر است.

حالا ما می‌خواهیم بعد از این درصدد اصلاح این مفاسد برآییم. در این صورت باید بدانیم اشخاصی که با شما متفق هستند کی هستند و حالشان چیست و این را هم شما بدانید که غیر از شخص شما که مرتکب این جنایت هستید یا کشته می‌شوید یا شاید، چون خیالتان خیر عامه بوده است نجات یابید، امروز دولت معترض احدی نخواهد شد. فقط می‌خواهیم بشناسیم اشخاصی که با شما هم‌عقیده هستند که در اصلاح امورات شاید یک وقت به مشاوره آن‌ها محتاج بشویم.»

میرزا رضا، اما زیرک‌تر از آن بود. پاسخ داد: «صحیح نکته می‌فرمایید. من چنانچه به شما قول دادم به شرف و ناموس و انسانیت خودم قسم است که به شما دروغ نخواهم گفت. هم‌عقیده من در این شهر و مملکت بسیار است. در میان علما بسیار، در میان وزرا بسیار، در میان امرا بسیار، در میان تجار و کسبه بسیار، در میان جمیع طبقات بسیار هستند.

شما می‌دانید وقتی که سید جمال‌الدین در این شهر آمد تمام مردم از هر دسته و طبقه چه در طهران و چه در حضرت عبدالعظیم به زیارت و ملاقات او رفتند و مقالات او را شنیدند. چون هر چه می‌گفت لله و محض خیر عامه مردم بود. همه کس شیفته مقالات او شدند و تخم این خیالات بلند را در مزارع قلوب پاشید. مردم بیدار بودند، هوشیار شدند و حالا همه کس با من هم‌عقیده است. ولی به خدای قادر متعال که خالق سید جمال‌الدین و همه مردم است قسم که از این خیال من و نیت کشتن شاه احدی غیر از خودم و سید اطلاع نداشت.»

اعدام میرزای کرمانی

میرزارضا در سحرگاه روز پنجشنبه ۲۲ مرداد ۱۲۷۵ در میدان مشق تهران به‌دار آویخته شد. قبر میرزا رضا کرمانی کجاست؟ در نهایت شب جسد را از دار پایین آورده و به گورستان حسن‌آباد (که بعد‌ها ایستگاه آتش‌نشانی در محل آن ساخته شد) بردند و دفن کردند.

 

گردآوری: تابناک جوان

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
سنیک3
|
|
۲۲:۵۳ - ۱۴۰۲/۱۰/۱۲
او بهایی بود؟
ناشناس
۱۴:۴۹ - ۱۴۰۲/۱۰/۱۸
نمی دانم