"تاجالحیا"ی ما کجاست؟
به گزارش تابناک جوان، عصر ایران نوشت: دوستی میگفت: «اون قدر که دیگران نسبت به زندگیام حساس هستند؛ خودم حساس نیستم» دوستی دیگر هم میگفت: «وسیلهای که توی خونه گم میکنم زنگ میزنم همسایه اون خبر داره کجا گذاشتمش» جدای از بار طنزی که پس این جمله است اما نشان از یک چالش اساسی در حوزه زندگی اجتماعی امروز ما میدهد.
این سرک کشیدن را در همین یک ماه اخیر بشمارید؛ از کنجکاوی برای کشف نوع رابطه شهردار سابق با زن دومش گرفته تا ماجرای سفر لاله اسکندری و حالا زندگی خصوصی مهدی هاشمی و… اینها نشان میدهد عطشی در میان نیست که بگوییم کمکم عادی میشود و پا پس میکشند. شدت این جریان از عادت گذشته و به رفتار و فرهنگ تبدیل شده است و فقط بر حسب شرایط روز، شکل ابراز و استفادهاش تغییر میکند.
حفظ حریم شخصی و اطلاعات افراد چیزی است که میتوان از آن به عنوان تاجالحیا نام برد. تاجالحیا در زبان عربی به رفتار گونهای از درختان جنگلی گفته میشود که سرشاخههایشان به هیچ وجه؛ حتی در وزش شدید باد، به هم برخورد نمیکند و حریم و حیای هم دیگر را نمیشکنند.
سوالی که باید پرسید این است که چه قدر در برخورد با دیگران قاعده تاجالحیا را رعایت میکنیم؟ ما تا حالا چه قدر خواسته یا ناخواسته در زندگی دیگران سرک کشیدهایم؟ با حرف و نگاه و … چه قدر در زندگی اطرافیان تجسس کردهایم و این حرکت را، در پس دلسوزی یا خیر و صلاح یا واژههای خوب، پنهان کردهایم؟
عادت را میشود با تمرین و ممارست از سر پراند. اما چیزی که به رفتار در میآید و در لایههایی از فرهنگ عمومی، جا خوش میکند را نمیشود با نصب چند بنر و … به اصلاحش دل خوش کرد. البته خیلی ساده و بیدردسر میشود همه این بار منفی را انداخت گردن شبکههای اجتماعی و رفت لم داد زیر باد کولر و پیروزمندانه ژست حلال مشکلات را بازی کرد. اما این سرک کشیدن به زندگی دیگران حاصل همین دهه حضور پر رنگ شبکههای اجتماعی است؟
ماجرای خودکشی دختر دانشجو که بلوتوث رقصیدنش، در جشن فارغالتحصیلی آن هم در یک مهمانی زنانه را کدام از ما یادش هست؟ به همین سادگی ما خیلی چیزها را به همان داغی که به هم دیگر نشان میدهیم، فراموش هم میکنیم. دهه هشتاد، دهه سرک کشیدن به زندگی و روابط آدمها از طریق بلوتوث بود، دهه قبلش، زنان کوچهنشین که اتفاقاً به عروس شیطان معروف شدند و پشت پچپچشان، شناسنامه و زندگی افراد زیر و رو میشد.
این کنجکاوی در زندگی دیگران در حریم شخصی و جسمانی و اطلاعاتی افراد، وقتی دخالت به حساب میآوریم که راجع به زندگی خودمان اتفاق افتاده باشد و ما طرف دوم قضیه باشیم اما زمانی که ما توی زندگی دیگران سرک میکشیم اسمش تغییر میکند و منفعلانه میگوئیم: «خیر و صلاحش را میخواهم.»
ما هنوز تعریف روشنی از حریم شخصی نداریم. چون این حریم نه دیوار دارد نه سیمخادار، پس تا جایی که چشمهایم کار میکند میتوانم آزادانه به جست و جو بپردازم باعث میشود از وسط محدوده آرامش بسیاری عبور کنم و به نوعی مقصر آنها هستند که مابین نگاه من و افق ایستادهاند.
زندگی امروز همه ما، با نخهای نامرئی از آسمان آویزان شده است؛ به کسری از ثانیه، تیزی نگاه دیگران که به تنمان گیر میکند، فرومیافتیم. بقیه از سر دلسوزی به قضاوت ما مینشینند. قضاوتی که مقصر اول و آخر ماییم و جهان منزه به راهش ادامه میدهد.
انگار در خانهای زندگی میکنیم که صد دوربین متصل به شبکههای جهان دارد ما را زنده تماشا میکند و منتظرند تا خطایی و … از ما سر بزند. کاش آدمها هم مثل درختان، تاجالحیا داشتند و جایی خط باریکی بین سرشاخههایمان فاصله میانداخت تا بتوانیم راحت در باد برقصیم و لذت ببریم.
امروز فعلا روز خوبمان است .
در جامعه ای که عموم مردم و نخبگان ( پاک ) که زیاد هم هستند ، ساکتند و میدان را به اقلیت دجال فرهنگی داده اند ، روزهایی سیاه در انتظارمان است .
انسان هایی که حتی در بین اقوام درجۀ یکشان هم شنونده و تحویل گیرنده ندارند ، با یک پیج در فلان شبکۀ اجتماعی صدها هزار دنبال کننده دارند ...
هنوز روز خوبمان است ...