امامصادق (ع) و انحراف زیدیه
تابناک جوان: بیتردید مصائبی که امام جعفرصادق علیهالسلام در عصر امامت خود از جانب علویونی که بعدها به عنوان امامان زیدی خوانده شدند؛ متحمل گردید، کمتر از رنجی نبود که از خلفای تازه کار عباسی بر آن حضرت تحمیل شد.
برابر گزارشهای قابل توجهی که از سوی کلینی و ابوالفرج اصفهانی و طبری و دیگران صورت گرفته است.با تزلزل پایههای حکومت بنیامیه، جنبشهای دینی و سیاسی برای کسب قدرت به حرکت در آمدند اما چشم امت اسلامی به سمت خاندان پیامبر (ص) بود.
اولین کسی که در این زمینه پیشدستی نمود،عبدالله ابن حسن حسنی بود که سعی کرد با استفاده از احادیث مهدویت ، نظر مردم را به سمت فرزندش محمد معروف به نفس زکیه جلب نمود و حتی خلفای نخستین بنی عباس نیز با او بیعت کردند.
امام ششم که نیک میدانستند که محمد حسنی آن موعود معهود خدا نیست؛ از سر دلسوزی و هدایت هیچگاه با او و ادعاهای پدرش روی خوشی نشان نداد و معتقد بودند، بلند پروازی عبدالله پسر حسن مثنی برای فرزندش باعث کشته شدن او و آسیبهای جدی به شیعیان و علویان خواهد شد و شیعه کشی و کشتار سادات را به نحو بی سابقهای به امری عادی تبدیل میکند.
به بیان دیگر، ریشه ظاهری سخت گیری منصوردوانیقی بر خاندان پیامبر و آزاری که او با فشار و اهانت و اذیت بنیهاشم پیش گرفت و در نهایت امام را نیز به شهادت رساند، همین قیامهای بیاجازه و ساده نگرانهای بود که نمیتوان همهاش را به انگیزههای دنیوی و سیاسی منحصر دانست.
این جماعت که بعدها به عنوان زیدیه شناخته شدند دچار انحراف بینشی بودند. از نظر آنها در تشیع آنچه اصالت داشت مبارزه مسلحانه است و هر تفکری که مبارزه سخت را نپذیرد، سازشکار است.
به روایت ایشان بالاترین فضیلت برای شناسایی امام اول نسب فاطمی بود و بعد قیام به شمشیر.
آنها تقیه را حرام میدانستند و اعتقاد داشتند حتی امامت مفضول بر فاضل به دلیل سبقت او در قیام و مبارزه شایسته و مباح است.
کمی غیرقابل باور است اما در گزارشهای تاریخی تصریح شده، اینان وقتی در مراحل اولیه قیام توفیقاتی کسب کردند، برای بیعت گرفتن امام معصوم را تحت فشار و تهدید و زندان قرار دادند.
امامان زیدی که برخی از نسل امام حسن(ع) و برخی دیگر حسینی تبار بودند(بجز برخی استثنائات مانند خود زید، فرزندش، شهید فخ و کشتگان زندان هاشمیه) به دلیل توهم انقلابیگری و مبارزه کور به رغم آنکه نوعا از زاهدان و مومنان و محدثان زمانه خود تلقی میشدند و سر سازش با هیچ ستمکاری را نداشتند،مهمترین موانع توجه مردم به جریان اصیل امامت بودند.
از زمان امام باقر تا پایان امامت حضرت جواد(علیهمالسلام) جریان امامت رسالتی مهمتر از مرز گذاری برای عقاید اسلام ناب برای خود قائل نبود.
امامان معتقد بودند، قیام بدون داشتن نگرههای اصیل و امتی تربیت شده که در مقابل ابتلائات استقامت میکند، هدر دادن جان و فرصتها برای تربیت جامعه و مبارزه با اندیشههایی است که با توجه به گسترش جغرافیایی اسلام ، بازار التقاط و انحراف را داغ کرده بود.
از نظر امام صادق سلاماللهعلیه قیام کسی که علم کافی به معروف و منکر ندارد، نمیتوانست مصداق امر به معروف و نهی از منکر باشد.
قیامی که بنیان آن رشد فهم عمومی نباشد هر جوری که به دست آمده باشد ، ماندگار نخواهد بود.
قیامی که آیین اخذ قدرت در آن برپایه شمشیر و زور و اکراه باشد، دینی نیست.
از نظر امام حکومت سیاسی بدون دانایی و بر پایه زور پذیرفته نبود ؛ حتی اگر قیام توسط مومنان نماز شب خوان صورت پذیرفته باشد زیرا امام در فهم مصالح امت نه عشیرهای نگاه میکردند و نه حتی بر پایه نگاه به صلاحیت و ایمان ظاهری افراد:
«فلاتخرقوا بهم اما علمت ان امارة بنيامية كانت بالسيف و العسف و الجور و ان امارتنا بالرفق و التألف و الوقار و التقية و حسن الخلطة و الورع و الاجتهاد فرغّبوا الناس في دينكم و فيما أنتم فيه»
به مردم فشار نياوريد. آيا نميداني كه حكومتداري بنياميه با شمشيرو زور و فشار و ستم بود ولي روش ما با نرمي، مهرباني، متانت، نگهداري، حسن معاشرت، پاكدامني و كوشش است. پس كاري كنيد كه مردم به دين شما و مسلكي كه داريد رغبت پيدا كنند.
قطعا تفکراتی که در آن اصالت با مبارزه است و هر کار دیگری در آن خیانت و سازش تلقی شود؛ نمی توانست امامت رئیس مذهب جعفری را بپذیرد.
بنابراین زمینه جمع شدن حوزه درس و در نهایت شهادت آن امام همام را فراهم کرد.
البته مشکلات ناشی از رسوخ تفکر زیدیه و بروز آن در لوای اسماعیلیه و حتی برخی جریانهای عصر حاضر فراتر از اینهاست که بررسی مجالی بیشتر میطلبد.