شهید چمران چگونه شهید شد؟ + ماجرای یک شایعه
شهید چمران چگونه شهید شد؟ مطالعه تاریخ زندگی شهدا ما را با ابعاد مختلف زندگی آنان آشنا می کند. مصطفی چمران زندگی راحت خود در آمریکا را رها کرد و به کمک هموطنانش در ایران شتافت. بخشی از ماجرای زندگی و شهادت مصظفی چمران را بمی خوانید.
شهادت شهید چمران
یک هفته قبل از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تهران، دعایش اجابت شد. ترکش خمپاره در دهلاویه پشت سر و گردنش را شکافت و روحِ بلندش بدنِ نیلگونش را در آمبولانس امداد رها کرد و عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ شد. دکتر مصطفی چمران با رها کردن راحتترین زندگیها در آمریکا به کمک مردم ستمدیده لبنان و سوریه رفت، اما به محض شنیدن ندای محبوبش به ایران آمد و به کردستان و جبهههای جنوب رفت و تمام تخصص و وفاداریش را خرج هموطنانش کرد. خمینی کبیر در وصفش گفت: «شرف را در دنیا و رحمت خدا را در آخرت، بیمه کرد».
شهید چمران چگونه شهید شد؟
شهید چمران به همراه دو فرمانده به شهادت رسید. حسن شاهحسینی، فرمانده «فرسیه» از فرماندهان دوران مبارزات شهید مصطفی چمران در گفتگو با «صبحنو» از روز و نحوه شهادت دکتر چمران و سه تن دیگر از فرماندهان در روز ۳۱ خرداد میگوید که این روایت را در ادامه از بیان شاهحسینی میخوانید.
همزمان با دوران فرماندهی من، شهید حدادی، مقدم و رستمی نیز از فرماندهان و نیروهای دکتر چمران بودند؛ شهید حدادی و احمد مقدمپور از فرماندهان طراح بودند و شهید ایرج رستمی، فرمانده دهلاویه.
من در روز ۳۱ خرداد سال۱۳۶۰ مرخصی داشتم و به تهران آمده بودم. ساعت۵ صبح همان روز، ایرج رستمی در دهلاویه به شهادت میرسد. شهیدرستمی از نیروهای هوابرد ارتش بود. زمانی که تیپ سردشت برای انجام ماموریت به ما ملحق شد، ایشان از تیپ جدا شد و برای ادامه همکاری به دکتر چمران ملحق شد.
ازآنجاییکه رفاقت بنده با شهیدرستمی تنگاتنگ بود، زمانی که خبر شهادت شهیدرستمی را به دکتر چمران در ستاد میدهند، دکتر جویای من میشود که با ایشان بودم یا نه؟!
دکترچمران بعد از شنیدن خبر شهادت شهیدرستمی، با حدادی و مقدم (که هر دو از نیروهای ارتش بودند و با دکتر همراه شدند) به دهلاویه میروند. حولوحوش ظهر بود که به دهلاویه میرسند. دکترچمران برای بررسی محیط و توجیه کردن فرماندهان، از جهت منطقه پدافند ستاد جنگهای نامنظم و فاصله آن تا عراق، جلوتر از بقیه حرکت میکند.
ازآنجاییکه رژیم بعثی مدام درحال پرتاب خمپارههای کور بود و اطلاعاتش در حدی نبود که رصد دقیقی از حضور دکتر چمران در منطقه داشته باشد، طبق معمول درحال پرتاب خمپاره بود که یکی از خمپارهها به محل حضور دکتر چمران، حدادی و احمد مقدمپور اصابت میکند. حدادی و احمد مقدمپور در همان لحظه که خود را حایل دکتر چمران کرده بودند، به شهادت میرسند، اما یک ترکش کوچک به پشت گردن دکتر چمران اصابت میکند که باعث میشود دکتر چمران در آن لحظه خونریزی شدیدی داشته باشد و بیهوش شود. زمانیکه ایشان را به همراه شهید حدادی و احمد مقدمپور به بیمارستان سوسنگرد و بعد به اهواز منتقل میکنند، بعد از زمان کوتاهی دکتر مصطفی چمران نیز به فیض شهادت میرسد.
برادر ایشان (که در ستاد بود) با من تماس گرفت و خواستار تحویل گرفتن پیکر شهید چمران در فرودگاه شد. ما بعد از مراجعه به فرودگاه پیکر ایشان را تحویل گرفتیم (که تمامی تصاویر آن موجود است). پس از انتقال پیکر از فرودگاه، به مجلس و مراسم وداع و فاتحهخوانی از طرف نمایندگان مجلس و وزیران، بهدلیل ازدحام جمعیت، پیکر را تا نیمهشب نگه داشتیم.
شایعه شهادت شهید چمران چه بود؟
در آن زمان شایعه شد که شهادت دکتر چمران کار نیروهای خودی بوده و به همین دلیل تیر از پشت اصابت کرده است. اما در ادامه این خاطره آمده است: پاسی از شب گذشته بود که بهدلیل شایعاتی که درمورد شهادت دکتر چمران وجود داشت، پزشکی بر پیکر شهید چمران در پزشکیقانونی حاضر شد و پس از شکافتن محلی که ترکش در پشت سر ایشان اصابت کرده بود، به ترکشی بسیار ریز (که اندازه یک عدس بود) رسید. ترکش را برای انجام آزمایشهای لازم از بدن شهید چمران خارج کردند. نتیجه آزمایش بر این شد که آلیاژ ترکش از خمپاره ۶۰عراقی است و تمام صحبتهایی که در زمان بنیصدر گفته شد مبنی بر اینکه ایشان بر اثر اصابت گلوله از پشت سر به شهادت رسید، شایعه بود.
سپس کارهای تطهیر و کفن صورت گرفت و درنهایت برای مراسم خاکسپاری به بهشتزهرا (س) منتقل شد. در بهشتزهرا (س) نیز توفیق داشتم کارهای خاکسپاری را انجام دهم. داخل قبر رفتم و پیکر را درون آرامگاه ابدی شهیدچمران قرار دادم.
زمانیکه میخواستم لحد آخر را قرار دهم، حسن چمران (پدر شهید) از من خواست تا برای آخرین بار چهره پسرش را ببیند.
زندگی شهید مصطفی چمران
سبک و سیره زندگی شهید چمران اندکی با بقیه مجاهدان راه خدا تفاوت داشت. بعد از مهاجرت به آمریکا و گرفتن مدرک کارشناسی ارشد در رشته برق و الکترونیک از دانشگاهای اند امِ تگزاس به کالیفرنیا رفت تا رشته فیزیک پلاسما را در مقطع دکتری در دانشگاه بِرَکلی بخواند.
بعد از فارغالتحصیلی از این رشته مهم و بسیار پولساز به ایالت صنعتیِ نیوجرسی مهاجرت کرد و در دو موسسه تحقیقاتی - پژوهشی جت ناسا و بِل از موسسات و آزمایشگاههای فوق پیشرفته فناوری جهان و ایالات متحده آمریکا، استخدام شد و درآمد بالا و رفاه فوقالعادهای را برای خود و خانوادهاش رقم زد. پایاننامه دکترای او به حدی قوی و تخصصی بود که مرجعِ دو مقاله علمی در رشته فیزیک پلاسما شد.
با این حال در مناجاتی عارفانه با محبوبش به خوشیها و رفاه دنیایی پشت پا زد و برای لبیک به ندای مستضعفان عالم ناز و نعمت زندگی آمریکایی را رها کرد و راهی لبنان و سوریه و بعد ایران شد.
از چپ مهدی و مصطفی چمران، غاده و خواهر امام موسی صدر
خاطرات همسر شهید مصطفی چمران
خاطرات غاده (همسر شهید چمران) در جلد اول مجموعه ۲۰ جلدی «نیمه پنهان ماه» منتشر شد. او هجرت دکتر مصطفی چمران از لبنان به ایران را اینگونه روایت کرد: «اندک زمانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، چمران لبنان را به مقصد ایران ترک کرد. بعد از چند روز، نامهای برایم فرستاد و گفت: «امام از من خواستهاند بمانم و من میمانم. در ایران ممکن است بیشتر بتوانم به مردم کمک کنم تا لبنان». من هم چند وقت بعد به ایران آمدم، کاری که پس از آن چندین بار دیگر تکرار کردم تا این که غائله کردستان در سال ۱۳۵۸ اتفاق افتاد.»
این بار غاده نیز به ایران آمد. شنیده بود که چمران در پاوه با ضدانقلاب سخت درگیر است. او خود منتظر رسیدن غاده بود و کسی از دوستانش را فرستاده بود تا او را به مقر خودش ببرد.
غاده آن روزها را اینگونه به یاد آورد: «وقتی رسیدم پاوه آنجا از محاصره درآمده و آزاد شده بود. مصطفی هم نبود. او را روز بعد دیدم. وقتی آمد همان لباس جنگی تنش بود و خاکآلود. یاد لبنان افتادم. من فکر میکردم کلاشینکف و لباس جنگی مصطفی در ایران دیگر تمام شد، ولی دیدم همانطور است.
لبنانی دیگر. مصطفی به من گفت: «میخواهم در کردستان بمانم تا مسئله را ختم کنم و دنبالتان فرستادم. چون در تهران خانه نداریم و شما در اینجا نزدیک من باشید بهتر است.» از من خواست مراقب باشم و جریان را بنویسم، مخصوصا برای روزنامههای کشورهای عرب. مصطفی میگفتُ و من مینوشتم. نزدیک یک ماه با او در کردستان بودم. البته ما بیشتر روزهایِ کردستان را در مریوان بودیم. آنجا هم هیچ چیز نبود. من حتی جایی که بتوانم بخوابم، نداشتم. همهاش ارتش بود و پادگان نظامی و تعدادی خانههای نیمهساز که بیشتر اتاقک بود تا خانه.
در این اتاقکها روی خاک میخوابیدم. خیلی وقتها گرسنه میماندم و غذا هم اگر بود هندوانه و پنیر. خیلی سختی کشیدم». بعد از آزادی شهر پاوه از دست بعثیهای عراقی، غاده دوباره به لبنان بازگشت.
بخش دیگری از خاطرات غاده مربوط به حضور حدود ۹ ماههای است که از شروع جنگ تحمیلی تا زمان شهادت چمران رقم خورد. روزهای سخت، اما بسیار زیبا و عاشقانه. با شروع جنگ دکتر چمران به سرعت به اهواز رفت و ستاد جنگهای نامنظم را تشکیل داد. غاده نیز به ایران برگشت و خود را با هواپیمای سی ۱۳۰ نظامی به مصطفی رساند. او روزهای اول در رادیو عربی کار کرد و اخبار عربی میخواند.
غاده تعریف کرد: «خیلی وقتها، دو روز چهار روز از مصطفی خبر نداشتم، پیدایش نمیکردم و بعد برایم یک کاغذ کوچک میآمد که اَترُکُکِ لله (به خدا میسپارمت) در لبنان هم این کار را میکرد».
مجروح شدن شهید چمران
همسر دکتر چمران در خاطرهای از زخمی شدن دکتر مصطفی چمران در محاصره سوسنگرد، تعریف کرد: «خودم را به بیمارستان رساندم در حالی که مصطفی را از اتاق عمل بیرون میآوردند. میخندید، خوشحال شدم. خودم را آماده کردم که منتقل میشویم تهران و تا مدتی راحت شویم. شب به مصطفی گفتم میرویم؟ خندید و گفت: «نمیروم. من اگر بروم تهران، روحیه بچهها ضعیف میشود. اگر نمیتوانم در خط بجنگم لااقل اینجا باشم. در سختیهایشان شریک باشم».
غاده در همان ایام مجروحیت چمران از بیان احساساتش دست برنمیداشت و دوست داشت تا به هر شکل ممکن چمران را از میدان جنگ خارج کند. به او گفت: «مصطفی تو مال منی؛ و او پاسخ داد: «هر چیزی از عشق زیباست. تو به ملکیت توجه میکنی. من مال خدا هستم. تو هم. این وجود مال خداست.» برایش نوشتم: «کاش یک دفعه پیر شوی. من منتظر پیرشدنت هستم که نه کلاشینکف تو را از من بگیرد و نه جنگ.» و او جواب داد که: «این خودخواهی است. اما من خودخواهی تو را دوست دارم».
آخرین دیدار
غاده آخرین دیدار همسرش را خوب به یاد دارد. «در حالی که عصر روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در اتاق عملیات ستاد جنگهای نامنظم نشسته بودم ناگهان چمران بیخبر وارد شد و به من گفت که امشب بخاطر شما برگشتم. بعد، چند جمله عاشقانه میانمان رد و بدل شد. مصطفی گفت: «تو به عشقِ بزرگتر از من نیاز داری و آن عشق خداست. باید به این مرحله از تکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند. حالا من با اطمینان خاطر میتوانم بروم»...
بیشتر بخوانید: روایت اولین آشنایی یک موتورسوار با شهید چمران + فیلم
غم روحالله در شهادت مصطفی چمران
بنیانگذار انقلاب اسلامی یک روز بعد از شهادت دکتر مصطفی چمران در پیامی، نوشتند: شهادت انسانساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملأ اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه، ولی عصر ـ ارواحنا فداه ـ تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه میآفرید و سرلوحۀ مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت؛ و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و تودههای مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.
هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوا و این هنر مردان خداست، او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر
و، اما ما میتوانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض میکنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم.
گردآوری: تابناک جوان
منبع: فارس / ایسنا