صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۲۳ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۵۱

امام خمینی بر بازوی کدام شهید بوسه زد؟

آن فیلم مصاحبه معروف، مال اوایل جنگ است که مهرداد تازه به جبهه رفته بود. امام خمینی هم آن فیلم را دیده بود و خواسته بودند تا مهرداد را ببرند پیش ایشان...
کد خبر: ۶۷۷۵۶

امام خمینی بر بازوی کدام شهید بوسه زد؟ مطالعه زندگینامه شهدا ما را با سبک زندگی افراد شایسته آشنا می کند. تاریخ دفاع مقدس پر است از ستاره هایی که در آسمان وطن درخشیدند.

شهید مهرداد عزیزاللهی

خصوصیات اخلاقی شهید مهرداد عزیزاللهی را از صحبت های باقی مانده او بخوانید.

«به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه»

«تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می‌شد خدا می‌کرد. ما فقط وسیله بودیم. همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می‌آمدیم یک خمپاره تقریباً ۵ متری ما خورد. قشنگ ۵ متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری می‌کند.»

زندگینامه شهید مهرداد عزیزاللهی

دانش آموز شهید مهرداد عزیزاللهی در مهرماه سال ۱۳۴۶ در شهر اصفهان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در کنار برادر خویش مسعود که او نیز به فیض شهادت نایل شده، سپری کرد.
تحصیلات راهنمایی را به پایان نرسانده بود که با جثه‌ای کوچک، ولی روحی بلند و شجاعتی وصف ناپذیر به جبهه اعزام شد و همزمان با حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، در سنگر علم و دانش و تا قبل از شهادت درس خود را تا سال سوم هنرستان در رشته برق الکترونیک ادامه داد.

تاریخ و محل شهادت شهید مهرداد عزیزاللهی

شهید مهرداد عزیز اللهی در سال ۱۳۶۴، در عملیات کربلای ۴ در جزیره «ام الرصاص» در حال غواصی به شهادت رسید و جاودانه شد.

خانواده شهید عزیزاللهی

خانواده عزیز اللهی ۶ پسر داشته که ۴ نفر از آن‌ها در جبهه‌ها حاضر بوده‌اند و مهرداد و مسعود به شهادت رسیده‌اند و محمد هم اکنون جانباز شیمیایی می‌باشد. پسر دیگر نیز جزو آزادگان سرافراز بوده است.

صحبت های مادر شهید مهرداد عزیزاللهی

مرحوم سرکار خانم «عذرا منتظری» مادر نوجوان شهید «مهرداد عزیز اللهی»:
• در راهپیمایی‌های دوران انقلاب به طور مرتب شرکت می‌کرد. وقتی مجسمه شاه را از میدان انقلاب اصفهان پایین کشیدند. تا چهارراه تختی سر شاه را غلطانده بود.
• مهرداد در اوایل انقلاب ۱۰-۱۲ سال سن داشت. یک روز که برای اولین انتخاب رئیس جمهوری می‌خواستیم به پای صندوق رأی برویم، به ما گفت: «به چه کسی رأی می‌دهید؟»

گفتیم: «بنی صدر!»
گفت: «اشتباه می‌کنید! روزی خواهد آمد که بنی صدر آرایش کرده و با چادر از مرز بیرون می‌رود.»
خدا شاهد است انگار همین دیروز بود این جمله را گفت. همیشه با بنی صدر مخالف بود و با آن سن کم، بصیرت زیادی داشت.
• یک روز آمدند و گفتند: «مهرداد می‌خواهد به جبهه برود»
من گفتم: «سنش کم است کاری از او بر نمی‌آید.» بعد فهمیدم او آموزش رزم شبانه هم دیده است! گفتم: «حالا که آموزش دیده مسئله‌ای نیست.» … و به جبهه رفت.
• مهرداد روحیه شادی داشت و بچه نترس و شجاعی بود. او همچنین کاراته باز خوبی هم بود. یک بار یک مین گوجه‌ای خنثی شده را از جبهه به خانه آورده بود!
• برخلاف آنچه برخی می‌پندارند، مهرداد ۶ سال در جبهه‌ها حضور داشته است و غیر از مین روبی، در کار غواصی هم ماهر بوده است.

بوسه امام خمینی بر بازوی مهرداد عزیزاللهی

• آن فیلم مصاحبه معروف مهرداد، مال اوایل جنگ است که مهرداد تازه به جبهه رفته بود. امام خمینی هم آن فیلم را دیده بود و خواسته بودند تا مهرداد را ببرند پیش ایشان. امام مهرداد را می‌بینند و بازوی او را بوسه می‌زنند و او هم دست امام را می‌بوسد.
مهرداد به امام می‌گوید چیزی را برای تبرک بدهید. امام هم یک قندان قند را دعا می‌خوانند و به او می‌دهند.


خیلی‌ها آمدند و از آن قند‌ها برای مریض شان بردند تا شفا پیدا کند…»
عکس‌های این دیدار را عده‌ای که برای مصاحبه آمده بودند، بردند و نیاوردند؟!
• نبوغ و استعداد فوق العاده‌ای داشته است به گونه‌ای که از دفتر امام نامه‌هایی فرستاده و توصیه می‌شود که به خاطر «مغز» خوبی که دارد به جبهه نرود!
مهرداد در بهترین هنرستان اصفهان در رشته برق تحصیل می‌کرد و در کنار حضور در جبهه از درس و بحث خود غافل نبوده است.• در سال ۱۳۶۴ در عملیات کربلای ۴ در جزیره ام الرصاص در حال غواصی شهید می‌شود و تا ۳ سال از پیکر او خبری به دست نمی‌آید. بعد از این مدت پیکری را که لباس غواصی به تن داشته و یک دست و پایش قطع بوده بدون هیچ پلاک و مشخصاتی برای خانواده آوردند. اما او مهرداد نبود من قبول نکردم و می‌گفتم: مهرداد مفقودالاثر است. در جریان خوابی مهرداد به من گفت: «من در این قبر نیستم.»

صحبت های محمود عزیزاللهی، پدر مهرداد

مهرداد زیاد سئوال می‌کرد و همه چیز را پیگیری می‌کرد. هر سئوالی هم که می‌کرد در حد توان فهم خودمان جواب می‌دادیم و حقیقت را به او می‌گفتیم.
مثلاً می‌پرسید: خدا چیست؟ کجاست؟ و… ما هم جواب می‌دادیم خدا جسم نیست و نور خدا در تمام ذرات وجود دارد و مهرداد این مسئله را به خوبی درک می‌کرد.
برای اولین بار که می‌خواست جبهه برود، به او می‌گفتیم آنجا باید مراقب باشی و هر خدمتی می‌توانی انجام دهی.
بار‌ها موقع اعزام به جبهه خودم او را می‌رساندم! بار آخری که می‌رفت؛ به او گفتم: «دیگر نمی‌خواهد بروی. مسعود شهید شده است، محمد هم در جبهه است تو بمان.»
او به من گفت: «پدر اگر می‌دانستی عراقی‌ها چه بلایی به سر هم وطن‌های ما می‌آورند، این را نمی‌گفتی. من باید حتماً بروم…»
بعد از شهادتش یک بار خوابش را دیدم از او پرسیدم: «تو می‌آیی پیش ما و یا اینکه ما می‌آییم پیش تو؟»
جواب داد: «من دیگر نمی‌آیم، شما می‌آیید پیش من.»
به خاطر همین من می‌گویم مهرداد شهید شده است.

متن کامل مصاحبه با نوجوان شهید مهرداد عزیزاللهی

بسم الله الرحمن الرحیم
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
با سلام بر امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) و نائب بر حقش قلب تپنده مستضعفان جهان امام خمینی (ره) و شهدای راه حق و حقیقت و مجروحین و معلولین.
مهرداد عزیزاللهی هستم. اعزامی از اصفهان که ۱۴ سالمه. انگیزه‌ای که باعث شد به جبهه بیام… واقعاً اون برادرایی که قبلاً جبهه بودند و می‌آمدند برای ما تعریف می‌کردند جبهه چه خاصیت‌های خوبی داره… که مثلاً هر کسی بره ساخته میشه از هر لحاظ و دیگه اون ناخالصی‌ها و اون گناهاش در اونجا… در جبهه معصیت نمی‌شد… من به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه.
چند وقت است در جبهه هستی؟
الآن حدود ۸-۹ ماهه که در جبهه هستم. ۳ ماه آن را در کردستان بودم.
در کردستان چه کار می‌کردید؟
در کردستان جنبه تبلیغاتی بوده که ما کار می‌کردیم.
در این مدت که در گردان تخریب هستید چه کار‌هایی انجام داده اید؟
تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می‌شد خدا می‌کرد. ما فقط وسیله بودیم.
همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می‌آمدیم. یک خمپاره تقریباً ۵ متری ما خورد. قشنگ ۵ متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری می‌کند.
در محور‌های مختلف عراق که مین می‌گذارند مین خنثی کردید آیا برای محور‌های خودمان مین کاشتید؟
خنثی بله کردیم.
یک مقدار در عملیات بیت المقدس بود که برای برادرامون در فتح خرمشهر وهله اول و دوم و سوم که معبر باز کردیم. عملیات رمضان بود که معبر باز کردیم در تیپ نجف اشرف که واقعاً معجزات زیادی بر ما شد همین عملیات که معبر باز نکردم در گردان بودم.
وقتی می‌آمدی جبهه پدر و مادرت راضی بودند، از آن‌ها اجازه گرفتی؟
پدر و مادر من اتفاقاً زمینه آمدن به جبهه را خودشان درست کردند.
واقعاً از آن‌ها تشکر می‌کنم که اجازه دادند بیام جبهه. به بقیه پدر و مادر‌ها هم می‌گم این قدر احساساتی نباشند. وابسته نباشند که فرزندشون بیاد جبهه… بگذارند فرزندشون بیاید، خودشان بیایند ساخته بشن در این جبهه ها. به نظر من هر کس حداقل باید یک هفته بیاد و جبهه‌ها را حتی به صورت تماشا نگاه کند.
تا حالا رفتی برای مین گذاری؟
بله رفتیم، ولی از نظر امنیتی درست نیست بگم کجا…

بخشدار چهارده ساله: زندگی و خاطرات شهید مهرداد عزیزاللهی

در توضیح این کتاب آمده است: مهرداد دومین فرزند خانواده در دامن مادری روشن‌ضمیر و بابصیرت و پدری باسواد و روشن‌فکر پرورش یافت. او ده ساله بود که انقلاب اسلامی شکل گرفت. مهرداد به همراه اعضای خانواده‌اش در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت کرد. او در سال ۱۳۵۹ با تغییر دادن تاریخ تولد در کپی شناسنامه‌اش موفق به ثبت‌نام در جبهه شد و با شروع فتنة کردستان و حضور برادرش مسعود در جبهه او هم راهی کردستان شد. در آنجا به فعالیت‌های فرهنگی مشغول شد و به خاطر روحیة سلحشوری به عنوان تخریب‌چی، فعالیت رزمی خود را آغاز کرد. در اواخر حضور در جبهه با آموزش‌های لازم وارد گروه غواصی شد و در عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید. پیکر او بعد از سه سال به تلاش گروه تفحص به اصفهان منتقل شد و در کنارمزار برادر شهیدش «مسعود» که در عملیات خیبر به شهادت رسیده بود به خاک سپرده شد. زندگی و خاطرات شهید «مهرداد عزیزاللهی» از زبان والدین و هم‌رزمانش و دست‌نوشته‌ها و وصیت‌نامة ایشان به همراه تصاویر و اسنادی از وی در این کتاب به رشتة تحریر درآمده است.

 

تابناک جوان

منابع: تابناک / شهر شهیدان / گیسوم

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.