صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۱۰ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۸:۳۹

زندگینامه و ماجرای قبر شهید ابراهیم هادی

قبر یادبودی که خیلی‌ها با دیدن عکس صاحب آن و عنوان «شهید گمنام» که روی سنگ مزار نوشته شده، می‌روند و زائر شهید مفقودالاثر «ابراهیم هادی» می‌شوند.
کد خبر: ۶۷۶۴۵
تعداد نظرات: ۱۷ نظر

زندگینامه شهید ابراهیم هادی برای کسانی که کتاب سلام بر ابراهیم را خوانده اند آشنا است. شناخت شهدا و مطالعه درباره زندگی آن ها ما را به حقایق نابی می رساند که در زندگی شخصی خودمان هم اثر می گذارد. ماجرای قبر شهید ابراهیم هادی جالب و خواندنی است که در ادامه شرح آن، خلاصه ای از جزییات زندگی و خاطرات شهید ابراهیم هادی را آورده ایم

بیوگرافی و زندگینامه شهید ابراهیم هادی

شهید ابراهیم هادی در اول اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۳۶ به دنیا آمد و پس از بیست و هفت سال زندگی پر فراز و نشیب در بیست و دوم بهمن سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه به شهادت رسید؛ و پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند.

پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است. ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود؛ او در نوجوانی طعم تلخ یتیمی را چشید، از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.
ابراهیم دوران دبستان را به مدرسه طالقانی رفت و دبیرستان را نیز در مدارس ابوریحان و کریم‌خان گذراند. او در سال ۵۵ توانست به دریافت دیپلم ادبی نائل شود. از همان سال‌های پایانی دبیرستان، مطالعات غیر درسی را نیز شروع کرد؛ حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود.
این شهید مفقود، در دوران پیروزی انقلاب شجاعت‌های بسیاری از خود نشان داد؛ همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنی و بعد از آن به آموزش پرورش منتقل شد.
یکی از کار‌های ابراهیم انتقال مجروحان و شهدا از منطقه به عقب جبهه بود. گاهی اوقات پیکر‌های مطهر شهدا در ارتفاعات بازی‌دراز بر شانه‌های ابراهیم می‌نشست تا به دست خانواده‌هایشان برسد.

شهید ابراهیم هادی جاوید الاثر شد

و سرانجام ابراهیم، در والفجر مقدماتی پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل و حنظله در کانال‌های فکه مقاومت کرد، اما تسلیم نشد و در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و دیگر کسی او را ندید و این هم آخرین تصویر از پیکر پهلوان بسیجی شهید «ابراهیم هادی» در کانال قتلگاه فکه گرفته شده توسط تلویزیون عراق، که در نشریه پلاک هشت منتشر شده است.
ابراهیم همیشه از خدا می‌خواست گمنام بماند؛ چرا که گمنامی صفت یاران خداست.

ماجرای قبر شهید ابراهیم هادی

در قطعه ۲۶ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) یادبودی است که خیلی‌ها با دیدن عکس صاحب آن و عنوان «شهید گمنام» که روی سنگ مزار نوشته شده، می‌روند و زائر شهید مفقودالاثر «ابراهیم هادی» می‌شوند؛ شهیدی که برای بچه‌های جنوب شرق تهران و کسانی که اهل دل هستند، خیلی عزیز است البته این شهید برای جوان‌هایی که کتاب «سلام بر ابراهیم» را خواندند، حال و هوای دیگری دارد.

نقل خاطره‌ای از دوست شهید ابراهیم هادی: «برادرم در عملیات آزادسازی خرمشهر شهید شد. او را در قطعه ۲۶ بهشت زهرا (ع) دفن کردیم. در مراسم او متوجه شدم که «ابراهیم هادی» با موتور یکی از رفقا به آنجا آمد. مادر ابراهیم، دخترعموی ما حساب می‌شد و شهید مهدی خندان نیز پسرخاله ما بود.
او پایش آسیب دیده بود و با عصا راه می‌رفت. وقتی کنار مزار رسید، شروع به روضه‌خوانی کرد. چقدر حالت زیبایی ایجاد شد. او با اخلاص مثال‌زدنی خودش می‌خواند و ما لذت می‌بردیم.
وقتی می‌خواست برود، به مزار برادرم اشاره کرد و گفت: «عجب جای خوبی دفن شده، من دوست دارم که ان‌شاء‌الله قبرم همین جا کنار شهید حسن سراجیان باشد که هر کسی از کنار این خیابان رد شد به یاد ما باشد.»
من این جمله در ذهنم ماند، سال‌ها بعد یک شهید گمنام در محل خالی در کنار برادرم دفن شد. وقتی مزار یادبود ابراهیم، در مجاورت برادرم ساخته شد، تعجب کردم و از خانواده ابراهیم پرسیدم: شما به منظور این مزار را انتخاب کردید؟ پاسخشان منفی بود. اما یقین داشتم که خودش اینگونه می‌خواسته.»

خاطره ای از شهادت شهید ابراهیم هادی

عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه‌ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم. آنچه می‌دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می‌شد ومرتب صدای انفجار می‌آمد. اما من هنوز امید داشتم. با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد.
من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم. احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است. با دقت بیشتری نگاه کردم. کاملاً مشخص بود، سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می‌خوردند و بلند می‌شدند وزخمی وخسته به سمت ما می‌آمدند. معلوم بود از کانال می‌آیند. فریاد زدم و بچه‌ها را صدا کردم. به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید. بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند. پرسیدم:از کجا می‌آیید.
حال حرف زدن نداشتند. یکی از آن‌ها خواست. سریع قمقمه رو به او دادم. دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می‌لرزید. وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه‌های کمیل هستند.
با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه‌ها چی شدن؟ در حالی که یکی از آن‌ها سرش را به سختی بالا می‌آورد گفت:فکر نمی‌کنم کسی غیراز ما زنده باشد.
هول شده بودم. دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه‌ها مخفی شده بودیم، اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می‌زد و یک طرف تیربار شلیک می‌کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می‌چید. آذوقه وآب رو پخش می‌کرد، به مجروح‌ها می‌رسید. اصلاً این پسر خستگی نداشت.
گفتم:مگر فرمانده‌ها ومعاون‌های دوتاگردان شهید نشدن، پس از کی داری حرف می‌زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی‌شناختیمش، موهایش این جوری بود ...، لباسش اون جوری و چفیه.... داشت روح از بدنم جدا می‌شد. سرم داغ شده بود. آب دهانم را قورت دادم. این‌ها همه مشخصه‌های ابراهیم بود. با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می‌ریخت زنده بود وبه ما گفت: تا می‌تونید سریع بلند بشید و تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت: من دیدم که زدنش. با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته‌ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه‌ای هم ازش پیدا نشده، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه‌های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می‌کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سال‌ها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه (س)


بیشتر بخوانید: 


درباره کتاب سلام بر ابراهیم

 کتاب سلام بر ابراهیم کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است. این کتاب زندگینامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی است. این کتاب از کودکی تا شهادت ایشان را دربر می‌گیرد. الگو‌هایی مثل زندگی ابراهیم‌ها می‌تواند همچون چراغی در تاریکی راهنمای ما باشد.
کتاب سلام بر ابراهیم تا سال ۱۳۹۵ به چاپ صدم رسید و در مجموع بیش از پانصد هزار نسخه از آن منتشر شده است. ویژگی‌های خاص این شهید و خاطراتی که بعضاً خواننده را به تحیر وامی‌دارد از مشخصه‌های منحصربه‌فرد این کتاب است.
در بخش انتهایی کتاب عکس‌هایی یادگاری از شهید ابراهیم هادی به‌همراه افراد مختلفی، در موقعیت‌های مکانی و زمانی متفاوت به ثبت رسیده است. این مکان‌ها از گود زورخانه تا مسجد و حرم و جبهه را شامل می‌شود؛ اما نقطه‌ی مشترک تمام آن‌ها لبخندی است که هرگز از لبان شهید ابراهیم هادی پاک نمی‌شود.

خاطراتی از شهید ابراهیم هادی

عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذ شته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می‌شد. ابراهیم سریع از پنجره طبقه‌ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است.
ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل‌ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد. تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد.
کار‌های ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره‌ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده.
ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد. مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند. صبح فردا خیلی از بچه‌ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی‌کند و شک نکنید برخورد صحیح، همیشه کار سازه.

خاطره دوم از شهید ابراهیم هادی

سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی) عقب موتور نشسته بود.
از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا! من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.
با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد.
وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم.
بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی؟! گفتم: نه، راستی کی بود؟!
جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. سال‌ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده.

وصیت نامه شهید ابراهیم هادی

بسم رب الشهداء و الصدیقین
اگر چه خود را بیشتر از هر کس محتاج وصیت و پند و اندرز می‌دانم، قبل از آغاز سخن از خداوند منان تمنّا می‌کنم قدرتی به بیان من عطا فرماید که بتوانم از زبان یک شهید، دست به قلم ببرم چرا که جملات من اگر لیاقی پیدا شد و مورد عفو رحمت الهی قرار گرفتم و توفیق و سعادت شهادت را پیدا کردم، به عنوان پرافتخارآفرین وصیای شهید خوانده می‌شود.
خدایا تو را گواه می‌گیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایش‌ها قرار دهم.
امیدوارم این جان ناقابل را در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین بپذیری.
خدایا هر چند از شکستگی‌های متعدد استخوان‌هایم رنج می‌برم، ولی اهمیتی نمی‌دادم؛ به خاطر این‌که من در این مدت چه نشانه‌هایی از لطف و رحمت تو نسبت به آن‌هایی که خالصانه و در این راه گام نهاده‌اند، دیده‌ام.
خدایا،‌ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی‌دانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر می‌دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می‌شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم.
خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت؛ و به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می‌دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید.
دیگر این که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود.

والسلام و علیکم و رحمه الله و برکاته
ابراهیم هادی‌پور



روحش شاد و یادش گرامی _ تابناک جوان

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان / خبرگزاری دفاع پرس / طاقچه

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱۷
در انتظار بررسی: ۰
حجت
|
|
۱۴:۵۲ - ۱۴۰۲/۰۹/۰۵
سلام بر ابراهیم هادی واقعا شفاعتی که ابراهیم هادی برای من انجام داد کمتر از معجزه نبود خدا رحمت کنه پدر مادر ایشونو روح خود ابراهیم هم مهمان ارباب ما حسین ابن علی مقفور بشه توکل بر الله واقعا هرکار بکنم واسه شهید بهشتی کم کردم
سامره ابراهیمی
|
|
۱۹:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۸/۲۷
کجایید ای شهیدان خدایی
جواد
|
|
۰۷:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۸/۲۷
سلام داداش ابراهیم. دوره‌ی ما بعضی چیزا درهم برهم شده... برامون دعا کن... نمیدونم ته این سختیا چی میشه. امیدوارم خدایی که مبدل السیئات بالحسنات هستش کمک کنه. از درجا زدن خسته شدم. انگیزه و حاجت روایی میخوام...
ناشناس
|
|
۲۱:۱۸ - ۱۴۰۲/۰۸/۲۶
سلام آقا ابراهیم.... ازتومیخوام برامون دعا کنی تاارامش به زندگی مابرسد
یکی
|
|
۲۲:۵۰ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۹
برادر‌شهیدم‌‌ابراهیم‌ هادی‌بطلب‌که‌ من‌هم‌مثل‌تو‌باشم‌ ...مثل‌تو‌شهید‌ شوم...الهی‌‌آمین‌یا‌خدای‌‌ ابراهيم.
گیتی بختباری
|
|
۱۸:۴۸ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۱
سلام بر شهدای عزیز شهید هادی روحت شاد التماس دعا دارم ای پسر حصرت زهرا گرفتاریم را از خدابخواه حل بشود آمین
فضل الله عباسی
|
|
۲۳:۳۷ - ۱۴۰۲/۰۶/۲۵
عزیز دلم ابراهیم جان خودت خوب میدونی چقدر دوستت دارم پهلوان پر پر شده من و برادرم را رها نکن جان جانان برادرم منو تنها گذاشت اومد پیش شما دادش حواست بهش باشه منو هم................... رحمت واسعه پروردگار م هدیه به تو عزیزم بیش از این اذیت نمی کنم عزیزم
جمیل فرد
|
|
۱۵:۵۷ - ۱۴۰۲/۰۶/۲۲
شهید را همیشه میبینم پوند بار هم مرا راهنمایی کرده از همه شهدا مخصوصاً شهید ابراهیم هادی ممنونم که راهنمای ما هستن
زهرا
|
|
۱۱:۴۳ - ۱۴۰۲/۰۶/۱۹
با سلام و درود فراوان بر شهدا و روح پاک و مطهر آنان... خوشا به سعادتشان که رفتن و خدا رو شناختن و به خدا رسیدن و بدا به حال ما که از شهدا عقب موندیم و شرمنده شون هستیم. خداوندا به حق پاک خون به ناحق ریخته شهدا ظهور آقا امام زمان (ع) را روز به روز نزدیک کن... برای شادی روح شهدا صلوات... ان شاءالله که در روز قیامت شفاعت ما رو پیش خدا بکنند
بهروز
|
|
۱۵:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۵/۱۱
یاد باد ان روزگاران یاد باد .....
.
به یاد تک تک شهدا چه انان که اسم و نام و مزاری از انان بجای ماند و چه انانی که هیچوقت نه نامی از انان به یاد ماند و هیچ وقت شناخته نشدند و هیچ مزاری از انان باقی نماندو همیشه در گمنامی تمام در تاریخ ماندند یک صلوات امام زمانی به یادشان بفرستید بلکه در ان دنیا دست گیر رو سیاهان و شرمندگانی همچو من گنهکار باشند.... یا حق
بهروز
|
|
۱۵:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۵/۱۱
یاد باد ان روزگاران یاد باد .....
.
به یاد تک تک شهدا چه انان که اسم و نام و مزاری از انان بجای ماند و چه انانی که هیچوقت نه نامی از انان به یاد ماند و هیچ وقت شناخته نشدند و هیچ مزاری از انان باقی نماندو همیشه در گمنامی تمام در تاریخ ماندند یک صلوات امام زمانی به یادشان بفرستید بلکه در ان دنیا دست گیر رو سیاهان و شرمندگانی همچو من گنهکار باشند.... یا حق
ا. د.
|
|
۱۸:۱۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۱۸
یاد یاران سفر کرده به خیر.
ای کاش دستگیر ما باشند.
ناشناس
۰۱:۰۸ - ۱۴۰۲/۰۴/۰۲
روح همه شهدای عزیز شاد و یادشان گرامی و جاودانه شادی روح همه ی شهدا فاتحه مع صلوات
مهدی
|
|
۱۲:۳۳ - ۱۴۰۲/۰۳/۱۱
روحش شاد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(ص)
ناشناس
|
|
۰۸:۳۵ - ۱۴۰۲/۰۳/۱۱
روحشون شاد . مرد خدا بودند
ناشناس
|
|
۰۸:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۳/۱۱
خدا رحمتش کنه و روحش شاد باشه.
بهرام
|
|
۲۲:۰۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۱۰
سلام حیف که نفهمیدم چی به چیه!
درود به همه شهدا.