چرا تلویزیون رفتهرفته به نزولی تاسفبار رسید
به گزارش تابناک جوان ، روزنامه اعتماد نوشت: این شبها فارغ از هیاهوی «گاندو» و «خانواده دکتر ماهان» و «بوی باران»، در شبکه ۴ سریال «سربداران» ساخته محمدعلی نجفی که دست کم سی و چند سال پیش روی آنتن رفته است، پخش میشود. قبل از آن هم کیف انگلیسی ضیاءالدین دری پخش شده بود و قبلتر سریال «امام علی» که جزو معدود آثار ایرانی است که حداقل در بسیاری از کشورهای اطراف آن را تماشا کردهاند. نه فقط «امام علی» و «سربداران» که به جرات میتوان گفت اکثر سریالهای دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ هنوز به عنوان کارهایی به یاد ماندنی و صد البته دیدنی باقی ماندهاند. سریالهایی همچون «هزاردستان»، «گرگها»، «امیرکبیر»، «کوچک جنگلی»، «بوعلیسینا»، «رعنا» و… که امروز تلویزیون بعد از ۴ دهه پیشرفت در تکنولوژی و صنعت نه تنها نتوانسته آثاری بهتر از آنها بسازد که حتی سریالهای اخیرش در فیلمنامه و کارگردانی و محتوایی به گرد پای این آثار هم نمیرسند. مرور این سریالها میتواند متر و معیاری باشد برای بررسی میزان پیشرفت در صنعت سریالسازی تا ببینیم امروز تلویزیون چند گام جلوتر برداشته یا به عقب رفته است. هر چند با نگاهی به گذشته میتوان دریافت تلویزیون با اوضاع کنونی سریالسازی حتی اگر به ۳۰ یا ۴۰ سال قبل هم بازگردد باز هم برد کرده چراکه به عصر طلایی سریالسازی رجوع کرده است.
سربداران / محمدعلی نجفی
اگرچه تلویزیون قبل از انقلاب چند سالی بود که وارد میدان سریالسازی شده بود و «داییجان ناپلئون» ناصر تقوایی یا «سلطان صاحبقران» علی حاتمی و «دلیران تنگستان» همایون شهنواز از همان زمان به یادگار مانده است اما انقلاب جوشش تازهای برای برخی از هنرمندان بود که احساس میکردند باید روح زمانه یعنی تفکر، آگاهی و اندیشه را در سریالها بدمند. «سربداران» یکی از همین نمونهها بود که سال ۶۲ از شبکه یک سیما پخش شد؛ سریالی که کیهان رهگذار نویسنده و محمدعلی نجفی کارگردانش بود. موسیقی آن نیز به دست فرهاد فخرالدینی ساخته شد و جمع زیادی از هنرمندان تئاتر و سینمای کشور در این سریال به ایفای نقش پرداختند. «سربداران» همانطور که از نامش پیداست، بخشی از تاریخ ایران در زمان حمله مغولها به کشور را به تصویر درآورد و سبزوار منطقهای از خراسان و محل «افراد سر به دار» را به عنوان جغرافیای خود انتخاب کرد. کیفیت این سریال طوری بود که هنوز هم برخی از آدمها دیدنش را به چیزهای دیگر ترجیح میدهند. شخصیت قاضی شارح با بازی علی نصیریان در این سریال ماندگار شد و امین تارخ با نقش شیخ حسن جوری مورد توجه قرار گرفت. با این حال تلویزیون در این ۳ دهه نتوانسته است دیگر سریالی درباره این برهه از تاریخ بسازد البته فیلمنامههایی به نگارش درآمدند اما کار شاخصی ساخته نشد.
امیرکبیر / سعید نیکپور
«امیرکبیر» را سعید نیکپور ساخت و خودش هم ایفاگر نقش امیرکبیر شد. فیلمنامه «امیرکبیر» را پرویز زاهدی نوشت و این سریال سال ۶۴ روی آنتن تلویزیون رفت. این البته دومین سریال درباره امیرکبیر بود و پیش از آن سریال «سلطان صاحبقران» حاتمی نیز به این شخصیت پرداخته بود. در آن سریال ناصر ملکمطیعی نقش امیرکبیر را بازی میکرد و پرویز بهرام گویندگی صدایش را بر عهده داشت. «امیرکبیر» نیکپور اما بیشتر به دل مردم نشست و آنقدر ایفای این نقش برای خودش هم تاثیرگذار بود که میگفت، زندگیاش را بههم ریخته است. در سالهای اخیر محمدرضا ورزی نیز در سریال «سالهای مشروطه» به شخصیت امیرکبیر پرداخته است که به سبک و سیاق معمول سریالهایش نه فضاسازی درستی داشت و نه قصه باورپذیری به طوری که وقتی صحبت از امیرکبیر میشود هیچکس ساخته ضعیف ورزی را به یاد نمیآورد.
بوعلی سینا / کیهان رهگذار
این سریال توسط کیهان رهگذار نوشته و کارگردانی شد. رهگذار را از پیشگامان الگوی سریالسازی در دهه ۶۰ میدانند که نگارش فیلمنامه دو سریال مهم «سربداران» و «بوعلیسینا» را بر عهده داشته است. وی بعدها به دانمارک رفت و در اوایل دهه ۷۰ دار فانی را وداع گفت. این تقریباً اولین سریالی است که منوچهر محمدی، تهیهکنندگی آن را برعهده گرفت و سریال را با ۱۵ میلیون تومان به تولید رساند. سریالی که بیشترین عوامل آن جوان بودند و بخش زیادی از سریال در بناهای تاریخی اصفهان به خصوص مسجد جامع این شهر تصویربرداری شد. امین تارخ این بار کاراکتر اصلی یک سریال را بازی کرد که به دلیل شباهت به چهره ابوعلی سینا در نقاشیهای به جا مانده از این حکیم و طبیب دانشمند انتخاب شد. اگرچه یکی از خلأهای جدی در سریالسازی تلویزیونی توجه به تعداد بیشمار شخصیتها، مشاهیر و چهرههای نامدار ایرانی است اما اگر در یکی دو دهه اخیر گاهی سریالی هم درباره آنها ساخته شده با رغبت مخاطب مواجه نشده است به عنوان نمونه میتوان به «نردبام آسمان» به کارگردانی محمدحسین لطیفی با محوریت زندگی غیاثالدین جمشید کاشانی، اخترشناس و ریاضیدان ایرانی همچنین سریال «جلالالدین» به کارگردانی آرش معیریان با محوریت زندگی مولانا اشاره کرد که هیچکدام نتوانستند در جلب مخاطب توفیق داشته باشند.
پاییز صحرا / اسدالله نیکنژاد
تقریباً اولین سریال از نسل ملودرامهای خانوادگی بود که در زمان پخش در سال ۶۵ با اقبال زیادی هم مواجه شد. اسدالله نیکنژاد، کارگردانی این سریال را بر عهده داشت و بازیگرانی از جمله جمیله شیخی، جمشید مشایخی، داریوش مودبیان و مهری ودادیان در آن به ایفای نقش پرداختند. موضوع این سریال درباره ازدواج دو نفر از دو طبقه مختلف بود که با دخالتهای مادر شوهر این ازدواج به طلاق میانجامد و همین کش مکشهای مادرشوهر و عروس در سریال آن را به سوژه مورد توجه خانوادهها در دهه ۶۰ تبدیل کرده بود. تلویزیون در چند دهه اخیر سریالهای متعددی روی آنتن برده که تعداد انگشتشماری از آنها در هر دهه به یاد مانده است و بیشتر سطح سریالسازی را نازل کردهاند. سریالهایی که با استفاده از الگوی عامهپسند بودن، سراغ روایتهایی کلیشهای و تکراری از عشق و ازدواج و اعتیاد و… رفتند. تعداد این دست از سریالها آن قدر زیاد است که نمیتوان به یکی دو نمونه اکتفا کرد.
گرگها / داوود میرباقری
سریال گرگها اولین ساخته داوود میرباقری در مقام نویسنده و کارگردان بود که در ۲۸ سالگی به توفیق ساخت آن رسید و در تابستان سال ۶۶ روی آنتن رفت. شاید هنوز برخی تیتراژ سریال را به خاطر داشته باشند که تصویری از کوره آهنگری و کوبیدن بر تکهای آهن در ابتدای آن نقش میبست. این سریال با حضور جمعی از هنرمندان سرشناس آن زمان که هر یک به تنهایی تئاترهایی را به صحنه میبردند به تولید رسید. علی نصیریان، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز، ثریا قاسمی، ژاله علو، بهرام شاهمحمدلو و جمع دیگری در این سریال حضور داشتند که بازیهایشان در آن هنوز هم خاطرهانگیز است. داستان این سریال از محکومیت یک آهنگر به اعدام آغاز میشود و در نهایت به شکلگیری یک نهضت میانجامد. گرگها که نام اولیهاش «گرگها خاکستری رنگند» بوده است، مضمونی درباره مبارزه با حکومتهای فاسد داشت و با فضایی لامکان و لازمان اما با طراحی صحنه و چهرهپردازی نزدیک به الگوی سریالهای تاریخی ساخته شد. شخصیتهای این سریال هم در دوره خود دیده شدند و هنوز بازی نصیریان در این سریال مثالزدنی است. همچنین حضور سیاوش تهمورث در نقش داروغه شهر او را به نوعی به سوپراستار زمان خود تبدیل کرده بود.
کوچک جنگلی / بهروز افخمی
فیلمنامه «کوچک جنگلی» را زمانی که بهروز افخمی مدیر فیلم و سریال تلویزیون بود از ناصر تقوایی تحویل گرفت. فیلمنامهای که بعدها افخمی وقتی دربارهاش صحبت کرد، توضیح داد شباهتی با واقعیت نداشته است و به همین دلیل زیر نظر یک تیم کارشناسی به تحقیق پرداختند و اساساً فیلمنامه دیگری شد که بخشی را خود افخمی به همراه نویسندگان دیگر نوشت. برخی از صحنههای آن را هم امرالله احمدجو به نگارش درآورد. سریال «کوچک جنگلی» روایت مبارزات میرزا کوچک خان جنگلی است و غیر از قصه، ساختار این سریال نیز جزو ویژگیهای مهم کار است. ساخت این مجموعه از سال ۶۳ تا ۶۶ طول کشید و در سال ۶۶ روی آنتن رفت. اخیراً نیز سریالی توسط اوج با محوریت میرزا کوچک خان ساخته شد که «گیلهوا» نام دارد اما از آنجایی که پخش نشده است، نمیتوان درباره کیفیت محتوا و فرم آن قضاوتی کرد. با این حال پرداختن به شخصیتها و قهرمانان ملی در سریالها کمتر با توفیق همراه بوده است. به عنوان مثال میتوان به سریال «ستارخان» کاری از محمدرضا ورزی اشاره کرد که نه تنها ارزش افزودهای برای مخاطب نداشت بلکه نوه این قهرمان ملی را نیز به واکنشهای انتقادی واداشت.
هزار دستان / علی حاتمی
«هزاردستان» اگرچه اسم رمز سریال علی حاتمی بود اما به نام جاودانی تبدیل شد که یک دوره تاریخی معاصر در ایران را از قاجار و پهلوی به تصویر کشید. این سریال اگرچه سال ۶۶ روی آنتن رفت اما تولید آن به یک دهه قبلتر میرسید و حاتمی از سال ۵۸ درگیر این پروژه شده بود. بازیها، دیالوگهای خاص علی حاتمی، موسیقی و قصه پشت پرده صاحبان قدرت از خصوصیاتی است که به ماندگاری این اثر کمک کرد. شکوه «هزارداستان» و دنیایی که علی حاتمی میآفریند بر کسی پوشیده نیست اما همین سریال در زمان پخش با سانسور زیادی مواجه شد و حتی گفته میشود ۱۱ ساعت از صحنههای این سریال کم شده که در آرشیو صداوسیما موجود است.
میراث علی حاتمی غیر از این سریال شهرک سینمایی غزالی بود که بسیاری از دکورهای سریالش آنجا ساخته شد اما از همین شهرک هم به خوبی در این چند دهه نگهداری نشد و طراحان دکور و صحنه بارها از غفلت از بخشهای مختلف این شهرک سخن گفتند. احمد بخشی دستیار علی حاتمی زمانی درباره قسمتهای سانسور شده سریال و بودجه ساخت آن گفته بود: هزاردستان به طریقه ۳۵ میلیمتری فیلمبرداری شد. ما حدود ۲۸ قسمت فیلمبرداری کرده و تحویل تلویزیون دادیم اما فقط ۱۵ قسمت آن روی آنتن رفت که دلیل اصلی این حذفها حجاب بازیگران زن بود. کل مخارج مجموعه با توجه به ۱۳ قسمتی که هرگز از تلویزیون پخش نشد چیزی حدود ۹۰ میلیون تومان شد. کارگردانان مختلفی در سودای به تصویر کشیدن قصههای سیاسی و تاریخی دست به تولید سریال زدند اما هیچیک از آنها نتوانستند به اندازه یک قسمت «هزار داستان» در خاطره جمعی مردم باقی بمانند. بیشتر این سریالها که بازه تاریخی پهلوی را انتخاب کردهاند نه تنها از طرف منتقدان که از طرف مردم هم نتوانستند به نمره قابل قبولی دست پیدا کنند. به ویژه که بسیاری از این آثار با گافها، نقصها، نبود تحقیقات درست و کممایگی در محتوا مواجه بودهاند. از جمله این آثار باز هم میتوان به سریال «معمای شاه» ورزی اشاره کرد. اشاره مکرر به آثار ورزی به دلیل ساخت پروژههای مختلف از سوی این کارگردان است که هر بار با شکست مواجه میشود اما باز هم پروژه بعدی در اختیار او قرار میگیرد. «معمای شاه» نیز از این دست آثار است؛ پروژهای که بودجه بسیاری را از سازمان بلعید اما نه تنها بسیاری از منتقدان و حتی هنرمندان به آن انتقاد وارد کردند که تاثیرش برای مخاطب بیشتر به شکل معکوس عمل میکرد؛ کاری که احتمالاً چندین فیلم و سریال و مستند از شبکههای خارجی نمیتوانستند به سادگی انجام دهند.
رعنا / داوود میرباقری
رعنا دیگر ساخته داوود میرباقری بود که از سال ۶۷ تا ۶۹ ساخت آن طول کشید و سال ۶۹ روی آنتن شبکه یک سیما رفت. رعنا هم جزو ملودرامهای دهه ۶۰ محسوب میشود که مورد توجه قرار گرفت و حتی بازیگرانی مثل رویا تیموریان، گلچهره سجادیه و پرویز پرستویی با این سریال به جامعه معرفی شدند. رعنا یک ملودرام سیاسی است؛ قصهای از یک ازدواج که بعد از آن فرد را با یک موقعیت سیاسی مواجه میکند و میرباقری با این قصه سراغ حوادث انقلاب میرود. ساخت قصههای سیاسی اکثراً میتوانند با مشکلاتی روبهرو شود با این حال نمونهای از این سریالها را میتوان به سریالهایی مثل «نفس» ساخته جلیل سامان شبیه دانست که البته پیش از این کارهای قویتری را ساخته بود.
روزی روزگاری / امرالله احمدجو
روزی روزگاری شاهکاری با داستانی بومی است که به میان مردم و خانها و راهزنان میرود. امرالله احمدجو نویسنده و کارگردان این سریال بعد از آن ساخت چند سریال دیگر را هم تجربه کرد اما هیچیک به اندازه این مجموعه نتوانست موفق باشد. بازی درخشان خسرو شکیبایی، محمد فیلی، محمود پاکنیت، ژاله علو و برخی دیگر از شخصیتهای این سریال هنوز هم در ذهن مردم ماندگار است. داستان این سریال درباره راهزنی معروف به نام مرادبیگ است که طی نزاعی با گروه راهزن دیگری مجروح شده و توسط خانواده روستایی از مرگ نجات پیدا کرده و طی زندگی با این روستاییان تحولاتی عمیق در زندگی او رخ میدهد. رفتهرفته در طول داستان متحول و به فردی صالح تبدیل میشود. روزی روزگاری در واقع داستان کمال یافتن انسانی است. امرالله احمدجو که خود این شیوه زیست را تجربه کرده، صحنهها و اکشنها را بسیار طبیعی طراحی کرده است. امیرالله احمدجو کارگردان این سریال در گفتوگویی با «اعتماد» درباره اینکه چرا برخی از تهیهکنندگان و کارگردانان پیشکسوت آثار شاخص دهه ۶۰ امروز در پی ساخت کاری برنمیآیند، توضیح میدهد: خیلیها دیگر آن انرژی سابق، آن دوندگیها برای تصویب فیلمنامه و جلب کردن رضایت را ندارند. او درباره اینکه آن زمان چه معیارهایی مورد نظر بود، تاکید میکند: آن زمان تهیهکننده پای کار بود. وقتی سکانسی میدید که برایش جالب بود به ذوق میآمد و مدیر تولید یا تهیهکننده در پی این نبودند که بپرسند امروز چند دقیقه از کار را گرفتید؟
مثلآباد / رضا ژیان
مجموعه مثلآباد سال ۶۰ از تلویزیون پخش شد و تقریباً جزو اولین مجموعههایی قرار میگیرد که تلویزیون در پی ساخت آنها رفت؛ مجموعهای که رضا ژیان کارگردانیاش را بر عهده داشت و به نوعی جزو اولین طنزهای تلویزیونی پس از انقلاب بود. احتمالاً همه این عبارت معروف «علمعلم، درد ورم / زری که نبود توی علم» را به خاطر دارند که از زبان کاراکتر این مجموعه گفته شده بود و به شوخی ورد زبان پدر و مادرها میشد؛ مجموعهای که بر اساس ضربالمثلها و کنایات زبان فارسی ساخته شده بود و با اینکه ساختاری ساده داشت ولی در ذهن مخاطبان باقی مانده است. اکبر عبدی، آتیلا پسیانی، حمید جبلی از جمله هنرمندان این مجموعه پربازیگر بودند. طنز «مثلآباد» از این حیث اهمیت دارد که کارهایی مثل «محله بهداشت» و «محله بر و بیا» بر اساس آن پیریزی شد. در مقایسه با این مجموعه میتوان مجموعههای طنز این سالهای تلویزیون را در نظر گرفت که به کارهای آیتمی مثل «خنده بازار» رسید؛ فضایی که صرفاً به لودگی پهلو میزد و کمتر توانست سطح طنز انتقادی را نزد مخاطب ارتقا دهد.
از نظر منتقدان
امیر پوریا منتقد سینما و تلویزیون درباره پسرفت تلویزیون از سریالهای فاخر و باکیفیت دهه ۶۰ توضیح میدهد: ما باید به همین پیشبینی میرسیدیم. تلویزیون فرمولی را پایهریزی کرد که بر اساس آن میتوان گفت شعارزدهترین و غیرواقعبینترین مرکز بین نهادها و ادارات شناخته شده است. او درباره سریالهایی که در دهه ۶۰ ساخته میشد، میگوید: انرژیای که در آن زمان برای یک قسمت از یک سریال گذاشته میشد مشابه یک فیلم سینمایی بود. از شیوه فیلمبرداری ۳۵ میلیمتری استفاده میشد و قرار بود هر قسمت مثل یک فیلم نقطه عطف، اوج یا پایان غافلگیرکننده داشته باشد. متن کیهان رهگذار برای «سربداران» و «بوعلیسینا» نیز از همین نمونههای حرفهای است. او شاگرد بیضایی بود و از درام شناخت داشت. حتی کار سادهتر سعید نیکپور در سریال «امیرکبیر» از این دغدغه ناشی شده بود که میخواست بداند چطور میتواند دیالوگها و زبان عصر قاجار را به میان مردم بیاورد و مردم در زندگی روزانه خود با آن ارتباط برقرار میکنند. نیکپور به جای اینکه بخواهد شعار بدهد و علیه غرب شعار بدهد، سریال تولید کرد.
این منتقد سینما اضافه میکند: در کارهای محمدرضا ورزی که تصور میکند علی حاتمی این دهههاست نوعی جعل از دیالوگنویسی میشنوید که گاهی نقل تکجملههایش مضحک جلوه میکند. مثلاً فردی در اوایل دوره پهلوی میگوید «من تمدن ممدن سرم میشه». این دیالوگ به کف خیابان امروز تعلق دارد و نگاهش خامدستانه است. تلویزیون فکر میکند بهروز بودن این است که با این زبان جعلی همراه شود در حالی که در نظر نمیگیرد مردم در سریالهایی مانند «بازی تاج و تخت» یا بسیاری از کارهای فانتزی دیگر، چطور با زبان آرکاییک کنار میآیند.
پوریا در ادامه درباره تاثیر معاونت سیاسی در تلویزیون میگوید: گروههای فیلم و سریال به جای این که استقلال داشته باشند انگار تحتتاثیر معاونت سیاسی قرار دارند و میبینیم که حتی قصه سریالها به گزارشهای خبری تبدیل میشوند.
ابادانی او از گذشته بود و ویزانی او مدیریتی است که در همه ادارات و ارگان ها اجرا می شود