مسعود دیانی ؛ زندگی و رنج های آن در الهیات بیماری
من زنده یاد مسعود دیانی را تا روز پخش برنامه مشترک و دلی اش با رضا امیرخانی عزیز نمیشناختم.بعد از آن برنامه و جملات رضا امیرخانی متوجه شدم احتمالا دیانی جزو آدمهای مهمی است که مخالفان و موافقانش برای او احترام قائلند.
از دیروز هم که استوریهای تسلیت درباره درگذشتش را دیدم برای اولین بار به صفحه اینستاگرامش رفتم و نود و چند پست او که عمدتا با محوریت سیر تشخیص و درمان او بوده و تا حدود یکماه پیش هم ادامه داشته را سرسری مطالعه کردمفارغ از دریغ و تاسف،به ویژه برای همسر و فرزندان ایشان، چیزی که حدودسه سال است ذهنم را درگیر کرده، دوباره در ذهنم فراخوان شد.
الهیات بیماری در مریضیهای صعب و مزمن یا منجر به مرگ برای اولین بار در آغاز همهگیری کرونا ذهن من را معطوف به خود کرد.
اینکه که انسان در مقابل بلایی که راهی برای کنترل آن ندارد ، چگونه به خداوند متصل می شود و اگر به هر دلیل این بلا متوقف نشد چگونه این اتصال ادامه یافته یا قطع می شود؟ آن زمان نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان گروه های آتئیست با بهانه کردن پاندمی کرونا به دنبال این بودند که به دینداران و خداباوران بقبولانند که در مقابل سرنوشت سرکش دنیا هیج دستاویز قابل اتکایی وجود ندارد. این مساله نه تنها در اسلام، بلکه در دل ادیان الهی دیگر نیز منشاء شبهاتی بود که بعضا به تحول نگاه الهیاتی روشنفکران و سست دینی برخی خداباوران منتهی می شد.
اوایل سال جاری هم که دو روزی با بچههای باصفای تالاسمی به سفر اصفهان رفتم و از ناگواریهای همیشگی زندگیشان (چه در اشتغال، ازدواج و سایر مسائلی که به واسطه تغییر شکل استخوانها و اندامهای بدن شان ایجاد می شود) روابط به هم خورده و ... خبر دار شدم با رویه دیگری از سرنوشت های غیر قابل کنترل و متعاقب آن نحوه نگاه هستی شناسانه و توجه و تفکر درباره جبر هستی و آفریننده روبرو شدم.
نکته جالب برای من نگاههای مختلف و متنوعی بود که از این عزیزان به مبحث خداشناسی داشتند و نیاز به نوازش و همدلی که هیچکس حق ندارد حتی از تند ترین و ناراحت ترین این عزیزان دریغ نماید.و البته رگه هایی از این حس عجیب و متفاوت در یکی از نزدیکانم در همه سالهای زندگی اش.
گاهی در مقام یک انسان باورمند، خودم را جای برخی از این عزیزان می گذاشتم که از ساده ترین حقوق زندگی محروم هستند و باز در دل گوش دل تصور می کردم چقدر استدلال های یک فرد نصیحت گو درباره ی امتحان و تقرب و ارتقا برای یک درد دائمی می تواند برای برخی غیرقانع کننده و حتی اشکال مند تلقی شود.
با این حال، نوشته های شادروان مسعود دیانی در این چند ماه آخر که سایه جانکاه مرگ بر سر او سایه افکنده بود شاید متفاوتترین چیزهایی است که در زمینه الهیات بیماری های صعب العلاج و بی علاج توانستم بیابم که بافتار تخصص نویسنده یعنی دین شناسی بر روی آن تاثیر شدید دارد. تعابیری روشن از تاریک ترین روزهای زندگی که در آن معنا شکل و نمای داستان را تغییر داده ، بدون اینکه نویسنده دچار شعار زدگی و جو زدگی شده باشد. ماحصل این نوع نگاه تغییر معنایی از دینداری است که به جای نگاه به معجزه در جایگاه یک رویه، با فهم قواعد زندگی عادی به معنویت به عنوان یک چراغ مسیر نگاه می کند.
در این مسیر این آمیختگی رنج و درد معنا، در فهم و تجربه دینی فرد تحول ایجاد می کند که میتوان به عیان دید جان دینداری بیش از هر چیزی (حتی توحید و معاد که از نظر فلسفه و کلام مبداء و مقصد دین هستند) برای یک زندگی روزمره سرشار از درد، یک جو امید است.
امیدی که میتواند روبروی مستی و مدهوشی، مرگ و خودکشی و خماری و ... بایستد و آدمی را وسط حملههای درد و فقر و تنهایی، از شرارت شیطان نیستی نجات دهد.
نگاه واقعی و نه شعاری مرحوم آقای دیانی به این پدیده در دل روزنوشتهای بیماریاش ، گرچه قابل بازتجربه نیست (به لحاظ جنبه های پدیدار شناسانه) اما در حین تلخی و تاسف بسیار مانند خود حیات و تلاش های فکری مسعود دیانی قابل تحلیل و مطالعه است.شاید بتواند جواب سوالات بیماران را درباره زندگی،رنج و ابدیت بدهد.
مطلبی که روانشناسی و فلسفه پژوهی دین می تواند در نقطه عطف مرگ و درد بیشتر در باره آن تحقیق و تعمق نماید.