خرید اسلحه و شمشیر و قمه با چند کلیک
بیست و چهارسال دارد و همسرش بیست و شش ساله. میگوید اولین بار است که دستگیر شده و دیشب آزاد شده اما تمام دیشب را در کلانتری روی صندلی نشسته تا امروز با همسرش که صاحب ماشین و حامل سلاحها بوده به دادگاه بیاید...!
زمستان هزار و چهارصد و یک، هوای سرد و سفید.ماشین مقابل ساختمانِ ۱۰ ساله ی سنگی می ایستد.« اینجا مقصد شماست »صدایی ضبط شده از نرم افزار تلفن همراهِ راننده، یادآوری می کند که اینجا آغاز راه است.
نوشته ی کنارِ دیوار را با صدای بلند در ذهنم می خوانم.« حوزه قضایی بخش رودبار قصران »و این یعنی محل رسیدگی به شکایت مربوط به شهرهای: اوشان، فشم، میگون ، شمشک و دربندسر با ۱۶ روستای دیگر.
جدا از شکایات افراد محلی و ساکن،دعوا بر سر مالکیت زمین و ساخت و سازهای غیر مجاز و تصرفات عدوانی و غیرقانونی افراد، دلیل مراجعه از تهران و شهرهای دیگر ایران به این دادگاه است و در این میان حمل مشروبات الکی، مواد مخدر، سلاح سرد و گرم و دعوا هم می تواند پای مسافران غیر محلی را به این ساختمان باز کند.
مسیری که از ایست بازرسی شروع و به یکی از طبقات ساختمان منتهی میشود،با این اوصاف شما می توانید شاهد یکی از شلوغ ترین حوزه های قضایی کشور باشید.یک حوزه با دو طبقه.ریاست حوزه با دکتر محید عزیزیانی است و قضاوت با سه قاضی که چهار کلمه ی، جوانی، سواد،دقت و سابقه در توصیفشان، تعریفی است.
دربِ سنگین آهنی را هل میدهم، تلفن همراهم را در صندوق آهنی به امانت میگذارم، بازرسی را رد میکنم و وارد ساختمان می شوم.سرباز و متهم با دستبند رو به رویم، خلاف هم دیگر پله ها را رد میکنیم.زیرزمین محل نگهداری متهمان و طبقات بالایی محلِ قضاوت است.
دستگیره ی درب چوبی را میگیرم و وارد شعبه می شوم ، اتاق انتظار شعبه ۱۰۱ کیفری و جمعیتی که بیشتر از ده نفر به نظر میرسد برای رسیدگی به پرونده هایشان، ساعت را نگاه میکنند.
اتاقِ قاضی ، با یک راهروی کوچک از اتاق مدیر دفتر جدا میشود.فرقی نمیکند متهم باشی یا شاکی، اجازه ی ورود به اتاق قاضی، در اوج اضطراب و شاید ترس از عواقبِ قانونی یک اشتباه ، بدون وقت و سوال ، با احترام تمام و بدون مانع ممکن است، قاضی همه ی حرف ها را می شنود.
بدون وقفه، جلسات در اتاقی کوچک در حال برگزاری است.اتاقی که مدت هاست با نصب نایلونی از سقف تا میز چوبی بزرگش، تلاش شده تا قاضی در میان هجمه ی رفت و آمدهای ناتمام، از کرونا در امان بماند.زود رسیده ام و باید منتظر بمانم.
بین جمعیت، نگاه نگرانش ، شلوار زاپدار، جلیقه ی زمستانی و کلاهی که تا روی پیشانی و گوشهایش پایین کشیده تا موهایش را بپوشاند نظرم را جلب میکند.نگاهم را میبیند، لبخند میزنم و او نزدیک میشود.
- ببخشید شما وکیل هستید ؟
- نه، چی شده ؟
- دیشب ایست بازرسی ما رو گرفته، من، همسرم و دوست همسرم.
- چرا ؟!
صدایش را پایین می آورد، آب دهانش را قورت میدهد، نگاهش را از نگاهم بر میدارد و بعد ادامه میدهد؛
- اسلحه داشتیم با چاقو، البته اسلحه تیرش پلاستیک فشرده است نه فلزی، چاقو هم برای تیکه کردن گوشت در کمپ و سفر و درست کردن کباب هست، اومده بودیم اینجا بریم ویلای یکی از دوستامون.بعد با دست از نوک انگشتان دستش تا ارنج را نشان میدهد و میگوید چاقو این اندازه بود، به نظر میرسد از اینکه قمه خریده نه چاقو کاملا بی اطلاع است.
بیست و چهارسال دارد و همسرش بیست و شش ساله.میگوید اولین بار است که دستگیر شده و دیشب آزاد شده اما تمام دیشب را در کلانتری روی صندلی نشسته تا امروز با همسرش که صاحب ماشین و حامل سلاح ها بوده به دادگاه بیاید تا میان وقت های رسیدگی، چند دقیقه ای کوتاه، قاضی را ببیند.
سوالی که ذهنم را رها نمیکند ، به دهانم می رسد و صوت میشود.
- از کجا این ها را آورید ، اسلحه برای چی ؟!
- خودم برای تولد شوهرم خریدم، از اینستاگرام ، اگر قانونی نیست چرا می فروشن؟ چاقو را از یک صفحه که چاقوی زنجان میفروخت، اسلحه را هم از طریق همین اینستاگرام سفارش دادم برام پیک کردن.بغض میکند، به سنگ فرش اتاق انتظار خیره میشود و زیر لب زمزمه میکند :
حالا چی میشه ؟!
سکوت میکنم، سرش را بالا می آورد، اشک در چشمانش حلقه زده.
- وکیل بگیرید، تنها راهی که به ذهنم میرسد.
عقربه های ساعت ، قرار کارشناسی را یادآوری میکند، به اتاق مدیر دفتر شعبه میروم تا برگه ی اعلام حضور را امضا کنم.
بر که میگردم ، رفته.
تلفن همراهم را که تحویل میگیرم ، میان صفحه های اینستاگرام جستجو میکنم و عکس هایی را میبینم که باور کردنی نیست! فروش آزادنه ی اسلحه و چاقو !
موضوعی خطرناک و تامل برانگیز که می تواند وقوع جرمی غیر قابل جبران را برای یک جوان رقم بزند و منجر به مرگ افراد و داغدار شدن خانواده ها بشود و به نظر میرسد که این موضوع نیاز به بررسی هر چه سریع تر مراجع ذی صلاح و توقف فروش آزادانه ی سلاح در فضای مجازی دارد تا پیشگیری قبل از علاج چاره باشد و باعث شود افراد تصور نکنند عملکردشان قانونی و بدون عواقب است.
منبع: برنا
ارسال نظرات