فهرست بن بست های آموزشی روی تخته سیاه وزارت خانه
به گزارش خبرگزاری علم وفناوری ؛ کمتر از دویست سال قبل ، کودکانی که در مکتب خانه های نمور زیر کرسی ها کز کرده بودند و از ترس ترکه های انار و سرمای پشت دیوار بر خود می لرزیدند. هر کدام می توانستند ژان ژاک روسو ، ولتر ، ایمانوئل کانت ،لایب نیتس، ماری کوری ،امیلی دیکنسون و... بشوند اما آن کودکان به دلایلی که به چشم ملا باجی ها و میرزاها نمی آمد. آهسته از زیر کرسی ها بیرون می خزیدند ،از مکتب فرار می کردند ودر کوچه پس کوچه های اجتماع گم می شدند تا تاریخ را از خود تهی کنند. بدون اینکه جای پاهای برهنه شان در زمین های گل آلود عصرشان باقی بماند.
با این حال در همان وقت ها بود که مردی با شال و قباده و نعلین های کهنه اما افکاری تازه در شب هایی که انتظار صبح نمی رفت به دنبال این کودکان می گشت . دست های کوچک و زخمی شان را می گرفت و آنها را از بن بست های تنگ و تاریک بیرون می آورد . او این کودکان را به مکان هایی می برد که میز و صندلی و زنگ تفریح داشت. آن مرد میرزا حسن رشدیه بود که در آن روزگار مانند دستی از غیب برون آمده و طرحی نو در افکنده بود .
***
بن بست اول : آدرس غلط
امروز ،دانش آموزان برخلاف گذشته با لباس فرم ،کوله پشتی وکتانی به مدرسه می روند .پشت میز وصندلی می نشینند . فیزیک و شیمی انگلیسی و عربی می خوانند اما با این حال بی صبرانه انتظار زنگ خانه را می کشند . آن وقت از مدرسه بیرون می دوند و بر سر دو راهی هایی که هر کدام آنها را به طرفی می کشند سرگردان و بلاتکلیف متوقف می شوند .
در بین ازدحام دانش آموزان ، معلمان و والدین که آغاز سال تحصیلی را به امید آینده ای نوین جشن گرفته اند .شهاب دانش آموز کلاس دهم با صدای بلندی که می خواهد که به گوش همه برسد می پرسد:
«چرا رونالدو که درست وحسابی درس نخوانده هرسال میلیاردها یورو در آمد داره اما آن وقت من که عاشق فوتبال هستم باید به زور مسئله های فیزیکی حل کنم که نه ازش خوشم نمیاد نه استعدادش رو دارم .»
زنگ می خورد وکسی نمی ایستد تا جمله ی آخر او را بشنود که می گوید : : «خب اگر کسی توی ورزش خوبه فقط به اندازه ی نیازش فیزیک یادش بدید .»
همه ی دانش آموزان داخل ساختمان می روند تا سر کلاس های مشخص با برنامه های مشخص بنشینند وآینده ای نامشخص را بسازند . چون که وزارت آموزش و پرورش در صفحات حجیم برنامه ریزی هایش جای عبارت «توجه به تفاوت های ذاتی دانش آموزان» را خالی گذاشته است. اما همین جای خالی ،سیستم آموزش و پرورش را شبیه به واحدهای صنعتی عظیمی کرده که انسان ها را مانند کالا به تولید انبوه و یکدست می رساند .
سیستم آموزش و پرورش با این نگاه ، یک موزیسین را سر کلاس شیمی و یک شیمیدان را سر کلاس هندسه می نشاند. ناگفته پیداست که این سیستم یکسان ساز با نگاه ساده انگارانه ای که به توانایی های انسان دارد نسل هایی سردر گم و آشفته می سازد.
امیر علی دانش آموز سال آخر تجربی است .او مقابل انبوه کتابهای کمک درسی اش نشسته وسعی می کند سر از نمودارها دربیاورد .
او می گوید : «من توی تجربی شانس نیاوردم دوسال پیش من و دوست هایم خیلی با علاقه این رشته را انتخاب کردیم ولی الان کاملا به هم ریختیم دیگه هیچی برامون مهم نیست . »
- - معلم ها و مشاورها نگفتند در چی استعداد داری ؟
- -«بعضی معلم ها فقط گفتند نقاشی ات خوب هست. اما نگفتند ادامه بده. مشاورهای ما هم فقط در مورد چطور درس خواندن می گویند نه درباره ی استعدادها . مدرسه ی ما فقط به تعداد قبولی پزشکی در کنکور فکر می کند . اما من همه اش به این فکر می کنم که باید نقاشی رو ادامه می دادم .»
- امیر علی هنوز مسافتی از مسیر آینده را طی نکرده دنبال یک دور برگردان می گردد اما معلوم نیست این دور برگردان او را به چه مسیری خواهد برد . آموزش و پرورش در مسیری که دانش آموزان را هدایت می کند. تابلوهای راهنما کار نگذاشته یا آن تابلوها را در مکان های اشتباهی نصب کرده است . اما امیرعلی و هزاران دانش آموز امثال او وقتی این نکته را درمی یابند که از هزاران مسیر فرصت ساز عبور کرده اند .
- مهدی بهلولی کارشناس ارشدتحقیقات آموزشی و عضو صنفی کانون معلمان تهران درباره ی بی توجهی به استعدادها در نظام آموزشی ایران می گوید :
«شوربختانه فضای آموزش و پرورش از فضای فرهنگی جامعه ما بسته تر است و سیاست های یکسان سازی در آن بیشتر جولان می دهند. هم اکنون چندین سال است که سیاست آموزش و پرورش به سوق دادن هر چه بیشتر بچه ها به رشته های کار و دانش و هنرستان متمایل شده است. در حالی که هنرستان های ما و دبیرستان های کار و دانش، به هیچ رو، امکانات لازم برای جذب نزدیک به 60 درصد از دانش آموزان متوسطه دوم را ندارند. آنچه رخ می دهد پدیده دانش آموختگان دبیرستانی بی سواد یا کم سوادی است که فقط مدرک گرفته اند و در واقع بهترین و مهم ترین زمان کشف و پرورش استعداد خود را از دست داده اند. این دانش آموزان در آینده، همواره با غبطه ای نسبت به گذشته خود و هدر دادن وقت و انرژی و استعداد خود زندگی خواهند کرد. شاید بتوان ریشه حس فراگیر نوستالژیک نسبت به گذشته در جامعه ما را در همین انتخاب رشته های اجباری جست و جو کرد. نباید فراموش کرد که سرزندگی اجتماعی، در گرو سرزندگی فردی است. »
او همچنین در مورد آسیب شناسی خود از سیستم آموزش و پروش که موجب هدر رفت استعدادها می شود می گوید:
«من در آسیب شناسی خود از آموزش و پرورش، بیش از هر چیز به چیرگی سیاست و ایدئولوژی بر آموزش و پرورش توجه دارم. در مرحله بعد هم البته چیرگی پول بر آموزش را مهم می دانم. متاسفانه سایه سیاست و ایدئولوژی بر آموزش ما بسیار سنگین است و پویایی و سرزندگی را از سپهر آموزش گرفته است. در این سیستم، بی گمان استعدادهای بسیاری از دانش آموزان شکوفا نمی شود و به هرز می رود. چیرگی اندیشه "هرچه پول بدهی آش می خوری" نیز باعث شده که بخش بزرگی از دانش آموزان ایرانی، از آموزشی فراخور زندگی نوین برخوردار نشوند و در واقع تنها آموزشی مکتب خانه ای ببینند. »
واقعیت این است که آموزش مکتب خانه ای هنوز هم دست از سر دانش آموزان ایرانی برنداشته است . این دانش آموزان بخاطر آدرس های غلط بارها گم می شوند چون که سیستم آموزشی، دانش آموزان را به عنوان انسان هایی که دارای همه ی ابعاد انسانی مانند بعد عاطفی و ارتباطی هستند نگاه نمی کند.
بن بست دوم : تراژدی سکوت
سازمان یونسکو سواد را به شش بخش سواد ارتباطی (توانایی برقراری ارتباط با دیگران )، سواد عاطفی (برقراری روابط عاطفی موثر با اطرافیان ) ، سواد مالی ( توانایی مدیریت اقتصادی زندگی ) ، سواد رسانه (تشخیص رسانه ی معتبر از نامعتبر) ، سواد آموزش و پرورش (توانایی تربیت و پرورش فرزندان) ، سواد رایانه : (توانایی استفاده از مهارت های کامپیوتر و دانستن مفاهیم فناوری و اطلاعات ) تقسیم کرده است .
اما گذشته از مقوله های دیگری که هر کدام جای بحث دارد وزارت آموزش و پرورش چقدر به ابعاد عاطفی و ارتباطی دانش آموزان توجه می کند؟
پویا 14 ساله است می گوید :« دوست دارم با کسانی که با من در فیلم و شعر هم علاقه اند آشنا بشوم میخواهم بدانم دیگران به چه فکر می کنند یا مردم چطور عاشق می شوند ؟ اما این ها رو فقط توی فیلم های می بینم بخاطر همین فکر می کنم بیشتر شخصیت من را فیلم ها ساختند . مثل مرد عنکبوتی و ایکس من »
اگر شخصیت نوجوان های ایرانی از طریق فیلم های خارجی ساخته می شود پس باید نتیجه گرفت که آموزش و پرورش کارخانه ای است که کالاهای انبوهش داخلی نیستند او انسان هایی مونتاژ شده به جامعه تحویل می دهد . که از سویی در فرهنگ ایرانی – اسلامی رشد می کنند واز سویی دیگر مجذوب فرهنگی دیگر می شوند . هر کدام از این دو سوی فرهنگ باید ها ونباید های مختص خود می طلبد . که دوگانگی های دیگری را به چندگانگی های این نوجوانان تحمیل می کند .
نداشتن سواد ارتباطی و عاطفی جایی تبدیل به تراژدی می شود که این نسل دانش آموز ، بزرگسال می شوند ومی خواهند نقش های شغلی ، همسری و... را به عهده بگیرند .
این نبود مهارت های ارتباطی و عاطفی آنها را با جز جز جامعه دچار مشکل و حتی بحران می می کند .
مهدی بهلولی کارشناس ارشد آموزشی در باره ی اهمیت توجه به سواد ارتباطی و عاطفی در نظام آموزشی می گوید :
«تاکید بر سواد ارتباطی و عاطفی در آموزش و پرورش از اهمیت ویژه ای برخوردار است. جامعه ما با ضعف شدید در گفت و گو و استدلال ورزی و برقراری ارتباط منطقی مواجه است که بی گمان بخش عمده ای از مسئولیت آن بر گردن آموزش و پرورش است. کلاس های درس ما،با محوریت گفت و گو پیش نمی روند و دانش آموزان ما در مدرسه، یاد نمی گیرند که چگونه با یکدیگر کار گروهی انجام دهند. در جامعه ما کم نیستند افرادی با مدرک های بالای دانشگاهی،که از برقراری یک رابطه ساده سازنده با دیگران،ناتوان هستند و به همین دلیل، در زندگی خود، آسیب های گوناگون روانی و مادی بسیار می بینند.»
در حال حاضر سیستم آموزش و پرورش به شکلی است که به ابعاد دیگر دانش آموزان بخصوص بعد عاطفی و ارتباطی آن ها توجه نمی کند . در حالی که از نظام آموزشی انتظار می رود که این مسئله را در نظر داشته باشدکه دانش آموزان امروزی با مسائل متعددی مانند مشکلات خانوادگی ، مشکلات معیشتی ، استرس ،رقابت های درسی طاقت فرسا و گاهی زائد و بحران هویت مواجه هستند . اما نظام آموزشی در مورد همه ی این مسائل سکوت کرده است و و در برنامه ریزی هایش باز هم عبارتی را (توجه به افزایش سواد ارتباطی و عاطفی دانش آموزان ) جا انداخته است .
این درحالی است که شخصیت های کاملا شکل نگرفته ی دانش آموزان مانند رس های خیسی هستند که باید در دست سفالگران ماهری شکل بگیرند
اگر سفالگر چیزی از گل سرشت آنها را کنار بگذارد تکه ای از وجودشان را کنده است تکه ای که همه ی عمر خلا آن را حس می کنند . این خلا آن چنان روح وروانشان را به هم می ریزد که آنان را از زیستن باز می دارد .
توجه نکردن به سواد ارتباطی وعاطفی دانش آموزان فشارهای روانی بسیاری را به آنان تحمیل می کند که اگر از نگاه انسان دوستانه ی آن صرف نظر کنیم بعدها تبعات و هزینه های آن به دولت هم تحمیل می شود .چنان چه که امروز هم تبعات برنامه ریزی های نسنجیده ی آموزش پرورش را در دهه های شصت وهفتاد مانند عدم تفکر خلاق ونقادانه ،مسئولیت ناپذیری ،خانواده های گسسته و آمار بالای طلاق در کشور را شاهد هستیم .
با توجه به شرایط موجود باید برای نظام آموزش و پرورش ایران آرزوی پیدا شدن میرزا حسن رشدیه دیگری را کشید تا دوباره از نو سیستم آموزش و پرورش نوینی را متناسب با نیازها واستعدادها پایه گذاری کند.
البته همه ی کسانی که در این مدارس درس می خوانند، بالقوه یک میرزا حسن رشدیه هستند که نظام مفلوج آموزش و پرورش توانایی رشد را از آنها گرفته است آنها کسانی هستند که هم درجان، بال پرواز دارند و هم در روح شوق پرواز اما چهارچوب های بی فایده ی نظام آموزشی دست و پای آنها را بسته است .