سندرم مگسوارگی رسانهای
مگس یک حشرهی خاص و مزاحم شناخته میشود که به شدت استعداد نقل و انتقال میکروب و آلودگی ها را دارد و گرچه برخلاف سایر حشرات فاقد نیش و گزندگی است؛با این حال همواره به دلیل علاقه به فضولات،شیره ناشی از زباله، زخم ، عفونت و مواد غذایی مورد احتراز است.
به همین دلیل هم بر خلاف برخی حشرات که بیشتر در مسیر گرده افشانی و طبیعت قابل یافت هستند، #مگس در شهر و یا آبادی های انسانی بسیار کثیف به وفور قابل یافت هست.
شاید به همین دلیل هم، گرچه زنبور عسل علیرغم نیش موذی و خطرناکش در ادبیات و فرهنگ به گلچینی و منبع کار و تولید و نفع شناخته میشود؛مگس نمادواره زندگی انگلی است و این استعاره ها فقط و فقط دریچه هایی به سمت فکر و انتخاب انسانی است و الا مگس هم در قاموس ناموس خلقت موجودی شریف و در رسالت و هدایت تکوینی خود جایگاهی مقرر دارد.
بر اساس همین دید استعاری ، مگسوارگی رسانهای به ایجاد سندرم روانی ترجیح، تمایل ، انتخاب و باز نشر اکثریت اخبار تلخ، حوادث فاجعهبار و فساد و فحشا و افشاگری درباره آن به عنوان یک رفتار فردی و گروهی در فضای رسانه های گروهی و اجتماعی میتوان اطلاق کرد.
البته این معنا به مفهوم نفی نظارت اجتماعی رسانهها بر حوزه عمومی نیست.
قطعا نظارت اجتماعی بدون بازتاب معضلات امکان ندارد اما اگر رسانه ای یا یک "شهروند-رسانه" به عنوان سلول جامعه سایبری به نحوی مشخص در میان میلیونها پیام مختلف "فقط" بازنمایی مسائل تلخ و یا فجایع را - خارج از ملاکهای مربوط به صحت آن -میپسندد و یا بعنوان مثال بیش از ۶۰ درصد اخبار یک رسانه گرایش به جمعآوری و انتشار چنین دسته خبرهایی شده ،می توان به جرات گفت که رسانه دچار سندرم مگس وارگی شده است.
البته نباید فراموش کنیم بغیر از اغراض سیاسی در رفتار مگس واره که گاهی رسانه ها برای سیاه نمائی مرتکب آن می شود (و معمولا بدلیل حساسیت زدایی تدریجی اثر خود را از دست می دهد) برخی از دلایل مگس وارگی رسانه ای طبیعی و غیر اختیاری ،مرتبط با دلایل #فرهنگشناختی ،جامعه شناختی و روانشناختی مانند افسردگی فردی است و میتواند بعنوان یک متعادل کننده و نشانه برای برخی دلخوری ها و ناکامی ها یا در چارچوب یکی از بازیهای اریکبرنی و سایههای یونگ تعابیر مخصوص به خود را داشته باشد اما همین اندازه که بتوانیم ارتباط مغز و روان با رفتار رسانهای افراد را با خودآگاهی دنبال کنیم ، گام خوبی برداشته شده است.
امروزه اکثر آدم های عضو جامعه سایبری که گاهی بر اساس فهم پیشین از دنیای دیجیتال به اشتباه به آن فضای مجازی (در مقابل فضای واقعی ) میگفتند ،بر اساس ردپای دیجیتال خودشان قابل تحلیل هستند.
با شکل گیری این جامعه مانند همه جوامع در طول تاریخ و تغییر ماهیت و هویت انسانی در بستر تکنولوژی رنج ها و کامیابی های خاص خود بروز می کرده است .
بی شک دردهای دیجیتالی نیز برخاسته از همین فضای جدید رخ مینماید که حداقل راه بهداشت دیجیتال فهم آن آلام است.
تعریف نوین و پیشتاز از #سواد_رسانه_ای به علاوه فهم زمینه ها و درک منبع و هدف دستاوردهای دنیای مدیا درک شرایط زیست در جامعه سایبری و دیجیتالی است.
این نگاه می تواند به فهم ضرورتهتی شکل گیری نگاه شناختی به حوزه رسانه و شناخت شناسی رسانه ای و رسانه های شناختی کمک شایانی نماید.
محمد صادق دهنادی