برای کودکان آرزو داشته باشیم!
اگر الان از والدین بپرسید دوست دارید آخر و عاقبت فرزندتان چه بشود؟ جواب میدهند: «بچه خوبی باشد!»، «خوشحال باشد». در واقع هیچ ذهنیتی از یک رفتار عینی و اثرگذار در جامعه در صحبت آنها نیست.
به گزارش تابناک جوان به نقل از فارس، خیلیها معتقدند تهیه یک لیست برای جهیزیه کار بیهوده و تجملاتی است. چون اولاً نیاز همه زن و شوهرها در شروع ازدواج مانند یکدیگر نیست و از آنطرف تهیه یک لیست واحد باعث میشود خیلی از اقلامی که به آنها نیاز نداریم لازم تلقی بشوند.
این ماجرا دقیقاً درباره خرید سیسمونی و خیلی دیگر از لوازم مربوط به کودک هم صادق است. اما خیلی از والدین و اطرافیان وقتی پای کودک وسط میآید حساسیتها را کنار میگذارند و فکر میکنند برای کودک هرچه بیشتر خرج کنند و هرچه بیشتر امکانات فراهم کنند هم والدین بهتری هستند و هم کودکان شادتری دارند. اما واقعیت این است که غرق کردن کودکان در امکانات از آنها بچههایی بدون آرزو و بدون انگیزه میسازد.
نکتهای که حجتالاسلام اعلائی؛ مدیر مهدکودک حسینیه شهید چمران روی آن صحه میگذارد. در گزارش پیش رو احمدرضا علائی از مضرات پرورش کودکان بیآرزو گفته است و نکتههایی را به والدین گوشزد کرده تا فرزندان خود را به بیانگیزگی مبتلا نکنند.
این ماجرا دقیقاً درباره خرید سیسمونی و خیلی دیگر از لوازم مربوط به کودک هم صادق است. اما خیلی از والدین و اطرافیان وقتی پای کودک وسط میآید حساسیتها را کنار میگذارند و فکر میکنند برای کودک هرچه بیشتر خرج کنند و هرچه بیشتر امکانات فراهم کنند هم والدین بهتری هستند و هم کودکان شادتری دارند. اما واقعیت این است که غرق کردن کودکان در امکانات از آنها بچههایی بدون آرزو و بدون انگیزه میسازد.
نکتهای که حجتالاسلام اعلائی؛ مدیر مهدکودک حسینیه شهید چمران روی آن صحه میگذارد. در گزارش پیش رو احمدرضا علائی از مضرات پرورش کودکان بیآرزو گفته است و نکتههایی را به والدین گوشزد کرده تا فرزندان خود را به بیانگیزگی مبتلا نکنند.
والدین بی آرزو شدهاند
یکی از دلایلی که میبینیم نسل بچههای امروز به بچههایی بدون آرزو تبدیل شدهاند این است که والدین هم بیآرزو شدهاند. یعنی دیگر برای فرزندانشان آرزویی ندارند. والدین دهه پنجاه و قبل از آن همیشه برای کودکانشان آرزوهایی از قبیل: اینکه «دکتر» و «مهندس» بشود داشتند. از یک نسلی به بعد داشتن آرزو برای کودک، به دلایل منطقی مثل اجبار بچهها به دنبال کردن آرزوهای والدین علیرغم میل باطنی خودشان، بد و مردود تلقی شد. اما واقعیت این است که صرف این آرزو داشتن برای فرزندان بد نبود. آرزویی که والدین برای فرزندشان داشتند نسبتی به شخصیت، قومیت، وراثت و... کودک داشت و باعث شکلگیری هویتی در او میشد. اما بعدها این هویت از والدین و کودک گرفته شد.
اگر الآن از والدین بپرسید دوست دارید آخر و عاقبت فرزندتان چه بشود؟ جواب میدهند: «بچه خوبی باشد!»، «خوشحال باشد». درواقع هیچ ذهنیتی از یک رفتار عینی و اثرگذار در جامعه در صحبت آنها نیست. این موضوع باعث شده تا والدین بچه را در خلاء به مدرسه بسپارند. در مدرسه و حتی در دانشگاه هم هیچ استادی آرزوی خاصی برای دانشآموز خود ندارد و فقط از واژههای کلی مثلاینکه خوب درس بخواند و آدم موفقی باشد استفاده میشود. این در حالی است که در قرآن حضرت ابراهیم (ع) برای تربیت نسلش کاملاً دغدغه دارد. میگوید که میخواهد امامت در نسلش ادامه داشته باشد.
بچهها را «خرده خور» تربیت میکنیم
ضعف دوم بازهم مربوط به والدین است. اینکه والدین درکی از نیازهای کودکشان ندارند. یعنی در مرحله اول والدین درکی از خودشان در سمت پدر یا مادر بودن ندارند و در مرحله دوم درکی از کودکشان ندارند. لوازم و اسباببازیهای کودک میشود وسیلهای برای نمایش آرزوهای محقق نشده والدین. اتاق و سیسمونی و چینش خاص اتاق کودک میشود ویترین و نمایشگاهی که والدین دوست دارند آن را به رخ بقیه بکشند. والدین اینها را فراهم میکنند و لذت میبرند؛ فارغ از اینکه چقدر این وسایل موردنیاز فرزندشان است. این والدین فرزندانی را پرورش میدهند که از همان کودکی حتی برای داشتن یک اسباببازی نه تلاش میکنند نه انتظار میکشند. همهچیز حتی قبل از تولد کاملاً برای آنها فراهم است.
این کودک مثل کسی است که در طول روز مدام پفک و خوراکیهای مضر خورده و حالا که نوبت به غذای اصلی رسیده دیگر گرسنه نیست. عطش بازی و حتی عطش آموزش در این کودکان وجود ندارد. زبان انگلیسی، موسیقی و... همه به سنی آورده شده که بچه هیچ درک مشخصی از آنها ندارد و صرفاً به خاطر بلندپروازی والدین با این مفاهیم آشنا میشود و در اصطلاح «خرده خوری» میکند. حالا وقتی کودک وارد مدرسه میشود به خاطر این شرایط میل و اشتیاقی به تعلیم دیدن و یادگرفتن هم ندارد.
یکی از دلایلی که میبینیم نسل بچههای امروز به بچههایی بدون آرزو تبدیل شدهاند این است که والدین هم بیآرزو شدهاند. یعنی دیگر برای فرزندانشان آرزویی ندارند. والدین دهه پنجاه و قبل از آن همیشه برای کودکانشان آرزوهایی از قبیل: اینکه «دکتر» و «مهندس» بشود داشتند. از یک نسلی به بعد داشتن آرزو برای کودک، به دلایل منطقی مثل اجبار بچهها به دنبال کردن آرزوهای والدین علیرغم میل باطنی خودشان، بد و مردود تلقی شد. اما واقعیت این است که صرف این آرزو داشتن برای فرزندان بد نبود. آرزویی که والدین برای فرزندشان داشتند نسبتی به شخصیت، قومیت، وراثت و... کودک داشت و باعث شکلگیری هویتی در او میشد. اما بعدها این هویت از والدین و کودک گرفته شد.
اگر الآن از والدین بپرسید دوست دارید آخر و عاقبت فرزندتان چه بشود؟ جواب میدهند: «بچه خوبی باشد!»، «خوشحال باشد». درواقع هیچ ذهنیتی از یک رفتار عینی و اثرگذار در جامعه در صحبت آنها نیست. این موضوع باعث شده تا والدین بچه را در خلاء به مدرسه بسپارند. در مدرسه و حتی در دانشگاه هم هیچ استادی آرزوی خاصی برای دانشآموز خود ندارد و فقط از واژههای کلی مثلاینکه خوب درس بخواند و آدم موفقی باشد استفاده میشود. این در حالی است که در قرآن حضرت ابراهیم (ع) برای تربیت نسلش کاملاً دغدغه دارد. میگوید که میخواهد امامت در نسلش ادامه داشته باشد.
بچهها را «خرده خور» تربیت میکنیم
ضعف دوم بازهم مربوط به والدین است. اینکه والدین درکی از نیازهای کودکشان ندارند. یعنی در مرحله اول والدین درکی از خودشان در سمت پدر یا مادر بودن ندارند و در مرحله دوم درکی از کودکشان ندارند. لوازم و اسباببازیهای کودک میشود وسیلهای برای نمایش آرزوهای محقق نشده والدین. اتاق و سیسمونی و چینش خاص اتاق کودک میشود ویترین و نمایشگاهی که والدین دوست دارند آن را به رخ بقیه بکشند. والدین اینها را فراهم میکنند و لذت میبرند؛ فارغ از اینکه چقدر این وسایل موردنیاز فرزندشان است. این والدین فرزندانی را پرورش میدهند که از همان کودکی حتی برای داشتن یک اسباببازی نه تلاش میکنند نه انتظار میکشند. همهچیز حتی قبل از تولد کاملاً برای آنها فراهم است.
این کودک مثل کسی است که در طول روز مدام پفک و خوراکیهای مضر خورده و حالا که نوبت به غذای اصلی رسیده دیگر گرسنه نیست. عطش بازی و حتی عطش آموزش در این کودکان وجود ندارد. زبان انگلیسی، موسیقی و... همه به سنی آورده شده که بچه هیچ درک مشخصی از آنها ندارد و صرفاً به خاطر بلندپروازی والدین با این مفاهیم آشنا میشود و در اصطلاح «خرده خوری» میکند. حالا وقتی کودک وارد مدرسه میشود به خاطر این شرایط میل و اشتیاقی به تعلیم دیدن و یادگرفتن هم ندارد.
فضای مجازی، دنیای غیرواقعی میسازد
خیلیها میپرسند چرا نسل بچههای امروز به سمت موبایل و تبلت و بازیهای رایانهای کشیده شدهاند؟ یکی از دلایل قطعاً در دسترس بودن این وسایل و عدم نظارت درست والدین بر این ماجراست. اما یک دلیل روحی و روانی هم دراینبین هست که دقیقاً به «بدون آرزو ماندن» کودک برمیگردد. کودک در ذات خود دنبال یک هدف و آرزوست و وقتی در دنیای واقعی با فراهم کردن تمام امکانات او را بدون آرزو گذاشتیم در فضای بیانتهای مجازی و از طریق فنّاوری در جستجوی آرزو و معطوف شدن به یک هدف میروند.
اما فضای مجازی دائماً اشتهای کودک را به این فضا بیشتر میکند و از آنطرف ذائقهاش را هم در جهت غیرواقعی شدن دستکاری میکند طوری که دیگر فضای حقیقی جوابگوی این ذائقه نیست. مثلاً بازیهای آنلاین آنقدر به کودک انرژی میدهد و آنقدر به او خوش میگذرد. درحالیکه در بازی واقعی هیچوقت این اتفاق برایش نمیافتد.
والدین به خودشان برگردند
برای بیرون رفت از این وضعیت راهکار اول این است که خانواده خودش را پیدا کند. لذتها باید به دنیای واقعی بیایند و برای کودک قابللمس بشوند. مثل وقت بیشتری که والدین برای کودک میگذارند تا با او بازیهای فیزیکی کنند. حتی اتفاق به نظر معمولی مثل تشکر از مادر برای غذای خوبی که پخته حسی از لذت و آرامش را در فضای خانه جاری میکند.
در ادبیات دینی ما میگوییم که افراد باید «محاسبه نفس» داشته باشند. یعنی خود پدر و مادر به خودشان برگردند و ببینید چقدر از کارهایی که در روز به آن مشغول هستند را میشود به نفع بچه انجام نداد. خرید چه وسیلهای برای سن کودکشان لازم است و خرید چه چیزی ضروری نیست. چقدر وقتمان را در فضای مجازی میگذرانیم و به فرزندمان را هم با وسیله شخصیاش در این فضا رها میکنیم. درواقع سبک زندگیها باید اصلاح بشود.
خیلیها میپرسند چرا نسل بچههای امروز به سمت موبایل و تبلت و بازیهای رایانهای کشیده شدهاند؟ یکی از دلایل قطعاً در دسترس بودن این وسایل و عدم نظارت درست والدین بر این ماجراست. اما یک دلیل روحی و روانی هم دراینبین هست که دقیقاً به «بدون آرزو ماندن» کودک برمیگردد. کودک در ذات خود دنبال یک هدف و آرزوست و وقتی در دنیای واقعی با فراهم کردن تمام امکانات او را بدون آرزو گذاشتیم در فضای بیانتهای مجازی و از طریق فنّاوری در جستجوی آرزو و معطوف شدن به یک هدف میروند.
اما فضای مجازی دائماً اشتهای کودک را به این فضا بیشتر میکند و از آنطرف ذائقهاش را هم در جهت غیرواقعی شدن دستکاری میکند طوری که دیگر فضای حقیقی جوابگوی این ذائقه نیست. مثلاً بازیهای آنلاین آنقدر به کودک انرژی میدهد و آنقدر به او خوش میگذرد. درحالیکه در بازی واقعی هیچوقت این اتفاق برایش نمیافتد.
والدین به خودشان برگردند
برای بیرون رفت از این وضعیت راهکار اول این است که خانواده خودش را پیدا کند. لذتها باید به دنیای واقعی بیایند و برای کودک قابللمس بشوند. مثل وقت بیشتری که والدین برای کودک میگذارند تا با او بازیهای فیزیکی کنند. حتی اتفاق به نظر معمولی مثل تشکر از مادر برای غذای خوبی که پخته حسی از لذت و آرامش را در فضای خانه جاری میکند.
در ادبیات دینی ما میگوییم که افراد باید «محاسبه نفس» داشته باشند. یعنی خود پدر و مادر به خودشان برگردند و ببینید چقدر از کارهایی که در روز به آن مشغول هستند را میشود به نفع بچه انجام نداد. خرید چه وسیلهای برای سن کودکشان لازم است و خرید چه چیزی ضروری نیست. چقدر وقتمان را در فضای مجازی میگذرانیم و به فرزندمان را هم با وسیله شخصیاش در این فضا رها میکنیم. درواقع سبک زندگیها باید اصلاح بشود.
مادر باید اول به خودش رسیدگی کند بعد به خانواده
یکی از راههای اصلاح سبک زندگی این است که مادرها بیشتر به خودشان توجه کنند. امروزه اکثر مادرانی که به مشاور مراجعه میکنند ازلحاظ روحی وضعیت مناسبی ندارند، چون به خودشان از لحاظ جسمی و معنوی رسیدگی نمیکنند. مادری که خودش وضعیت مناسبی روحی نداشته باشد حوصله رسیدگی به فرزندش را هم ندارد. برایش امکانات فراهم میکند تا سراغ خودش برود و کمتر با مادر کار داشته باشد.
ما به این مادرها میگوییم که حتی شده در حد چند روز در هفته برای خودتان یک کار یا سرگرمی داشته باشید. چیزی برای خودتان که باعث بشود ساعتی از کارهای روزمره رها بشوید و این کار به شما حس خوبی بدهد. این کار خیلی زود باعث میشود مادر و بعد از او هم پدر یادشان بیفتد که چه رؤیاها و آرزوهایی برای خودشان و فرزندشان داشتند. انگار که یکدفعه تلنگر بخورند و از پس روزمرهها به زندگی واقعی برگردند.
زبان کودک «بازی» است. آن را یاد بگیرید
راهکار دوم پاک کردن کلیشهها از ذهن والدین است. بیاییم یکبار «مادرم را این را گفته» «همه این وسیله را برای بچهشان خریدهاند» را بگذاریم کنار و ببینیم کودکانمان واقعاً به چه چیزی نیاز دارد. با او حرف بزنیم و نیازش را بشنویم. الآن به میزان زیاد کتاب و مقاله در اینترنت قابلدسترسی است. بخوانیم و ببینیم واقعاً یک کودک سهساله به چه چیزی نیاز دارد. والدین ما بازی کردن بلد نیستند. اما فقط اگر همین زبانبازی کردن را یاد بگیرند خیلی از مشکلات حل خواهد شد.
یکی از راههای اصلاح سبک زندگی این است که مادرها بیشتر به خودشان توجه کنند. امروزه اکثر مادرانی که به مشاور مراجعه میکنند ازلحاظ روحی وضعیت مناسبی ندارند، چون به خودشان از لحاظ جسمی و معنوی رسیدگی نمیکنند. مادری که خودش وضعیت مناسبی روحی نداشته باشد حوصله رسیدگی به فرزندش را هم ندارد. برایش امکانات فراهم میکند تا سراغ خودش برود و کمتر با مادر کار داشته باشد.
ما به این مادرها میگوییم که حتی شده در حد چند روز در هفته برای خودتان یک کار یا سرگرمی داشته باشید. چیزی برای خودتان که باعث بشود ساعتی از کارهای روزمره رها بشوید و این کار به شما حس خوبی بدهد. این کار خیلی زود باعث میشود مادر و بعد از او هم پدر یادشان بیفتد که چه رؤیاها و آرزوهایی برای خودشان و فرزندشان داشتند. انگار که یکدفعه تلنگر بخورند و از پس روزمرهها به زندگی واقعی برگردند.
زبان کودک «بازی» است. آن را یاد بگیرید
راهکار دوم پاک کردن کلیشهها از ذهن والدین است. بیاییم یکبار «مادرم را این را گفته» «همه این وسیله را برای بچهشان خریدهاند» را بگذاریم کنار و ببینیم کودکانمان واقعاً به چه چیزی نیاز دارد. با او حرف بزنیم و نیازش را بشنویم. الآن به میزان زیاد کتاب و مقاله در اینترنت قابلدسترسی است. بخوانیم و ببینیم واقعاً یک کودک سهساله به چه چیزی نیاز دارد. والدین ما بازی کردن بلد نیستند. اما فقط اگر همین زبانبازی کردن را یاد بگیرند خیلی از مشکلات حل خواهد شد.
در مورد رسانه هم ما همیشه کلیدواژه «کنترل» را به والدین توصیه میکنیم. اما نهفقط کنترل کودک که این کنترل باید از والدین شروع بشود. وقتی والدین هرزمانی که بیکار شدند موبایلشان را دست میگیرند؛ یعنی هیچ برنامه مشخصی برای استفاده از این وسیله ندارند. درباره تلویزیون و روشن بودن صبح تا شب آنهم این ماجرا موضوعیت دارد. تمام این وسایل باید در خدمت آرامش یا شادی خانواده کنترل و مدیریت بشوند. بچهها را از فضاهای غیرواقعی بیرون بکشیم و به آنها بازی، سرگرمی و محبت واقعی بدهیم. این فضا آرزو و انگیزه را به آنها برمیگرداند و لازمه این بازگشت هم این است که اول والدین خودشان و سبک زندگیشان را اصلاح کنند.
ارسال نظرات