کلیپ طنز؛ وضعیت اوژانس بیمارستانها بعد از ساعت ۲ شب
سکانسی طنز از سریال شب های برره
سکانسی طنز از سریال شب های برره
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
متاسفانه اوضاع از این ویدیوی طنز خیلی بدتر است و شخصا شاهدش بوده ام. ولی دو سال پیش در کشور المان من نزدیک بود که قربانی سکته بشوم و حالا برایتان تعریف میکنم: همسر جان خوابیده بود و بنده داشتم میخواندم و احساس خیلی بدی در قفسه سینه و سر معده داشتم و کلافه شده بودم. احساس کردم که خیلی بیشتر از همیشه سیگار میکشم و اصلا هم نمیچسبد. نگرانی باعث میشد مدام سیگار روشن کنم. سر و صدایی که از رفت و برگشت مدام من به بیرون برای سیگار کشیدن برخاست باعث بیدار شدن همسر جان شد. خوب من بیماری قدیمی (ناشی از مجروحیت جنگی) دارم و شب بیداریها و درد کشیدنها باعث تعجب همسر نمیشد. ولی ان شب انگار به وی وحی شده بود! بدون اینکه از من حالم را بپرسد گفت بریم بیمارستان. من هم اعتراض نکردم و او بدون اینکه به امبولانس زنگ بزند خودش مرا به بیمارستان رساند. وارد اورژانس شدیم و به خانم و اقایی که با لباس سفید انجا نشسته بودند سلامی کردیم و گفتم که چند ساعتی هست که در ناحیه قفسه سینه احساس عجیبی دارم. تابناک جان باور کن در همین حد و نه حتی کلامی بیشتر. به یکدیگر نگاهی کردند و خانم که بعدها فهمیدم پرستار میباشد، گفت: خودش است! و دیگری هم با سر تایید کرد و در حالی گکه من و همسر جان سعی میکردیم که بفهمیم چه اتفاقی افتاده، برانکارد اوردند و مرا رویش خواباندند و به داخل قسمت اورژانس بردند و شروع به کار کردند. همسر جان تا خانم پرستار از من دور شد او را به گوشه ای کشید و پچ و پچی کرد و دیدم که رنگ و رویش پرید و لبهایش سفید شد. به سمت من امد و گفت: میگویند داری سکته میکنی. گفتم این که خوب است! چون هنوز سکته نکرده ام و الان هم که در بیمارستان هستیم. خانم پرستار به متخصص قلب زنگ زد و بیچاره ساعت دو نیم شب از خواب بیدار شد و نیم ساعت بعد پیش من بود. سر حال و بشاش و پر روحیه که خیال ادم را راحت میکرد. در ان نیم ساعت بدن من تراشیده شد و مرا به اتاق مخصوص انژیو بردند و روی تخت مخصوص قرار دادند و تمام مقدمات را اماده کردند تا وقتی دیکتر امد با سرعت چهار عدد «استنس» در رگهای قلب بنده کار گذاشت و زیر سایه بیدار شدن همسر جان و بیدار بودن بیمارستان بنده سکته قلبی بدون اثار سو را از سر گذراندم. در حالیکه همین چند روز پیش یکی از اقوام در یکی از بیمارستانهای گران قیمت شمال تهران در حالی از دنیا رفت که حدود یک هفته انجا بستری بود تا انژیو بشود!!!