صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۲۰ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۵:۲۵

ماجرای خواستگاری شاه قاجار از فرزند مرجع تقلید

فتحعلی شاه دید جوانی بسیار با ادب از آن‌ها پذیرایی می‌کند، از میرزا پرسید: این جوان چه نسبتی با شما دارد؟! میرزا گفت: پسر من است، فتحعلی شاه که شیفته جمال و کمال جوان شده بود، به میرزا گفت: دختری دارم، دوست دارم همسر پسر شما شود!
کد خبر: ۶۱۸۲۴
تعداد نظرات: ۱۹ نظر

پانزدهم جمادی‌الثانی سال ۱۲۳۱ هجری قمری مرجع تقلید تشیع در شهر قم به دیار حق شتافت، میرزا ابوالقاسم قمی یا محقق قمی صاحب کتاب «قوانین الاصول» و از مراجع بزرگ تقلید در عهد فتحعلی‌شاه قاجار بود، در عهد فتحعلی‌شاه قاجار مرجعیت علمی ایران را به عهده داشت و در جنگ میان روسیه تزاری و ایران که ۱۰ سال طول کشید، میرزای قمی در مسئولیت و مرجعیت تقلید در اوج شهرت خود بود، حدود پنج سال که از آغاز جنگ یعنی ۱۲۲۳ هجری قمری حکومت تهران نسبت به حمایت روحانیت و خصوصا میرزای قمی احساس نیاز کرد.

محقق قمی در آن‌ سال‌ها سخت در تگنا قرار می‌گیرد و از طرفی تأیید فتحعلی‌شاه و تأیید همه جنایت‌های آقا محمدخان قاجار بود که فتحعلی شاه به عنوان ولیعهد و مرد دوم قدرت در کنار او و پیشتاز ماجراهایی از قبیل قتل عام مردم کرمان بوده است، از طرف دیگر تضعیف فتحعلی شاه به منزله کمک به روسیه تزاری بود که علاوه بر کینه مذهبی و نژادی که نسبت به ایران داشت، وحشی‌ترین حکومت اروپای آن روز بوده است، میرزا با دقت تمام در صدور فتوا آنچه را که وظیفه شرعی و مکتبی‌اش بوده را انجام داد، جنگ و دفاع در برابر روس را جهاد دفاعی واجب اعلام کرد و هم از هر نوع تأیید نسبت به فتحعلی شاه خودداری کرد.

ابوالقاسم بن محمدحسن معروف به میرزای قمی از فقهای شیعه که اصالتاً گیلانی است، تولدش در سال ۱۱۵۱ هجری قمری در جاپلق و تحصیلات او در عراق بوده و نزد آقا باقر بهبهانی و دیگران تلمذ کرد و سپس در قم اقامت گزید، او تألیفات زیادی از جمله قوانین در اصول و جامع الشتات به زبان فارسی در فقه و کتاب غنائم در فقه استدلالی و مناهج در فقه و معین الخواص در فقه و رسائل دیگری در فقه، اصول و کلام دارد، همچنین دیوان شعری در حدود پنج هزار بیت و منظومه‌ای در علم معانی و بیان به یادگار گذاشته است.

ماجرای خواستگاری شاه قاجار از پسر یک مرجع

از شاگردان وی می‌توان به سیدمحمدباقر شفتی اصفهانی، محمد ابراهیم کلباسی، محمدعلی هزار جریبی، احمد کرمانشاهی، سیدمحمدمهدی خوانساری اشاره کرد، قبر شریف وی در مقبره شیخان قم زیارتگاه مریدانش است، آنچه در ادامه می‌آید ماجرای خواستگاری فتحعلی شاه از پسر میرزای قمی است که پایانی شگرف دارد:

روزی شاه قاجار به قم آمد و بر میرزای قمی وارد شد، وی ارادت زیادی به آن مرجع بزرگ داشت و هر وقت به قم می‌آمد به زیارتش می‌رفت، میرزا ناگزیر می‌شد گاهی با او هم صحبت شود، البته همواره او را نصیحت می‌کرد، روزی به ریش بلند فتحعلی شاه دست کشید و فرمود: ای پادشاه! کاری نکن این ریش فردای قیامت به آتش جهنم بسوزد.

آن روز با هم در اتاقی نشسته بودند، فتحعلی شاه دید جوانی بسیار با ادب و با جمال چای می‌آورد و از آن‌ها پذیرایی می‌کند، از میرزا پرسید: این جوان چه نسبتی با شما دارد؟! میرزا گفت: پسر من است، فتحعلی شاه که شیفته جمال و کمال جوان شده بود، به میرزا گفت: دختری دارم، دوست دارم همسر پسر شما شود!

میرزا فرمود: ارتباط من با شما درست نیست، از این تقاضا بگذر، فتحعلی شاه اصرار کرد و گفت: باید حتماً این کار عملی شود، میرزا ناچار فرمود: پس یک شب به من مهلت بده تا فکر کنیم، فتحعلی شاه یک شب مهلت داد، نیمه‌های آن شب، میرزا برای نماز شب برخاست، در آغاز نماز عرض کرد: خدایا! من می‌دانم که این وصلت باعث می‌شود که محبت من به تو کم شود، اگر این وصلت ضرر دارد، مرگ فرزندم را برسان.

مشغول رکعت دوم نماز شب بود که همسرش آمد و گفت: پسرت دل درد گرفته است، در رکعت چهارم بود که همسرش آمد و گفت: حال پسرت خیلی خراب است، سرانجام در قنوت رکعت یازدهم (نماز وتر) به او خبر دادند که پسرت از دنیا رفت، میرزای قمی پس از نماز به سجده رفت و شکر خدا را به جای آورد که از این بن‌بست خلاص شده و نجات یافته است و در نتیجه مشکل وصلت و ارتباط با شاه به میان نیامد.

جالب‌تر اینکه میرزای قمی نامه به شاه نوشت و گفت: من مختصر محبت و ارتباطی هم که با تو داشتم آن را هم بریدم، من از تو متفرم و پنج‌شنبه از دنیا خواهم رفت، نامه را مهر کرد و برای پادشاه فرستاد، از قضا نامه زودتر از پنج‌شنبه به دست فتحعلی شاه رسید، فوراً دستور داد، کالسکه او را آوردند و سوار بر آن شد تا از تهران زودتر خود را به قم برساند، بلکه با میرزا دیدار کند، به علی آباد قم که رسید خبر رحلت میرزای قمی را شنید، دستور داد جنازه را دفن نکنند تا به قم برسد، خود رادر کنار جنازه میرزای قمی در قم رساند و گریه‌زاری کرد و گفت: ای میرزا! تو مرا رد کردی، ولی من تو را دوست دارم.

منبع فارس

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱۹
در انتظار بررسی: ۰
سعید
|
|
۰۸:۵۴ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۴
چون کسی دیگری غیر از خود میرزا از دعایی که کرده خبر نداشته پس خودش ماجرای آن دعا برای دیگران تعریف کرده! عجیب هست!! هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند
ناشناس
|
|
۱۱:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۱
فتحعلی‌شاه می‌دونسته نون تو چیه... مشروطه‌خواها رو سرکوب کن، با آخوندا ازدواج کن.
مدیر سایت
۱۱:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۱
مشروطه 100 سال بعد از فتحعلی شاه اتفاق افتاده است!!!!!
علی
|
|
۰۹:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۱
همش دروغ
دنا اورمزد
|
|
۰۸:۴۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۱
قاجار نکبت بار ترین حاکمیت ایران در ایران بود

البته شاید واقعیت های ارتباط مراجع و قاجار هم این طور نبوده و فراز و نشیب های دیگری هم بوده است
ناشناس
|
|
۰۰:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۱
کاش میرزا بجای اون دعا در حق فرزندش همون دعا را برای شاه قاجار میکرد.
ناشناس
|
|
۲۲:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
شبيه داستانهاي تخيلي هستش…
علش
|
|
۲۲:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
از کتاب دلفین ها پرواز می کنند
ناشناس
|
|
۲۰:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
اگر اینهمه مستجاب الدعوه بودن اول از خدا میخواستن مهر شاه رو از صرافت عقد دخترش با پسر بیفته. یا هر دعایی شبیه این. در نهایت مرگ خودشون رو میخواستن از خدا، نمیشد؟ چرا فرزند بی نوای از همه جا بی خبر؟ من سوادی در این حد ندارم ولی، خدایا مرگ فرزندی که هیچ خطا و گناهی نداره رو برسون که من به تو نزدیک تر بشم!!؟ این چه مدلیه؟ مذهبیون که در تمام ادوار تاریخ بشر در تمام زمین با دربار و درباریان حشر و نشر داشتن و دست تو دست هم بودن و هستن، نهایت فرزند ایشان هم با دربار وصلت میکرد و ایشان هر روز از خدا میخواستن که از این طریق به دل دربار انسانیست و صلح و آرامش تزریق بشه.
محمد
|
|
۱۷:۵۶ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
برادر دست بردارید.نکنید اسلام رومسخره نکنید.این قلم که در دستان شماست حکم شمشیر یک مجاهدفی سبیل الله هستش.قلم روبه نامردی نچرخونید.الله تعالی مراقب وناظرهستش خجالت بکشید بترسید
ناشناس
|
|
۱۷:۵۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
حفظ جان فرزند واجبتر از نماز شب مستحبی است؟؟
درثانی چرا جناب میرزا آرزوی مرگ خودش را نکرد؟
متعجب
|
|
۱۷:۳۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
،نیمه‌های آن شب، میرزا برای نماز شب برخاست، در آغاز نماز عرض کرد: خدایا! من می‌دانم که این وصلت باعث می‌شود که محبت من به تو کم شود، اگر این وصلت ضرر دارد، مرگ فرزندم را برسان.

شخصی که اینقدر در نزد خداوند عزیز است،چرا بجای درخواست مرگ فرزندش، عوض شدن نظر شاه را از خداوند طلب نکرد،ویا هدایت شاه به راه راست را
هادی
|
|
۱۷:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
سلام
لطفا منبع را ذکر فرمائید.
ناشناس
|
|
۱۷:۱۲ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
همه باور کردیم
ناشناس
|
|
۱۷:۰۷ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
سوال مهم: چه کسی این شر و ورها رو نقل کرده؟
شهروند
|
|
۱۶:۵۶ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
جالب نبود.
مرگ فرزندم را برسان که محبت من به خدا کم نشود!
این چه دعای خودخواهانه ای ست!
ناشناس
|
|
۱۶:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
کاش دعا میکرد فتحعلی شاه بمیرد . کاش دعا میکرد روسیه شکست بخورد و سرزمینهای ایرانی به دست کافران نیفتد و ملیونها مسلمان ایرانی تحت سلطه کافران نماند . کاش برای مرگ فرزندش دعا نمی کرد
ناشناس
|
|
۱۶:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
داستان است
ناشناس
|
|
۱۶:۲۴ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
بهتر نبود بجای اینکه دعا کند پسرش بمیرد دعا می کرد فتحعلی شاه بمیرد تا هم او راحت شود و هم ملتی؟!اینجاست که به اصل موضوع باید شک کرد.
حق بین
|
|
۱۶:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۶/۲۰
:)) کاملاً دروغ محض. :))))