صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۰۲ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۷

با پیژامه‌پوش‌های اولِ مهری چه کنیم؟

یک ماه دیگر، زنگ اول مهر نواخته می‌شود و پیژامه‌پوش‌ها و لقمه به دست‌هایی که چیز حدود دو سال و نیم پشت مانیتور و تبلت به معلم و تخته کلاس خیره می‌شدند،‌حالا خیلی جدی باید بروند مدرسه!
کد خبر: ۶۰۶۷۶
تعداد نظرات: ۱ نظر

نظام آموزش آنلاین همزمان با آغاز پاندمی در ایران روی روال افتاد. روندی که آزمون و خطای زیادی داشت و والدین را به شدت درگیر درس و بحث کرد. معلم‌هایی که شاید در ابتدای امر به روال آموزش آنلاین آگاه نبودند و بعد از آن هم وارد چالش‌های متفاوتی شدند. این روزها در فضای مجازی از کلاس سومی‌ها و چهارمی‌هایی صحبت می‌شود که اولین بار است قرار است به مدرسه بروند و خیلی‌ها معتقدند از سواد کافی برخوردار نیست. اما آیا درس و مشق تنها چالشی است که اول مهر امسال با آن مواجه هستیم؟ قطعا که نه! به احتمال زیادی با کودکانی مواجه هستیم که مهارت‌های اجتماعی پایینی دارند.

فصل مشترک آموزش مجازی؛ آسیب و باز هم آسیب

خانم شکوفه غیوری، معلم کلاس پنجم یک دبستان پسرانه در تهران است و معتقد است: «آنچه که فصل مشترک آموزش مجازی محسوب می‌شود، آسیب و باز هم آسیب است و واقعا معلوم نیست بتوان تا چند سال آینده آن را جبران کرد؛ اما اگر بخواهم به طور مشخص درباره تجربه خودم صحبت کنم، این است که از اوایل آبان سال گذشته ما هفته‌ای دو یا سه روز مدرسه می‌رفتیم و بعد از عید نوروز هم دیگر روال مدرسه رفتن عادی شد. آنچه ابتدای امر مشهود بود، شکل ارتباط گرفتن بچه‌ها با یکدیگر و نحوه ارتباط با معلمان بود. حالا شانسی که من داشتم، این بود که معلم کلاس پنجم بودم و دانش‌آموزانم کلاس اول و دوم را حضوری گذرانده بودند و بعد از چندوقت مشکلاتشان حل شد اما فکرش را بکنید، یک بچه کلاس اول یا دومی که اصلا روی مدرسه را ندیده و محدود بوده به یک ماه و نیم مدرسه آمدن پس از نوروز امسال، چه آسیب‌های رفتاری می‌تواند داشته باشد.»

او ادامه می‌دهد: «ما مهرماه امسال با کلاس سومی‌هایی مواجه هستیم که در واقع کلاس اولی هستند و تازه می‌خواهند با فضای مدرسه آشنا شوند. این بچه‌ها امسال تازه باید مهارت روی نیمکت نشستن، ‌ دستشویی رفتن و یا در حیاط بازی کردن را یاد بگیرند و ما هم پذیرفتیم که مهارت‌های اجتماعی این بچه‌ها بسیار پایین است.»

خانم غیوری اضافه می‌کند: «آنچه که در این دوسال و نیم برای منِ معلم ثابت شد این بود که کارکرد نظام آموزشی در همه دنیا زیر سوال رفت! چون به زعم بنده کارکرد آموزش در قالب فضای آنلاین نمی‌گنجد. آموزش، یک پدیده چشم در چشم و رو در روست. کرونا کاری کرد که بهترین اساتید و بهترین دانشجویان هم از رویکرد اصلی خودشان دور شدند. کارکرد مدرسه فقط آموزش و درس و مشق نیست. یک بچه در مدرسه مهارت اجتماعی یاد می‌گیرد، ‌دوست پیدا می‌کند، آداب اجتماعی یاد می‌گیرد، تشویق و تنبیه می‌شود، بازی می‌کند، اردو می‌رود، زنگ ورزش دارد و... «درس» فقط یکی از چیزهایی است که دانش‌آموز در مدرسه یاد می‌گیرد اما در این پروسه‌ی تحصیل از راه دور، فقط خود «درس» باقی مانده و سایر جنبه‌های آموزشی حذف شده است.»

این معلم می‌گوید: «به نظر من کرونا بیشترین آسیب را در سطح آموزش ایجاد کرد و فکر نمی‌کنم این آسیب به این زودی‌ها جبران شود. مخصوصا در بچه‌های کم‌سن که از همه چیز دور شدند و خانواده‌ها در این مدت فقط ضعف‌های آموزش را برای فرزندانشان لحاظ کردند. یادمان نرود، ‌ ما از ابتدای سال تحصیلی امسال با بچه‌های درس‌زده‌ای مواجهیم که هراس از درس و کتاب دارند. چون در دو سال گذشته جنبه شیرین آموزش را ندیدند.»

وقتی بچه‌ها از آب گل‌آلود ماهی گرفتند!

دکتر مرجان علی‌قارداشی (روانشناس بالینی) اما روند آموزش آنلاین در ایران را یک رویکرد بدون زیرساخت می‌داند: «رویه آموزش آنلاین در ایران بدون اینترنت مناسب و بدون معلم و والدینی آگاه آغاز شد. اولین اتفاق بد در این شرایط چالش میان کادر آموزشی و والدین بود. کادر آموزش درخواست‌هایی از والدین در راستای آموزش بچه‌ها داشت که این چالش‌ها خودش باعث ایجاد شکاف شد. اگر بخواهم مثال ملموسی بزنم این است که فکر کنید پدر و مادری در یک خانواده دچار اختلاف عقیده و تضاد باشند و طبیعی است که بچه‌ها در این شرایط سوء استفاده کنند. بچه‌ها در این مدت چیزهایی را می‌دیدند که نباید ببینند و در این بلبشو از آب گل‌آلود ماهی می‌گرفتند. »

او معتقد است: «در این دو سال قدرت کادر آموزش زیر سوال رفت. به جای اینکه دانش‌آموزش خودش با کادر آموزش درگیر باشد،‌ شاهد چالش والدینش با کادر آموزشی بود. من مراجعه‌کننده نوجوانی داشتم که می‌گفت: «معلم من حرف بی‌منطق می‌زند! و من چرا باید به حرف بی‌منطق گوش دهم؟» حالا قصه چه بود؟ مادرش در چالشی با معلم داشته به او گفته بود، شما حرف بی‌منطق می‌زنید.»

آموزش آنلاین اجازه نداد که بچه‌ها نظام مدرسه را جدی بگیرند

یکی از چالش‌های دانش‌آموزان در دو سال و نیم پاندمی یاد نگرفتن نظم و انضباط بود که دکتر علی‌قارداشی در این باره می‌گوید: «بچه‌ها پیش از دوران پاندمی در قالب نظام آموزش، نظم و انضباط یاد می‌گرفتند. هرچقدر هم که پدر و مادر این نظم را رعایت می‌کردند اما باز هم مدرسه جایی بود که قواعد،‌ زمانبندی و پوشش مشخصی داشت. مدرسه جایی بود که بچه یاید می‌گرفت باید به قواعد اجتماعی احترام بگذارد؛ مثلا در صف می‌ایستاد و آیین صبحگاهی انجام می‌داد اما در دوران پاندمی عملا این حذف شد و بچه‌های این دوره احترام به نظام آموزشی را یاد نگرفتند. مادرها به من شکایت می‌کنند که فرزندشان دیگر از هیچ‌کس حساب نمی‌برد! خب؛‌ این طبیعی است. برای اینکه او در یک فضای فیزیکی و جدی، ناظم و معلم را ندیده و با رفتار قهری آنها مواجه نشده است. آموزش آنلاین اجازه نداد که بچه‌ها نظام مدرسه را جدی بگیرند. در این دوره درگیری والدین و فرزندانشان برای درس خواندن هم شدت گرفت. والدین ایرانی در شرایط عادی هم در این مورد والدین سخت‌گیری بودند و حالا با پاندمی شرایط پیچیده‌تر هم شده بود و شکاف والدین و بچه‌ها هم زیاد شد.ـ»

بچه‌هایی که فقط برد ـ برد بازی می‌کنند

او درباره ضعف ارتباطی و مهارت اجتماعی بچه‌ها توضیح می‌دهد: «در زمان قدیم، بچه‌ها در خانواده‌هایی زندگی می‌کردند که هم‌سالانی برای وقت‌گذرانی داشتند اما الان مثل گذشته نیست و بچه‌ها تقریبا تنها هستند. بچه‌ها در گذشته قاعده برد و باخت را در همین بازی‌های کودکانه یاد می‌گرفتند اما الان بچه‌ها فقط «برد، برد» بازی می‌کنند؛ چرا؟ چون با بزرگ‌تر از خود بازی می‌کنند و بزرگ‌تر معمولا از خودش می‌گذرد تا کودک لذت بردن را بچشد. این در حالی است که کودک در بازی با هم‌سالان خودش جنگیدن برای هدف را یاد می‌گیرد و از آن حاشیه امن بیرون می‌آید. بچه‌ها حدود دو سال و نیم در خانه بزرگ شدند و یک‌سری از روابط که می‌توانستند در مدرسه یاد بگیرند را یاد نگرفتند. بچه‌ها در مدرسه با هم بازی می‌کنند،‌ دعوا می‌کنند، آشتی می‌کنند و همه این‌ها برایش لازم است. ما بچه‌هایی داریم که وقتی کلاس چهارم و پنجم بودند،‌ دوران پاندمی آغاز شد و این‌ها دوران نوجوانی را تنهایی در خانه گذراندند. آنها ارتباط باهم‌سال را از دست دادند و این خیلی موضوع مهمی است. من مراجعه‌کننده نوجوانی داشتم که افسرده بود،‌ چون در دوران کرونا اجازه نداشت از خانه بیرون رود و یا با دوستانش تفریح کند و این خودش موجب اختلال اضطراب و افسردگی شده بود. من مراجعین اینچنینی زیاد داشتم چون در این مدت کسی را نداشتند که بتوانند احساساتشان را به اشتراک بگذارند.»

او همچنین تاکید می‌کند: «در یک شرایط ایده‌آل، کودک باید قواعد اجتماعی را یاد بگیرد. رابطه رو در رو خیلی مهم است اما بچه‌های ما پشت قاب مانیتور و تلفن همراه را این را ندیدند. آموزش والدین خیلی مهم است اما قرار گرفتن در محیط اجتماعی همه چیز را عوض می‌کند. نقش مدارس واقعا مهم‌تر از نقش والدین آموزش ندیده است. سه ماه اول امسال، دانش‌آموزانی خواهیم داشت که نمی‌دانند مدرسه چیست؟ به زعم بنده مدارس، سه ماه اول سال تحصیلی امسال را به آموزش قوانین اجتماعی بپردازند.  ما اول مهر امسال، کلاس سومی‌هایی داریم که بار اولشان است به مدرسه می‌آیند، مثل یک کلاس اولی که روز اول مدرسه گریه می‌کند و مادرش را می‌خواهد. »

منبع: ایسنا

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
|
۱۶:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۶/۰۳
احساس می کنم که باید انتقادی جدی به سیستم آموزش کشور بکنم البته انتقادی صریح اما سازنده:
ابتدا لازم است این نکته تلخ و این رکن عظیم را به شما یاد آوری کنم (شاید گروهی پند بگیرند)؛ متاسفانه شما معلمان و کادر آموزش پرورش عموما پذیرش نقد ضعیفی دارید و این امر هم شاید بخاطر جو سازمانی است که بطور سنتی و با تحول پذیری و انطباق پذیری بسیار پایین، حاکم بر مجموعه ساختاریتان (آموزش و پرورش) است.
عموما بنظر می رسد که حاضر نیستید به این نکته توجه کنید کنید که روشهایی غیر از آنچه پیشینیان شما در اعماق اندیشه تان کاشته اند هم می تواند کارآمد و بلکه شکوفا کننده استعدادها و توان کودکان باشند.
(هنوز یادم نرفته که معلمان در دوران دانش آموزی ما که قرار بود تخته سیاه و گچ جمع شود مقاومت می کردند و مدارس هم آنرا موضوع هزینه بر و نوعی تجمل می دانستند و این مدارس غیر انتفاعی بودند که با پیشقدم شدن در این مورد موضوع استفاده از وایت بورد را رایج کردند.
الان هم اگر صفحات هوشمند بجای وایت بورد بخواهد جایگزین شود همین مقاومت ها را شاهد خواهیم بود.)
یکی از بدترین ظلم ها به کودکانی که امانت بدستتان سپرده می شوند این است که به بهانه آموزش های اجتماعی و نظم و ... شخصیت کودکان را خرد می شود.
در واقع شما ها همه را به چشم دانش آموز می بینید. اصلا یادتان رفته که آنها قبل از اینکه بخواهند دانش آموز باشند، هویت مهمتری به نام کودک دارند.
بی اختیار آدمی به یاد شعر حسین صفا می افتد که زمزمه آن بریا همه ما خاطرات تلخ فراوانی از زخم هایی که از کودکی بر دوش می کشیم را تداعی می کند.
شاید بهتر باشد همه شعر را یکبار دیگر با هم مرور کنیم تا یادمان بیاید که ما اول آدمی هستیم و بعد در کسوت معلم و مدیر و دانش آموز و حاکم و ... در می آییم و به خودمان نهیبی بزنیم که آدمی را آدمیت لازم است. پس گاهی لازم است قالب درید و ساختار های آزموده را کنار زد و تجربیات نو و افکار نو که با عقل و شرع منطبق هستند را هم مجال بروز داد. حتی اگر ما مدیر سازمانی هستیم که دارای جو سازمانی معیوبی است و حتی اگر میراث جهاد ما شکستن قالب و ساختار ناشکستنی ای همچون جو سازمانی باشد.
بگذارید با هم این را زمزمه کنیم هرچند که ساختار سازمانی آموزش ما اجازه مرور آن را به ما نمی دهد و سعی در انزوای این چنین مضامینی از فرهنگ و رسانه عمومی دارد، اما نمی شود آنرا نادیده گرفت چون حقیقتی را در خود جای داده است و آن شعر این است که؛

ای ماه مهر! زهر هلاهل!
باز آ که زنگ های ثلاثه
روزی هزاربار بمیرند
تا کودکان به وقت دبستان
از ترس امتحان نهایی
با نمره ی چهار بمیرند

ای ماه مهر! ماه بداخلاق!
با ایده های محکم و خلّاق
ما را بزن به خط کشی از چوب
ما را بزن به ترکه ی مرطوب
تا در درون کودک دیروز
مردان بی شمار بمیرند

در این کلاس های رفوزه
لای کتاب های عجوزه
ما چیستیم بر درِ کوزه؟
سقّای عِلم! دست بجنبان
تا گوش های تشنه به دستِ
چَک های آبدار بمیرند

حمّالِ کوهِ پرسش و پاسخ
در جزوه های باطله بودند
حمّال تست های گران و
اعقاب گیجِ قافله بودند
حق داشتند آن همه قاطر
زیر فشار بار بمیرند

از رنج های دود شونده
تا خرتناق کام گرفتند
با دود از کتانی چینی
یک عمر انتقام گرفتند
تا حدِّ مرگ، نشئه ی نشئه
ماندند تا خمار بمیرند

یک مشت خطبه خوانده شوند و
یک مشت نطفه بسته شوند و
هی ماشه ها چکانده شوند و
سربازها به شکل جنین ها
در خاکریزهای درونِ
زن های باردار بمیرند

مادر! مداد قرمز من کو؟
کو لقمه های نان و پنیرم؟
آخر چطور بیست بگیرم؟
وقتی که دست های فقیرم
فردای درس آن همه باید
در جستجوی کار بمیرند

روزی هزاربار بگو آب
روزی هزار بار بگو نان
مادر! مرا ببر به دبستان
تا روی شاخه های جوانم
گنجشک‌های توی دهانم
روزی هزاربار بمیرند

دل بادبادکی ست حصیری
آهی که می وزد دل ما را
تا اوج می بَرد به اسیری
با هر نخِ بریده شهیدی ست
دل های رفته را بگذارید
در اوج افتخار بمیرند

ای گریه قبضه های تفنگت!
وقتش رسیده است که دیگر
زندانیان زبر و زرنگت
در موسم تعلُّم و تعلیم
با آخرین گلوله ی تقویم
در لحظه ی فرار بمیرند…
گرچه جای شکر دارد که برخی از این عیوب که در شعر اشاره شده تا کنون مرتفع یا کمرنگ تر شده اند ولی ... مشکل ایجاست که فضای دگم تفکر سیستم آموزش هر روز هزاران گونه خلاقیتی می کنند تا کودک سرخوش و مست از شادی و بازی شور و نشاط را به زنجیر بکشند تا شاید که علم دانش و ادب ( در حد بضاعت) به او بیاموزند...
بنظر من اصلا ایرادی ندارد که حتی بسیار هم پسندیده است که بجای اینهمه اصرار بر بازگشایی مدارس حضوری،فرصتی هم به آموزش، تمرین و توسعه آموزش مجازی و مهارتهای مرتبط با آن پرداخته شود.
خود من هم پس از سالها هنوز در خیلی از موارد احساس می کنم در مهارتهای آموزش مجازی ضعف های مهمی دارم و نیاز به پرورش مهارتهایی مهمی در این رابطه دارم. در حالی که حتی دنیا به سمت دانشگاه مجازی و آموزش از راه دور و حتی تله مدیسین (پزشکی از راه دور) رفته است.
متاسفانه امروز داریم عیان می بینیم که آموزش و پرورش دارد کودکی کودکان را در مدرسه می کشدو آموزش مجازی را هم که تا به حال مجالی برای ظهور نیافته بود و به دلیل پاندمی اخیر مجبور به تحملش شدند، دارند در اولین فرصت سرش را زیر آب می کنند به نحوی که آدم حس می کند آموزش پرورش رقیبی بسیار حیاتی را (آموزش مجازی) تلاش دارد از صحنه بدر کند. انگار پای نوعی حسد به قابلیت های آموزش مجازی در میان است که تصمیم گرفته خود را در قالب دلسوزی برای ضعف مهارتهای اجتماعی کودکان بروز بدهد. نشانه های این بیماری و حسد را هم می توانیم در رفتار تان تشخیص دهیم: بطور مثال می پرسم؛
1- چرا هیچگاه مزایای آموزش مجازی نسبت به آموزش حضوری (که می دانیم بسیار هم هستند) در هیچ رسانه ای بر شمرده نمی شود و یا تلاشی به منظور گسترش این مزایا در مدارس صورت نمی گیرد؟ (مزایایی همچون؛ کاهش شدید هزینه های آموزش، امکان بهره مندی همگانی از آموزش با کیفیت، عدالت آموزشی، حذف محدودیت زمانی آموزش، کاهش مخاطرات فیزیکی و اجتماعی برای فراگیران، کاهش استرس در آموزش و ...)
2- چرا مدام بر طبل ضعف دانش آموزان در فراگیری مهارتهای اجتماعی می کوبید در حالی که می توان مهارتهای اجتماعی را با تمهیداتی دیگر هم افزایش داد و حضور در مدرسه تنها یکی از راههای افزایش تعداد محدودی مهارتهای اجتماعی می تواند باشد؟
3- چرا هیچگاه اشاره ای نمی شود به این که تعداد قابل توجهی از اسیبهای اجتماعی در مدرسه کلیدش زده می شود در حالیکه آموزش مجازی یا تلفیق آموزشهای حضوری و مجازی از این امر می تواند به نحو موثری پیشگیری نماید؟
4- چرا هیچ اشاره ای به این نکته مهم نمی شود که عاقلانه تر بود اگر آموزش مجازی را به طور کل از دسترس خانواده ها خارج نمی کردید و مثلا به تعدادی از مدارس با آموزش غیر حضوری مجوز داده می شد و یا اینکه همه مدارس مجاز بودند تعدادی دانش آموز غیر حضوری هم ثبت نام کنند (مشروط به شروطی که توسط کارشناسان امر تعیین می کنند).
5- چرا هیچ توضیحی داده نمی شود که در عصری که همه شئون زندگی بشری و از جمله آموزش در حال حرکت سریع و بی وقفه به سمت دیجیتال شدن و شکستن مدارم رکوردهای قبلی و حتی از میان برداشتن مداوم مرزهای زمان و مکان هستند، شما در حال تحمیل نسخه خودمحورتان یعنی اجباری کردن آموزش همگانی کودکان به شکل حضوری هستید؟
6- چرا اخبار مرتبط با آموزش کودکان در دنیا نیز بصورت کانالیزه منتشر می شود و از انتشار اخباری که به توسعه آموزش مجازی در کشورها در زمان حاضر می پردازند اجتناب می شود؟
ولی متاسفانه بدون هیچ توضیحی در این باره در حال سرکوب و جمع آوری تمام ساختارهای سخت افزاری و نرم افزاری و منسوخ نمودن آموزش غیر حضوری بدون هیچ ملاحظه ای نسبت به عواقب آن هستید.