چگونه با مرگ روبرو شویم؟
خواه با پایان زندگی خودتان مواجه باشید و خواه عزیزی را از دست باشید فرقی نمیکند، مرگ حقیقتِ مسلم و محققِ زندگیست که همه با آن روبهرو خواهیم شد.
خواه با پایان زندگی خودتان مواجه باشید و خواه عزیزی را از دست باشید فرقی نمیکند، مرگ حقیقتِ مسلم و محققِ زندگیست که همه با آن روبهرو خواهیم شد. با وجود این، دانستنِ اجتنابناپذیر بودنِ آن به این معنا نیست که شما در مواجهه با مرگ و سوگ ناشی از آن آماده خواهید بود.
تناقض زندگی همینست که پیریِ سالم و افزایش طولِ عمر به این معناست که شما در طول زندگیتان شاهد مرگهای بسیاری خواهید بود و این تجربهی مشترک همهی افردایست که به پیری نزدیک میشوند. به مرور زمان بسیاری از کسانی که آنها را میشناسیم یا عزیزان ما هستند دچار بیمارهای مزمن یا بیدرمان میشوند و ما شاهد مرگ آنها خواهیم بود. نتیجهی طولانی بودنِ عمر و رسیدن به سن پیری همین است که تجربهی از دست دادنِ دوستان و عزیزان بر اثر بیماریها یا سوانح، تجربهی تکرارشوندهای خواهد شد. مرگ بخش طبیعی زندگی و نتیجهی اجتنابناپذیر پیر شدن است، اما به معنای عادی شدن مرگِ اطرافیان نیست و میتواند تاثیر ژرفی بر ما بگذارد. در واقع، تجربهی تکرارشوندهی مرگ عزیزان و دوستان یکی از دلایل رایجِ وجود «افسردگی» میان سالمندان است. با این حال، دانستنِ اینکه مرگ در نهایت روزی به شکلی به سراغ ما هم خواهد آمد یک فایده دارد و آن اینست که میتوانیم از حالا بیاموزیم برای مقابله با فرایند مرگ و سوگواری کنشگرایانه رفتار کنیم. درست است که نمیتوانیم از حالا پیشبینی کنیم تجربهی سوگ (برای خودمان یا دیگران) چه حسی خواهد داشت، اما اگر از سامانهی پشتیبان یا مهارتهای لازم برای مراقبت از سلامت روان برخوردار باشیم برای رویایی با این چالش آمادگی لازم را خواهیم داشت.
تناقض زندگی همینست که پیریِ سالم و افزایش طولِ عمر به این معناست که شما در طول زندگیتان شاهد مرگهای بسیاری خواهید بود و این تجربهی مشترک همهی افردایست که به پیری نزدیک میشوند. به مرور زمان بسیاری از کسانی که آنها را میشناسیم یا عزیزان ما هستند دچار بیمارهای مزمن یا بیدرمان میشوند و ما شاهد مرگ آنها خواهیم بود. نتیجهی طولانی بودنِ عمر و رسیدن به سن پیری همین است که تجربهی از دست دادنِ دوستان و عزیزان بر اثر بیماریها یا سوانح، تجربهی تکرارشوندهای خواهد شد. مرگ بخش طبیعی زندگی و نتیجهی اجتنابناپذیر پیر شدن است، اما به معنای عادی شدن مرگِ اطرافیان نیست و میتواند تاثیر ژرفی بر ما بگذارد. در واقع، تجربهی تکرارشوندهی مرگ عزیزان و دوستان یکی از دلایل رایجِ وجود «افسردگی» میان سالمندان است. با این حال، دانستنِ اینکه مرگ در نهایت روزی به شکلی به سراغ ما هم خواهد آمد یک فایده دارد و آن اینست که میتوانیم از حالا بیاموزیم برای مقابله با فرایند مرگ و سوگواری کنشگرایانه رفتار کنیم. درست است که نمیتوانیم از حالا پیشبینی کنیم تجربهی سوگ (برای خودمان یا دیگران) چه حسی خواهد داشت، اما اگر از سامانهی پشتیبان یا مهارتهای لازم برای مراقبت از سلامت روان برخوردار باشیم برای رویایی با این چالش آمادگی لازم را خواهیم داشت.
احساسات دربارهی مرگ
برخی افراد به طور خدادای از پدیدهی مرگ هراسی ندارند، خواه از نوعِ نابههنگام آن خواه در اثر کهولت سن، اما برای برخی دیگر مواجهه با مرگ دشوار است، فرقی نمیکند چند ساله باشند یا چند مرتبه مرگ عزیزی را تجربه کرده باشند. منش و تجربیات بیهمتای هر یک از ما بر چگونگی فکر و احساس ما دربارهی مرگ اثر میگذارد، با این حال عوامل دیگری نیز در این مورد دخیل هستند. برای نمونه، فرهنگی که در آن رشد یافتهایم، همینطور فردی که با او در هر زمان مفروضی زندگی میکنیم بر باورها و درک ما از مرگ اثر میگذارد. نحوهی نگاه و واکنش انسانهای پیرامون ما به غم و اندوه بر احساسات ما هم اثر میگذارد. ادراک ما نیز با گذشت زمان ممکن است دگرگون شود، چون تجربهی ما از مشاهدهی مرگ دیگران با افزایش سن بیشتر میشود. رویارویی با چالش مرگ را زمانی در بالاترین درجه احساس میکنیم که زندگی خودمان با خطر مواجه میشود برای نمونه با یک آسیب یا بیماری جدی. زمانی که دربارهی کنار آمدن با مرگ و مردن گفتگو میکنیم، پارههای بسیاری از این پروسه را باید بنگریم. افزون بر آزمودگی احساسی، عناصر معنوی یا وجودی و جنبههای فیزیکی مرگ (به ویژه اگر ما در موقعیت مواجهه با میرایی خودمان باشیم) را هم باید در نظر گرفت. هر جزئی از فرایندِ مردن نیازمند گروههای گوناگونی از ابزار مقابله است، اما داشتن مهارتهای مورد نیاز برای نزدیکیِ جداگانه به هر جزء گرد هم میآیند تا شما را در عبور از غمی که تجربه میکنید یاری کنند.
جنبههای فیزیکی
شکل و احساس مرگ در بدن به دلیل نهفتهی آن بستگی دارد. مرگ چهقدر طول میکشد، آیا سبب درد میشود یا نشانههای دیگری دارد، حتی شکل بدن در سرتاسر فرایند متفاوت خواهد بود. گاهیاوقات فرایندِ فیزیکیِ مردن پُرشتاب و کمابیش بدون درد است، برای نمونه مرگ در یک رخداد ناگهانی که مایهی جراحت مرگبار میشود. مرگ در موارد دیگری مانند سرطان ممکن است فرایندی طولانیمدت مستلزم مراقبت برای مدیریت درد باشد.
با اینکه زمانبندی و تجربهی مرگ از فردی به فرد دیگر متفاوت است، مراحل فرایند فیزیولوژیکیِ مردن تا حدودی ثابت است. برای وقوع مرگ، سامانههای ویژهای در بدن دست از کار میکشند. اگر فردی با سانحهی رانندگی مرگباری مواجه شود، ممکن است بیدرنگ جانش را به واسطهی جراحتهای وارده به اندامهای حیاتیاش از دست بدهد. برای نمونه، اگر ستون فقرات و جمجمه درگیر شده باشند، آسیب وارده به مغز میتواند موجب از دست رفتن هشیاری فرد شود، خونرسانی به بدن او را قطع کند و ارتباط میان مغز و اندامهای حیاتی را دچار اختلال کند. وقتی فردی به دلیل یک بیماری بیدرمان جانش را از دست میدهد، سامانههای اندام بدن آهستهتر از کار میافتند. آگاهیِ فرد از اتفاقاتی که در اطراف او در حال وقوع است به تدریج کمتر میشود و ممکن است خوابیدن او بیش از حد شود. فردی که در حال مرگ است ممکن است رفتهرفته کمتر بخورد و بیاشامد یا به کلی از خوردن پرهیز کند. هرقدر مرگ نزدیکتر شود، تنفس فرد کوتاهتر میشود و گاهیاوقات صدای متمایز خرخر از او شنیده میشود. به گفتهی سازمان بهداشت جهانی (WHO) مرگ بالینی خواه به تدریج اتفاق بیفتد خواه بیدرنگ زمانیست که تمام عملکردهای حیاتی بدن (از جمله فعالیت مغز، جریان خون و تنفس) متوقف شده باشند.
با اینکه زمانبندی و تجربهی مرگ از فردی به فرد دیگر متفاوت است، مراحل فرایند فیزیولوژیکیِ مردن تا حدودی ثابت است. برای وقوع مرگ، سامانههای ویژهای در بدن دست از کار میکشند. اگر فردی با سانحهی رانندگی مرگباری مواجه شود، ممکن است بیدرنگ جانش را به واسطهی جراحتهای وارده به اندامهای حیاتیاش از دست بدهد. برای نمونه، اگر ستون فقرات و جمجمه درگیر شده باشند، آسیب وارده به مغز میتواند موجب از دست رفتن هشیاری فرد شود، خونرسانی به بدن او را قطع کند و ارتباط میان مغز و اندامهای حیاتی را دچار اختلال کند. وقتی فردی به دلیل یک بیماری بیدرمان جانش را از دست میدهد، سامانههای اندام بدن آهستهتر از کار میافتند. آگاهیِ فرد از اتفاقاتی که در اطراف او در حال وقوع است به تدریج کمتر میشود و ممکن است خوابیدن او بیش از حد شود. فردی که در حال مرگ است ممکن است رفتهرفته کمتر بخورد و بیاشامد یا به کلی از خوردن پرهیز کند. هرقدر مرگ نزدیکتر شود، تنفس فرد کوتاهتر میشود و گاهیاوقات صدای متمایز خرخر از او شنیده میشود. به گفتهی سازمان بهداشت جهانی (WHO) مرگ بالینی خواه به تدریج اتفاق بیفتد خواه بیدرنگ زمانیست که تمام عملکردهای حیاتی بدن (از جمله فعالیت مغز، جریان خون و تنفس) متوقف شده باشند.
مراقبتهای پایانی عمر
پرداختن به درد فیزیکی و ناراحتیِ ناشی از نزدیک شدن به مرگ در اولویت قرار دارد. اگرچه گفتگو دربارهی مراقبتهای پایانی عمر میتواند گفتگوی دشواری باشد، مهم است شما و عزیزانتان قبل از فرارسیدن مرگ دربارهی خواستههایتان صحبت کنید. مداخلههایی مانند آسایشگاه یا مراقبتهای کوتاهمدتِ تسکینی طراحی شدهاند تا به آسایش فردی که فرایند مردن را طی میکند کمک کنند و از درد او بکاهند. داروهای درمان درد، واداشتن فرد به استراحت و خواب و درمان اضطراب افزون بر روشهای غیردارویی برای رفع این نیازها تجویز میشوند. اینکه کدام مداخله انتخاب شود، چه زمانی آغاز شود و تا چه زمانی از آن استفاده شود همگی به فردی که در حال مرگ است و توصیههای پزشکانی که بر وضعیت او نظارت دارند بستگی دارد.
اگر شما در حال مراقبت از فردی هستید که در حال مرگ است، تجربهی شما از بخش فیزیکیِ فرایند مرگ به حواس شما بستگی دارد: چیزهایی که میبینید، میشنوید، بو میکنید و میتوانید لمس کنید.
برای نمونه، اگر به آرامی صورت او را بشویید، متوجه میشوید صورتش رنگپریده و پوستش سرد و مرطوب است. اگر او را برای جابجایی روی تخت حرکت بدهید، متوجه میشوید قسمت پایین بدن او بیرنگ و در مناطقی مایل به کبودیست، به بیان دقیقتر ممکن است خون در انگشتان پای او جمع شده باشد. شخصی که در حال مرگ است گاهیاوقات کنترل ادرار و مدفوع خود را از دست میدهد که شکل و بو و صدای آن شاید برای شما ناخوشایند باشد. اگر خودِ فرد از بیاختیاریِ ناخواستهی خود آگاه باشد، احساس ناراحتی و دلواپسی خواهد کرد. مرگ شکلها و بوهای دیگری هم به همراه دارد که شاید آنها را تجربه نکرده باشید. باید بدانید که همهی اینها بخشهای طبیعی فرایند مردن هستند و حتی اگر خود فرد احساس ترس، غم یا حتی انزجار کند طبیعیست. این احتمال نیز وجود دارد که شما دیگر تواناییِ مراقبت از عزیزِ در حال مرگتان را نداشته باشید، بنابراین میتوانید از خدمات یک پرستار آموزشدیده و دلسوز در آسایشگاه یا یک پرستار خصوصی استفاده کنید.
جنبههای احساسی
احساسی که نسبت به مرگ دارید، خواه مرگ خودتان یا مرگ کسی دیگر خاص شماست و از تجربیات و باورهای شما نشات میگیرد. در نهایت، افراد در فرایند مرگ و مردن احساسات مشترکی دارند. مراحل پابرجای سوگ تعریف شدهاند گرچه تجربهی همهی آنها حتمی نیست و میتوان به شکل یک راهنما یا نقشهی راه به آنها فکر کرد. وقتی فردی به سن پیری میرسد، با نزدیک شدن به مرگ به سالهای زیادی که پشت سر گذاشته فکر میکند. این فرایند زمانبر است و زندگی پر از فراز و نشیب. هرچند انسانها لزوماً مراحل سوگ را با ترتیب یا شدت یکسانی تجربه نمیکنند، اما احساسات ویژهای وجود دارد که با مرگ و مردن تجربه خواهید کرد.
انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و پذیرش به عنوان اجزاء اصلی فرایند سوگواری تعریف شدهاند. برخی افراد این احساسات را به ترتیبِ پیشبینیشده تجربه میکنند، اما این امکان نیز وجود دارد که برخی افراد مراحل را تکرار کنند یا زمانِ بیشتری را در یک مرحله نسبت به مراحل دیگر صرف کنند.
انکار: مرحلهی نخستِ سوگواری انکار است که در آن فرد با درکِ اینکه عزیزش در حال مرگ است مشکل دارد یا نمیتواند آن را بپذیرد. فرد تلاش زیادی میکند تا واقعیتِ موقعیت را نادیده بگیرد یا حتی دربارهی آن با پزشکان یا خانواده بحث کند. مرحلهی انکار یک واکنشِ آنی است و فرد زمانی که وقتِ پردازشِ دادهها را پیدا کند از این مرحله عبور میکند.
خشم: وقتی فرد به مرحلهی خشم میرسد، ممکن است این حس را به شکل درونی، بیرونی یا هر دو شکل تجربه یا ابراز کند. شاید فرد خشمگین است، چون احساس میکند آمادهی مرگ نیست یا مستحق آن نیست. این فرد شاید از درون خشم خودش را پردازش کند و ترجیح دهد از سروکار داشتن با دیگران دوری کند یا شاید برعکس خشم را بر سر دیگران خالی کند (خانواده، دوستان و حتی پزشکان و پرستاران).
چانهزنی: در نهایت، بیشتر مردم وارد مرحلهی چانهزنی میشوند. اگر مذهبی باشند، از خدای خود میخواهند زندگیشان را نجات دهد. این قبیل افراد دعا میکنند و قول میدهند اگر خداوند آنها را ببخشد «خوب» یا «بهتر» شوند. گفتگوی فرد با دیگران در مرحلهی چانهزنی با این قبیل جملات آغاز میشود «خدا کنه که، ایکاش، چه خوب میشد اگه». برای نمونه فرد از آرزویش میگوید (ایکاش لب به سیگار نمیزدم ...) یا روی چیزهایی تمرکز میکند که میداند حسرت آنها در دلش میماند (ایکاش میتونستم بزرگ شدن نوههام رو ببینم).
افسردگی: بیشتر افراد بالاخره جایی در فرایند مردن و سوگواری افسردگی را تجربه میکنند، هرچند تجربهی آن شکلهای مختلفی دارد. وقتی کسی با مرگ عزیزش روبهرو میشود، دورهی سوگواری، واکنشِ مورد انتظار او به از دست دادنِ عزیزش است. از طرف دیگر، وقتی فردی با مرگ خودش مواجه میشود، سوگواری زودهنگام رخ میدهد. غم و اندوه ِ پیشنگرانه میتواند چیزی بیش از از دست دادن جان باشد، همانطور که مرگ نزدیکتر میشود و وابستگی فرد به دیگران بیشتر میشود، شخص برای استقلال و هویت ازدسترفتهی خودش هم غصه میخورد.
پذیرش: آخرین مرحلهی سوگواری پذیرش است. معمولاً فردی که در این مرحله است را در صلح با مرگ توصیف میکنند، اما این توضیح لزوماً به معنی آسان بودن این مرحله و رسیدن فرد به آرامش و نترسیدن از نزدیک شدن به مرگ نیست. در حقیقت، غیرعادی نیست اگر فرد در آخرین مرحلهی سوگواری هیچ احساسی نداشته باشد و همین بیحسی در کنار آمدن با مرگ به او کمک میکند. رسیدن به مرحلهی پذیرش ممکن است زمان بسیار زیادی طول بکشد و ممکن است با تغییر موقعیت، فرد به مراحل قبلی بازگردد. داشتن شبکهی پشتیبانی متشکل از خانواده و دوستان در هر یک از مراحل سوگواری مایهی آرامش و راهگشای فرد است، هرچه هنگام تجربهی از دست دادن یک عزیز درخواست کمک حرفهای غیرمعمول نیست.
اگر شما در حال مراقبت از فردی هستید که در حال مرگ است، تجربهی شما از بخش فیزیکیِ فرایند مرگ به حواس شما بستگی دارد: چیزهایی که میبینید، میشنوید، بو میکنید و میتوانید لمس کنید.
برای نمونه، اگر به آرامی صورت او را بشویید، متوجه میشوید صورتش رنگپریده و پوستش سرد و مرطوب است. اگر او را برای جابجایی روی تخت حرکت بدهید، متوجه میشوید قسمت پایین بدن او بیرنگ و در مناطقی مایل به کبودیست، به بیان دقیقتر ممکن است خون در انگشتان پای او جمع شده باشد. شخصی که در حال مرگ است گاهیاوقات کنترل ادرار و مدفوع خود را از دست میدهد که شکل و بو و صدای آن شاید برای شما ناخوشایند باشد. اگر خودِ فرد از بیاختیاریِ ناخواستهی خود آگاه باشد، احساس ناراحتی و دلواپسی خواهد کرد. مرگ شکلها و بوهای دیگری هم به همراه دارد که شاید آنها را تجربه نکرده باشید. باید بدانید که همهی اینها بخشهای طبیعی فرایند مردن هستند و حتی اگر خود فرد احساس ترس، غم یا حتی انزجار کند طبیعیست. این احتمال نیز وجود دارد که شما دیگر تواناییِ مراقبت از عزیزِ در حال مرگتان را نداشته باشید، بنابراین میتوانید از خدمات یک پرستار آموزشدیده و دلسوز در آسایشگاه یا یک پرستار خصوصی استفاده کنید.
جنبههای احساسی
احساسی که نسبت به مرگ دارید، خواه مرگ خودتان یا مرگ کسی دیگر خاص شماست و از تجربیات و باورهای شما نشات میگیرد. در نهایت، افراد در فرایند مرگ و مردن احساسات مشترکی دارند. مراحل پابرجای سوگ تعریف شدهاند گرچه تجربهی همهی آنها حتمی نیست و میتوان به شکل یک راهنما یا نقشهی راه به آنها فکر کرد. وقتی فردی به سن پیری میرسد، با نزدیک شدن به مرگ به سالهای زیادی که پشت سر گذاشته فکر میکند. این فرایند زمانبر است و زندگی پر از فراز و نشیب. هرچند انسانها لزوماً مراحل سوگ را با ترتیب یا شدت یکسانی تجربه نمیکنند، اما احساسات ویژهای وجود دارد که با مرگ و مردن تجربه خواهید کرد.
انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و پذیرش به عنوان اجزاء اصلی فرایند سوگواری تعریف شدهاند. برخی افراد این احساسات را به ترتیبِ پیشبینیشده تجربه میکنند، اما این امکان نیز وجود دارد که برخی افراد مراحل را تکرار کنند یا زمانِ بیشتری را در یک مرحله نسبت به مراحل دیگر صرف کنند.
انکار: مرحلهی نخستِ سوگواری انکار است که در آن فرد با درکِ اینکه عزیزش در حال مرگ است مشکل دارد یا نمیتواند آن را بپذیرد. فرد تلاش زیادی میکند تا واقعیتِ موقعیت را نادیده بگیرد یا حتی دربارهی آن با پزشکان یا خانواده بحث کند. مرحلهی انکار یک واکنشِ آنی است و فرد زمانی که وقتِ پردازشِ دادهها را پیدا کند از این مرحله عبور میکند.
خشم: وقتی فرد به مرحلهی خشم میرسد، ممکن است این حس را به شکل درونی، بیرونی یا هر دو شکل تجربه یا ابراز کند. شاید فرد خشمگین است، چون احساس میکند آمادهی مرگ نیست یا مستحق آن نیست. این فرد شاید از درون خشم خودش را پردازش کند و ترجیح دهد از سروکار داشتن با دیگران دوری کند یا شاید برعکس خشم را بر سر دیگران خالی کند (خانواده، دوستان و حتی پزشکان و پرستاران).
چانهزنی: در نهایت، بیشتر مردم وارد مرحلهی چانهزنی میشوند. اگر مذهبی باشند، از خدای خود میخواهند زندگیشان را نجات دهد. این قبیل افراد دعا میکنند و قول میدهند اگر خداوند آنها را ببخشد «خوب» یا «بهتر» شوند. گفتگوی فرد با دیگران در مرحلهی چانهزنی با این قبیل جملات آغاز میشود «خدا کنه که، ایکاش، چه خوب میشد اگه». برای نمونه فرد از آرزویش میگوید (ایکاش لب به سیگار نمیزدم ...) یا روی چیزهایی تمرکز میکند که میداند حسرت آنها در دلش میماند (ایکاش میتونستم بزرگ شدن نوههام رو ببینم).
افسردگی: بیشتر افراد بالاخره جایی در فرایند مردن و سوگواری افسردگی را تجربه میکنند، هرچند تجربهی آن شکلهای مختلفی دارد. وقتی کسی با مرگ عزیزش روبهرو میشود، دورهی سوگواری، واکنشِ مورد انتظار او به از دست دادنِ عزیزش است. از طرف دیگر، وقتی فردی با مرگ خودش مواجه میشود، سوگواری زودهنگام رخ میدهد. غم و اندوه ِ پیشنگرانه میتواند چیزی بیش از از دست دادن جان باشد، همانطور که مرگ نزدیکتر میشود و وابستگی فرد به دیگران بیشتر میشود، شخص برای استقلال و هویت ازدسترفتهی خودش هم غصه میخورد.
پذیرش: آخرین مرحلهی سوگواری پذیرش است. معمولاً فردی که در این مرحله است را در صلح با مرگ توصیف میکنند، اما این توضیح لزوماً به معنی آسان بودن این مرحله و رسیدن فرد به آرامش و نترسیدن از نزدیک شدن به مرگ نیست. در حقیقت، غیرعادی نیست اگر فرد در آخرین مرحلهی سوگواری هیچ احساسی نداشته باشد و همین بیحسی در کنار آمدن با مرگ به او کمک میکند. رسیدن به مرحلهی پذیرش ممکن است زمان بسیار زیادی طول بکشد و ممکن است با تغییر موقعیت، فرد به مراحل قبلی بازگردد. داشتن شبکهی پشتیبانی متشکل از خانواده و دوستان در هر یک از مراحل سوگواری مایهی آرامش و راهگشای فرد است، هرچه هنگام تجربهی از دست دادن یک عزیز درخواست کمک حرفهای غیرمعمول نیست.
تغییرات اجتماعی
دیگر جنبهی احساسیِ مردن مفهوم «مرگ اجتماعی» است که زمان آغاز آن میتواند مدتها پیش از بروز نشانههای فیزیکیِ مرگ باشد. وقتی فرد بداند مرگ او ظرف یک بازهی زمانی ویژه حتمی ست (برای نمونه پس از تشخیص قطعی سرطان بیدرمان) این آگاهی زندگی اجتماعی او را تحت تاثیر قرار میدهد.
در برخی موارد، فرد از دیگران کنارهگیری میکند. اگر بیماری او شدید باشد، ممکن است مجبور به ترک کار یا محل تحصیل خود شود و در نتیجه ارتباطات اجتماعیاش را از دست بدهد. همچنین ممکن است رابطهاش را با دوستان و خانواده قطع کند، چون نیاز دارد با مرگ درراهِ خود کنار بیاید و برای تامل کردن دربارهی زندگیاش به زمان احتیاج دارد. در موارد دیگر، فردی که مرگش نزدیک است منزوی میشود، اما نه به انتخاب خودش بلکه به این خاطر که اطرافیان او نمیدانند چه کار کنند و چه بگویند. دوستان و عزیزان او ممکن است نتوانند با واقعیت مرگ او کنار بیایند (به ویژه اگر این مسئله آنها را به فکر مرگ خودشان هم انداخته باشد) در نتیجه شروع به دور شدن از موقعیتی میکنند که آنها را وادار به فکر کردن به مرگ خودشان میکند. اینکه آیا فرد شبکهی گستردهتری از حمایت اجتماعی را دارد یا نه مهم است. برای نمونه کسی که در روستا یا دور از خانوادهاش زندگی میکند منابع اجتماعی زیادی در اختیار ندارد و شاید حالش برای سفر کردن به جای دیگر مساعد نباشد یا فرد مسنی که در خانهی سالمندان است اگر کسی به ملاقاتش نرود ممکن است دچار «مرگ اجتماعی» شود. اگر شما مراقب کسی هستید که در حال مرگ است، برخورداری از حمایت اجتماعی بخش مهمی از مراقبت از خودتان به عنوان مراقب در سرتاسر این فرایند است.
استرسِ مراقب
اگر هرگز در موقعیتی قرار نگرفتهاید که در آن ناچار به فکر کردن به مرگ شده باشید، از نیاز به پردازش احساساتتان دربارهی مرگ یکی از عزیزانتان همینطور فکر کردن به مرگ خودتان شوکه میشوید. اگر مرگ فردی نزدیک به خودتان را تجربه کرده باشید، مراقبت از یک عزیزِ در حال مرگ ممکن است خاطرات تلخ مرگ او را به یاد شما بیاورد. در چنین شرایطی فراموش نکنید رفاهِ خود شما همچنان باید در اولویت باشد. چنانچه حال فیزیکی و روحی شما خوب باشد برای حضورِ کامل در کنار عزیز در حال مرگ خود و رسیدگی به نیازهای او انرژی، قدرت، تمرکز و صبر خواهید داشت.
در برخی موارد، فرد از دیگران کنارهگیری میکند. اگر بیماری او شدید باشد، ممکن است مجبور به ترک کار یا محل تحصیل خود شود و در نتیجه ارتباطات اجتماعیاش را از دست بدهد. همچنین ممکن است رابطهاش را با دوستان و خانواده قطع کند، چون نیاز دارد با مرگ درراهِ خود کنار بیاید و برای تامل کردن دربارهی زندگیاش به زمان احتیاج دارد. در موارد دیگر، فردی که مرگش نزدیک است منزوی میشود، اما نه به انتخاب خودش بلکه به این خاطر که اطرافیان او نمیدانند چه کار کنند و چه بگویند. دوستان و عزیزان او ممکن است نتوانند با واقعیت مرگ او کنار بیایند (به ویژه اگر این مسئله آنها را به فکر مرگ خودشان هم انداخته باشد) در نتیجه شروع به دور شدن از موقعیتی میکنند که آنها را وادار به فکر کردن به مرگ خودشان میکند. اینکه آیا فرد شبکهی گستردهتری از حمایت اجتماعی را دارد یا نه مهم است. برای نمونه کسی که در روستا یا دور از خانوادهاش زندگی میکند منابع اجتماعی زیادی در اختیار ندارد و شاید حالش برای سفر کردن به جای دیگر مساعد نباشد یا فرد مسنی که در خانهی سالمندان است اگر کسی به ملاقاتش نرود ممکن است دچار «مرگ اجتماعی» شود. اگر شما مراقب کسی هستید که در حال مرگ است، برخورداری از حمایت اجتماعی بخش مهمی از مراقبت از خودتان به عنوان مراقب در سرتاسر این فرایند است.
استرسِ مراقب
اگر هرگز در موقعیتی قرار نگرفتهاید که در آن ناچار به فکر کردن به مرگ شده باشید، از نیاز به پردازش احساساتتان دربارهی مرگ یکی از عزیزانتان همینطور فکر کردن به مرگ خودتان شوکه میشوید. اگر مرگ فردی نزدیک به خودتان را تجربه کرده باشید، مراقبت از یک عزیزِ در حال مرگ ممکن است خاطرات تلخ مرگ او را به یاد شما بیاورد. در چنین شرایطی فراموش نکنید رفاهِ خود شما همچنان باید در اولویت باشد. چنانچه حال فیزیکی و روحی شما خوب باشد برای حضورِ کامل در کنار عزیز در حال مرگ خود و رسیدگی به نیازهای او انرژی، قدرت، تمرکز و صبر خواهید داشت.
جنبههای معنوی و وجودی
نیازهای مذهبی و معنوی در سرتاسر فرایند مرگ بسیار شخصی هستند، اما حتی کسی که در طول زندگیاش به مذهب و معنویت اعتقادی نداشته زمانی که با مرگ خود مواجه میشود به این مفاهیم عمیقتر فکر میکند. صحبت دربارهی فکر کردن به زندگی در سطح وسیعتر را تفکرِ وجودی یا گاهیاوقات بحرانِ وجودی مینامند. هرگونه تغییر یا آسیب جدی یا مرگ و سوگ میتواند زمینهی بروز این افکار و احساسات را ایجاد کند.
جنبههای معنوی و وجودی فرایند مردن و سوگ طبیعی است، اما میتواند شدید، طاقتفرسا و دردناک هم باشد. امکان دارد فرد احساس ناامیدی کند یا احساس کند زمان زودتر میگذرد و او فرصتِ سنجیدن شرایط و برنامهریزی برای مرگش را ندارد، به تصمیمات گذشتهاش فکر کند، انتخابهایش را زیر سوال ببرد و بخاطر گفتهها و کردههایش احساس گناه کند یا با خودش فکر کند که میتوانسته زندگی را طوری دیگری تجربه کند. یک فرد بسته به باورهای معنوی و مذهبیاش شاید تمایل پیدا کند به قدرت برتر خودش احساس نزدیکی بیشتری کند و بخواهد در مراسم مذهبی بیشتر حضور یابد یا برای گرفتن راهنمایی و آرامش از یک روحانی کمک بگیرد. از سوی دیگر، اگر درگیر خشم شود، ممکن است از معنویت فاصله بگیرد.
جنبههای معنوی و وجودی فرایند مردن و سوگ طبیعی است، اما میتواند شدید، طاقتفرسا و دردناک هم باشد. امکان دارد فرد احساس ناامیدی کند یا احساس کند زمان زودتر میگذرد و او فرصتِ سنجیدن شرایط و برنامهریزی برای مرگش را ندارد، به تصمیمات گذشتهاش فکر کند، انتخابهایش را زیر سوال ببرد و بخاطر گفتهها و کردههایش احساس گناه کند یا با خودش فکر کند که میتوانسته زندگی را طوری دیگری تجربه کند. یک فرد بسته به باورهای معنوی و مذهبیاش شاید تمایل پیدا کند به قدرت برتر خودش احساس نزدیکی بیشتری کند و بخواهد در مراسم مذهبی بیشتر حضور یابد یا برای گرفتن راهنمایی و آرامش از یک روحانی کمک بگیرد. از سوی دیگر، اگر درگیر خشم شود، ممکن است از معنویت فاصله بگیرد.
جنبههای عملی
پرداختن به جنبههای عملی مرگ بخش مهمی از فرایند است که میتوانید از پیش برای آن برنامهریزی کنید. گفتگو دربارهی برنامههای پایان زندگی، نوشتن وصیتنامه و ترتیبات تشییع جنازه کار راحتی نیست. پس از اتمام گفتگو دربارهی ترجیحات خودتان در این زمینهها با عزیزانتان، نوبت به حسابدار، برگزارکنندهی تشییع جنازه، وکیل و پزشک میرسد تا اطمینان حاصل کنید خواستههایتان برآورده خواهد شد. پس از اتمام این امور، تحمل فرایند مرگ تا زمانی که موعدش فرا برسد برای شما آسانتر خواهد شد. بهرهمندی از کمک خانواده، دوستان و جامعه به شما این دلگرمی را میدهد که از وقتتان نهایت استفاده را ببرید و برای مرگ آماده شوید. داشتن فردی که در نظافت و آمادهسازی غذا کمکرسان شما باشد، به شما اجازه میدهد در روزهای پایانی عمرتان زمان و انرژیتان را صرف بودن کنار عزیزانتان کنید.
بیشتر بخوانید
منبع : فرادید
ارسال نظرات