عیب بزرگ یاغی!
مشکل بزرگ سریال یاغی بیشتر انگار به یک استراتژی و رویکرد در سریال سازی ارتباط دارد تا خود فیلمنامه یا فرم مجموعه نمایشی.
۹ قسمت از سریال "یاغی" ساخته محمد کارت پخش شده و میتوان گفت با استقبال مخاطبین هم مواجه شده است. در مقایسه یاغی با بسیاری از سریالهای نمایش خانگی از استاندارد قابل قبول تری برخوردار است و در قیاس با سریالهای تلویزیون یک سر و گردن بالاتر است.
در این مرحله فعلا راجع به فیلمنامه سریال سخنی به میان نمیآوریم، چون با روندی که سریال دارد انگار هنوز برای تجزیه و تحلیل فیلمنامه سریال یاغی کمی زود است، از منظر عناصر دیداری و شنیداری هم انصافا یاغی در سطح قابل قبولی است.
اما یکی از نکات بسیار جالب توجه در سریال یاغی شخصیتهای فرعی و بازیگران ایفا کننده این نقشها است. برای بازیگران فرعی در نقشهای فرعی مانند دوستان جاوید، داییهای ابرا، پدر و مادر شمالی حامد همان دوست و همکار عاطی و ... از بازیگرانی استفاده شده که بسیار کمتر دیده شده و شناخته شدهاند.
واقعا شاید چنین شخصیتهایی را غیر از همان اشخاص، کس دیگری نتواند به این روانی و باور پذیری از کار در آورد، چون انگار بیشتر این شخصیتها همان نقشی را بازی کردهاند که در زندگی عادی دارند یا به نوعی نقش واقعی خود را ایفا کردهاند.
استفاده از بازیگران حرفهای و ترکیب آنها با بازیگران کمتر شناخته شده یا اصلا دیده نشده یکی از حسنهای سریال یاغی و طبیعتا کارگردان آن محمد کارت است. پارسا پیروزفر، علی شادمان، طناز طباطبایی، امیر جعفری، نیکی کریمی، فرهاد اصلانی، مهدی حسینینیا، آبان عسکری، مهلقا باقری، عباس جمشیدیفر، جواد خواجوی، الیکا ناصری و ... در کنار بازیگرانی که اساسا بیشتر مرسوم به نابازیگر هستند و برقراری توازن میان این دو گروه کار آسانی نیست.
از این منظر باید به سازندگان یاغی تبریک گفت، چون در فضای سینما و سریال محافظه کار ایران به چنین ریسکی دست زدهاند و البته نتیجه آن را هم گرفتهاند.
اما یک مشکل بزرگ هم در سریال یاغی وجود دارد که بیشتر انگار به یک استراتژی و رویکرد در سریال سازی ارتباط دارد تا خود فیلمنامه یا فرم مجموعه نمایشی.
مشکل این است که قصه بسیار کند پیش میرود، در هر موقعیتی که قرار دارد، بسیار دور خود میچرخد. مدام اتفاقات دوباره گویی میشود و تا از یک گام داستانی به یک گام دیگر وارد میشویم بسیار طول میکشد.
این رویه از قدیم الایام همیشه در سریال سازی ایران وجود داشته، دلیل آن هم این است که پول یا هزینه مجموعههای تلویزیونی را بر اساس دقیقه احتساب میکنند، هر چه زمان مجموعه و بالطبع تعداد قسمتها بیشتر باشد پول بیشتری برای آن پرداخت میشود و به همین دلیل هم سازندگان سریالها به دلایل مختلف و با بهرهگیری از تکنیکهای گوناگون سعی در طولانیتر کردن محصولشان دارند.
برای مثال در قسمت هشتم یاغی قرار است که طلا طعمه شود تا کسی که اقدام به اسیدپاشی کرده بود را بتوانند از این راه پیدا کنند، بعد از این اتفاق بهمن و طلا در خانه راجع به آن حرف میزنند تقریبا ۷ دقیقه و نیم این حرف زدن طول میکشد که بیشتر هم یک موقعیت ایستا است و مدام موضوع ترس و نگرانی طلا و بهمن دوباره و سه باره مطرح میشود. بعد هم تمرین جاوید، دوباره حرف زدن طلا و عاطی، حرف زدن اسی قلک و علی گرگین و شرح ماوقع، باز حرف زدن بهمن و برادرش و نگرانی از تهدید اسیدپاشی به طلا و آخر سر دزدیدن عاطی.
در قسمت نهم دیدن اکبر مجلل و حرف زدن با او اتفاقی که برای دخترش رخ داده و ... تا بحث بهمن با طلا در این باره و ... تقریبا ۲۰ دقیقه طول میکشد که انصافا میتواند این زمان نصف شود بدون لطمه خوردن به اسکلت بندی داستان.
بعد هم حرف زدن شیما (همسر سابق بهمن) با جاوید ۱۷ دقیقه / حرف زدن جاوید با ابرا / تمرین کشتی جاوید و تنبیه شدن و تمام.
در هر قسمت تمپو تغیرات پیرنگ (داستان) بسیار کند است و همین که یک اتفاقی رخ میدهد آن قسمت تمام میشود. حرف زدنها و بالا و پایین کردن حرفها بسیار طولانی و زیاد است.
حتما سازندگان یاغی خود هم بر این قضیه اذعان دارند و اگر دریافتی آنها بر اساس این زمانبندی نبود خود بسیار موجزتر سریالشان را ارائه میکردند، چون به مراتب تاثیرگذارتر میشد. اما اقتضا سریال سازی بر اساس دقیقه و هر چه زمان بیشتر دریافت پول بیشتر، چنین عوارضی را هم به دنبال دارد.
حیف است که میتوان سریالی بسیار جذابتر و گیراتر ارائه داد، اما به دلیل چنین استراتژیهای غلطی مدام ارتباط تنگاتگ مخاطب با اثر را دچار اختلال کرد.
اما یکی از نکات بسیار جالب توجه در سریال یاغی شخصیتهای فرعی و بازیگران ایفا کننده این نقشها است. برای بازیگران فرعی در نقشهای فرعی مانند دوستان جاوید، داییهای ابرا، پدر و مادر شمالی حامد همان دوست و همکار عاطی و ... از بازیگرانی استفاده شده که بسیار کمتر دیده شده و شناخته شدهاند.
واقعا شاید چنین شخصیتهایی را غیر از همان اشخاص، کس دیگری نتواند به این روانی و باور پذیری از کار در آورد، چون انگار بیشتر این شخصیتها همان نقشی را بازی کردهاند که در زندگی عادی دارند یا به نوعی نقش واقعی خود را ایفا کردهاند.
استفاده از بازیگران حرفهای و ترکیب آنها با بازیگران کمتر شناخته شده یا اصلا دیده نشده یکی از حسنهای سریال یاغی و طبیعتا کارگردان آن محمد کارت است. پارسا پیروزفر، علی شادمان، طناز طباطبایی، امیر جعفری، نیکی کریمی، فرهاد اصلانی، مهدی حسینینیا، آبان عسکری، مهلقا باقری، عباس جمشیدیفر، جواد خواجوی، الیکا ناصری و ... در کنار بازیگرانی که اساسا بیشتر مرسوم به نابازیگر هستند و برقراری توازن میان این دو گروه کار آسانی نیست.
از این منظر باید به سازندگان یاغی تبریک گفت، چون در فضای سینما و سریال محافظه کار ایران به چنین ریسکی دست زدهاند و البته نتیجه آن را هم گرفتهاند.
اما یک مشکل بزرگ هم در سریال یاغی وجود دارد که بیشتر انگار به یک استراتژی و رویکرد در سریال سازی ارتباط دارد تا خود فیلمنامه یا فرم مجموعه نمایشی.
مشکل این است که قصه بسیار کند پیش میرود، در هر موقعیتی که قرار دارد، بسیار دور خود میچرخد. مدام اتفاقات دوباره گویی میشود و تا از یک گام داستانی به یک گام دیگر وارد میشویم بسیار طول میکشد.
این رویه از قدیم الایام همیشه در سریال سازی ایران وجود داشته، دلیل آن هم این است که پول یا هزینه مجموعههای تلویزیونی را بر اساس دقیقه احتساب میکنند، هر چه زمان مجموعه و بالطبع تعداد قسمتها بیشتر باشد پول بیشتری برای آن پرداخت میشود و به همین دلیل هم سازندگان سریالها به دلایل مختلف و با بهرهگیری از تکنیکهای گوناگون سعی در طولانیتر کردن محصولشان دارند.
برای مثال در قسمت هشتم یاغی قرار است که طلا طعمه شود تا کسی که اقدام به اسیدپاشی کرده بود را بتوانند از این راه پیدا کنند، بعد از این اتفاق بهمن و طلا در خانه راجع به آن حرف میزنند تقریبا ۷ دقیقه و نیم این حرف زدن طول میکشد که بیشتر هم یک موقعیت ایستا است و مدام موضوع ترس و نگرانی طلا و بهمن دوباره و سه باره مطرح میشود. بعد هم تمرین جاوید، دوباره حرف زدن طلا و عاطی، حرف زدن اسی قلک و علی گرگین و شرح ماوقع، باز حرف زدن بهمن و برادرش و نگرانی از تهدید اسیدپاشی به طلا و آخر سر دزدیدن عاطی.
در قسمت نهم دیدن اکبر مجلل و حرف زدن با او اتفاقی که برای دخترش رخ داده و ... تا بحث بهمن با طلا در این باره و ... تقریبا ۲۰ دقیقه طول میکشد که انصافا میتواند این زمان نصف شود بدون لطمه خوردن به اسکلت بندی داستان.
بعد هم حرف زدن شیما (همسر سابق بهمن) با جاوید ۱۷ دقیقه / حرف زدن جاوید با ابرا / تمرین کشتی جاوید و تنبیه شدن و تمام.
در هر قسمت تمپو تغیرات پیرنگ (داستان) بسیار کند است و همین که یک اتفاقی رخ میدهد آن قسمت تمام میشود. حرف زدنها و بالا و پایین کردن حرفها بسیار طولانی و زیاد است.
حتما سازندگان یاغی خود هم بر این قضیه اذعان دارند و اگر دریافتی آنها بر اساس این زمانبندی نبود خود بسیار موجزتر سریالشان را ارائه میکردند، چون به مراتب تاثیرگذارتر میشد. اما اقتضا سریال سازی بر اساس دقیقه و هر چه زمان بیشتر دریافت پول بیشتر، چنین عوارضی را هم به دنبال دارد.
حیف است که میتوان سریالی بسیار جذابتر و گیراتر ارائه داد، اما به دلیل چنین استراتژیهای غلطی مدام ارتباط تنگاتگ مخاطب با اثر را دچار اختلال کرد.
بیشتر بخوانید:
منبع: عصرایران
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
واقعا نقد به جایی بود