صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۰۹:۰۸

کارگر نمونه‌ای که از دیدار با رهبر، انصراف داد!

برای کارگران پرتلاش و صبوری که از دور و نزدیک خودشان را به حسینیه امام خمینی(ره) رسانده‌اند، دیدار رهبر، شیرینیِ اجابت دعاهای پنهانی و تحقق آرزوهای قدیمی را تداعی می‌کند.
کد خبر: ۵۳۸۸۱
تعداد نظرات: ۲۱ نظر
قدم‌هایشان برای اولین بار است این قطعه دوست‌داشتنی از زمین خدا را لمس می‌کند، اما چشم‌ها، دلشان را به شهادت می‌گیرند که بار‌ها در هوای این خانه پرواز کرده و سیراب شده‌اند از تماشای زیبایی‌های تمام‌نشدنی‌اش. از احوالات مرد موسپید تبریزی که چشم‌هایش را از جایگاه برنمی‌دارد که بپرسی، از همین حس آشنا می‌گوید: «۴ ماه قبل بود که خواب دیدم آمده‌ام اینجا. آن جلو، دقیقاً روبه‌روی رهبر عزیزمان نشسته بودم. باور نمی‌کنی وقتی از خواب بیدار شدم، این تصویر چقدر برایم زنده بود. اصلاً از ذهنم بیرون نمی‌رفت. وقتی گفتند برای دیدار با رهبر انتخاب شده‌ای، یاد خوابم افتادم. باور نمی‌کردم اینقدر زود تعبیر شود و قسمت شود واقعاً به اینجا بیایم.» کنجکاو شده‌ام از دلیل این انتخاب بدانم. می‌پرسم و «محمدتقی ابوالبشر» که در شرکت «درب صنعتی معتقد» تبریز، در قسمت نجاری کار می‌کند، مختصر و مفید در جواب می‌گوید: «درست کار کردم و به‌عنوان کارگر نمونه انتخاب شدم. به همین دلیل، از کل شرکت ما، فقط مدیرمان و من و یکی از همکارانم به این مراسم آمدیم.»
هرچه منتظر می‌مانم، کارگر پیشکسوت نمونه، حرفی از مشکلات به زبان نمی‌آورد. از راه دیگری وارد می‌شوم و می‌پرسم: اگر فرصت فراهم شود و بتوانید امروز با آقا حرف بزنید، چه می‌گویید؟ صورتش به خنده باز می‌شود و در همان حال، می‌گوید: «ما دعا می‌کنیم سایه رهبرمان بالای سرمان باشد. این بزرگترین خواسته ماست. خدا عمرشان را زیاد کند...»، اما وقتی می‌بیند همچنان منتظرم، با حجب و حیایی خاصی می‌گوید: «می‌دانید، بالاخره سنی از ما گذشته. من ۶۲ سال را پر کرده‌ام. اما هنوز باید سخت کار کنم. خودم هم کار کردن را دوست دارم ها، اما خب، توانم کم شده و مثل جوانی‌هایم قوت کار کردن ندارم. دلم می‌خواهد شرایط جوری شود که زندگی کارگران تأمین باشد و افرادی در سن من مجبور نباشند زیاد کار کنند...»

دوست ندارم از اینجا بروم...‌

می‌خواهم برای گفتگو با آقایان به بخش انتهایی حسینیه بروم که دو چشم اشکبار که حالا دیگر کاسه خون شده، در جا میخکوبم می‌کند. خیال می‌کنم آرزویی که بعد از سال‌ها برآورده شده، دلش را اینطور رقیق کرده. می‌پرسم: اولین بار است به دیدار آقا می‌آیید؟ سرش را به علامت نه، بالا می‌برد و با صدایی گرفته می‌گوید: «این چندمین بار است. آخه از کارکنان وزارت کار هستم...» سئوالم را انگار از نگاهم خوانده که در ادامه می‌گوید: «اگر بدانی چقدر این در و آن در زدم! هزار نفر را دیدم. به همه التماس کردم. گفتم می‌آیم کار‌های خانه‌تان را انجام می‌دهم، فقط اجازه بدهید یک بار دیگر بروم آقا را از نزدیک ببینم...» می‌گویم: چرا؟ دفعات قبل ایشان را دیده بودید دیگر... همان‌طور که قطرات اشک روی صورتش سر می‌خورد و پشت ماسک پنهان می‌شود، می‌گوید: «با من باشد، اصلاً دوست ندارم از اینجا بروم. خیلی آقا را دوست دارم، خیلی. فقط دوست دارم بنشینم و نگاهش کنم...» به صورت رنج‌کشیده زنی نگاه می‌کنم که به‌ازای هر سال سختی که پشت سر گذاشته، یک چین روی پیشانی‌اش حک شده و با خودم فکر می‌کنم چه گره‌های کوری در زندگی دارد. می‌گویم: اگر امروز بگویند می‌توانید با آقا حرف بزنید، چه می‌گویید؟ چه درخواستی از ایشان دارید؟ چشم‌هایش را می‌بندد و می‌گوید: «می‌گویم آقا! نَفَس‌هایم مال شما. من جز طول عمر رهبرم، آرزویی ندارم...»

از شهدای پاکبان خبر دارید؟

تعدادی از آقایان با لباس فرم کارگری به مراسم آمده‌اند، اما در آن میان، یک مهمان نارنجی‌پوش بیش از همه جلب‌توجه می‌کند. به سراغش که می‌روم، لبخندبرلب همین ابتدا تکلیف را روشن می‌کند و می‌گوید: «من به‌نمایندگی از کارکنان شهرداری اهواز به این مراسم آمده‌ام، اما این لباس را برای قدردانی از همه پاکبانان زحمتکش کشورم پوشیده‌ام. من گرچه در حکم فعالیتم، عنوان کارگر خورده، اما در روابط عمومی شهرداری کار می‌کنم. یک عده گفتند: «تو که پاکبان نیستی. پس چرا این لباس را پوشیده‌ای؟ برای اینکه امروز دوربین‌ها رویت زوم کنند؟» گفتم: نه. این لباس را پوشیدم که پیام مظلومیت پاکبانان شریف را به گوش مسئولان برسانم. در قضیه کرونا، کادر درمان واقعاً زحمت کشیدند. همه‌جا از خدمات این عزیزان گفته شد و همه ما هم قدردان آن‌ها هستیم. اما هیچ‌کس زحمات پاکبانان را ندید که در آن شرایط سخت آلودگی، هر لحظه با زباله‌های عفونی سر و کار داشتند. ما حتی شهدایی از میان این پاکبانان زحمتکش داشتیم که به همین دلیل به ویروس کرونا آلوده شدند. این لباس را پوشیدم که پاکبانان عزیز و مشکلاتشان دیده شوند. البته می‌دانم آقا از این مسائل خبر دارند و از وضعیت معیشتی کارگران و همه مردم ناراحتند. اما دلم می‌خواست به مسئولان یادآوری شود حقوق پاکبانان دیر به دیر داده می‌شود و به لحاظ معیشتی واقعاً در سختی هستند...»
«محمد اسدی نیا» باز هم حرف دارد و باز هم ترجیح می‌دهد زبان آن‌هایی باشد که جایشان امروز خالی است: «می‌دانید منشأ مشکلات پاکبانان چیست؟ اینکه این بخش را به پیمانکاران واگذار کرده‌اند. این کار، به خودی خود، کار خوبی است. پیمانکاران آمدند که باری از روی دوش دولت بردارند. اما این اتفاق به شرطی محقق می‌شود که پیمانکاران از میان افراد متخصص و متبحر در هر حوزه انتخاب شوند. اما متاسفانه بسیاری از پیمانکاران نه براساس تخصص و شایستگی بلکه براساس روابط سیاسی حزبی انتخاب می‌شوند. خب، فردی که تخصص ندارد، برای اینکه به این جایگاه برسد، کلی هزینه می‌کند. اما بعد از اینکه به خواسته‌اش رسید، باید آن هزینه‌ها را جبران کند. چه جوری؟ با دست بردن در حقوق کارگران. واقعاً این درخواست جامعه کارگری است که روی کار پیمانکاران نظارت شود. یا این مسئولیت را به افراد متخصص بسپارند یا ترتیبی داده شود آن نهاد (مثلاً شهرداری) به طور مستقیم با کارگران قرارداد امضا کند تا این مشکلات پیش نیاید.»
آقای نماینده مکثی می‌کند و گرچه کامش تلخ است، اما با لبخند می‌گوید: «همه این‌ها را گفتم، اما ما تا آخرین قطره خونمان در میدان می‌مانیم. ما با همه وجود کار و تلاش می‌کنیم تا نگذاریم از ناراحتی، حتی یک اخم به چهره رهبرمان بنشیند.»
جالب است بدانید نماز جماعت در شرایطی برگزار می‌شد که یک پرده بزرگ میان نمازگزاران آقا و خانم، حائل بود و خانم‌ها اصلاً آقا را نمی‌دیدند. اما آقا به احترام خانم‌ها و انتظاری که کشیده بودند، میان دو نماز، ۵ دقیقه می‌آمدند کنار ستون گوشه حسینیه می‌نشستند و قرآن می‌خواندند. شاید باورش سخت باشد که خانم‌ها برای همان ۵ دقیقه دیدار از راه دور، اینهمه سختی را به جان می‌خریدند. اما باید از آن خانم‌ها بپرسید که حلاوت همان ۵ دقیقه زیارت رهبرشان، چه تاثیری در زندگی‌شان می‌گذاشت که هر بار حاضر به تکرارش بودند. حالا که توفیق یک ساعت دیدار از نزدیک و بدون پرده حائل نصیب من شده، نباید آرام و قرارم را از دست بدهم؟...»
«فهیمه کریمی» سری به حسرت تکان می‌دهد و می‌گوید: «در روز‌های گذشته که صحبت از برپایی این دیدار بود، کلی نذر و نیاز کردم که اسم من هم در میان مهمانان باشد. وقتی هم که از میان ۱۰۰ نفر قرعه به نامم افتاد، باز هم امروز کلی نذر کردم که جایی در جلوی حسینیه قسمتم شود تا بتوانم یک دل سیر جمال چهره آقا را ببینم... من می‌دانم چه سعادتی نصیبم شده. می‌دانم نه‌فقط در ایران بلکه در کل دنیا، آرزومندان فراوانی برای چنین توفیقی لحظه‌شماری می‌کنند. می‌دانم حتی بسیاری از مسلمانان و شیعیان آرزو دارند پایشان همین فرشی که ما رویش ایستاده‌ایم را لمس کند...» با جمله آخر فهیمه، قدمی به عقب برمی‌دارم. انگار بی‌آنکه خودش بداند، آن پرده حائل را کنار زده تا بهتر درک کنم توفیق حضور در چه مختصات مبارکی نصیبم شده. هنوز در فکر حرف‌هایش هستم که می‌گوید: «مادرم توصیه کرد درباره مسائل زندگی‌ام نامه‌ای برای آقا بنویسم. از دستور مادر اطاعت کردم، اما اگر از دلم بشنوید، همین دیدار آقا، برای همه عمرم کافی است. با خودم می‌گویم آن دنیا هم که بروم، اگر لیاقت پاداش‌های اخروی را داشته باشم، طعم آن نعمت‌ها را هم که بچشم، یاد شیرینی دیدار آقا در این دنیا خواهم افتاد و با خودم خواهم گفت: لذت آن دیدار، چیزی شبیه همین بود...»

کارگر نمونه‌ای که از دیدار با رهبر، انصراف داد!

میزبانان کم‌کم با احترام و محبت تلاش می‌کنند مهمانان را به ترک حسینیه راضی کنند، اما گروه کارگران نمونه که با حمایل‌های خاص‌شان حسابی در این مراسم شاخص شده بودند، تازه یادِ ثبت عکس‌های یادگاری افتاده‌اند. همان‌طور که جوانانِ این جمع نمونه مشغول شیطنت و شوخی هستند، یکی از مسئولان برگزاری جشن انتخاب کارگران نمونه، از حضور یک مهمان افتخاری از استان سمنان در این جمع خبر می‌دهد؛ «نصیبه محمدی» که به نمایندگی از همسر شهیدش مورد تقدیر قرار گرفته است.
سر که برمی‌گردانم، خانم خنده‌رویی با یکی از همان حمایل‌ها روبه‌رویم ایستاده. از داستان غیبت همسرش در مراسم انتخاب کارگران نمونه که می‌پرسم، دستم را می‌گیرد و می‌برد به ۶ سال قبل و می‌گوید: «همسرم، «محمد پازوکی»، سال ۹۵ به‌عنوان کارگر نمونه کشوری انتخاب شد. قرار بود ۱۲ اردیبهشت در مراسمی شبیه مراسم امروز، همراه جمع کارگران خدمت رهبری برسد، اما از این فرصت چشم‌پوشی کرد و برای عملیات تفحص شهدا به مناطق عملیاتی رفت، چون می‌دانست خانواده‌های زیادی چشم‌انتظار پیدا شدن نشانه‌ای از فرزندانشان هستند. محمد، دستگاهی به نام دستگاه استخوان‌یاب را برای کمک به تفحص شهدا ساخته بود و بار‌ها به‌واسطه همان دستگاه، موفق به پیدا کردن بقایای پیکر مطهر شهدا شده بود. یک‌بار یکی از شهدای استان سمنان با کمک دستگاه استخوان‌یاب بعد از ۳۵ سال تفحص شد. محمد اختراع دیگری هم داشت. گرچه هر دو دستگاه، ثبت اختراع شد، اما خودش نماند تا به نتیجه رسیدن آن‌ها را ببیند. محمد به همراه دوستانش برای تفحص شهدا به منطقه پنجوین عراق رفته بودند که انفجار مین، باعث مجروحیتش شد. ۱۳ اردیبهشت سال ۹۵ مجروح شد و دو روز بعد به دوستان شهیدش ملحق شد.» زبان همسر شهید پازوکی به گلایه باز نمی‌شود، حتی وقتی از سرنوشت اختراعات همسرش می‌پرسم و او با زبان بی‌زبانی می‌گوید خانواده شهید هیچ منفعتی از اختراعات ثبت‌شده او نبرده‌اند. در عوض با همان لبخند شیرینش می‌گوید: «دلم می‌خواهد از مسئولان اداره کار و تعاون تشکر کنم که بعد از ۶ سال ترتیبی دادند که من بتوانم در این مراسم شرکت کنم. واقعاً دوست داشتم به دیدار آقا بیایم و حالا خیلی خوشحالم.»

بیشتر بخوانید
 
منبع : فارس
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۲۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
|
۲۱:۵۸ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۴
نوع تیتر زدن رو خواهشن با گول زدن مردم شروع نکنید مینوتی سرگذشت شهیدتفحص
شهرام
|
|
۱۰:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۴
هرچند شاید منتشر نکید اما میگویم امیرمونان مفرماید :
ستودن بسیار از دیگران موجب چاپلوسى و پدید آورنده تکبر است و انسان را از عزت به پستى خوارى مى کشاند
ایرانی
|
|
۰۸:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۴
مگر در صورت او چی وجود دارد؟
ناشناس
|
|
۰۸:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۴
خوش به حالشون منم خیلی دوست دارم اقا رو از نزدیک ببینم
علی
|
|
۰۲:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۴
کاش میشد ی روزی ماهم به دست بوسی آقا میرفتیم
ناشناس
|
|
۰۱:۳۶ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۴
منم آرزویم دیدار رهبرم است
حامد
|
|
۲۳:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
والا اینقد دغدغه وگرفتاری برامون درست کردن که فقط ارزوی..... و هدایت خدارو براشون ارزو مندم
منصور
|
|
۲۳:۱۵ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
سلام. چرا از کارگرهای جنوب که توی پنجاه درجه گرما کار می‌کنند نمونه ای نیست آخه نجار هم شد کارگری..
شهروند
|
|
۲۱:۳۰ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
انسانم آرزوست...
ناشناس
|
|
۲۱:۲۷ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
این قطعه دوست‌داشتنی از زمین خدا
شرمتان باد.
ناشناس
|
|
۱۷:۳۹ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
مزخرف بود
عظیمی
|
|
۱۶:۵۸ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
خوش به سعادتتون واقعا دیدار رهبر عزیزمون لطف قابل ستایش از سوی خداست که نصیب هرکسی نمی‌شود جانم فدای رهبر عزیزو بزرگوارم آرزوی قلبی من ن هم زیارت ایشون هست خدا حفظشون کنه انشالله مولایم امام زمان عج پرچم ولایت رو از دستان مبارک ایشون دریافت نمایند
ناشناس
|
|
۱۶:۳۳ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
از فونت خط نمی‌دونم یا هر چی هست آدم دوست ندارن مطلب بخونه نوع خط کمی مشکل دار هست
ارش
|
|
۱۴:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
متن بسیار زیبایی بود ممنون از تابناک.
ارش
|
|
۱۴:۰۴ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
متن بسیار زیبایی بود ممنون از تابناک.
ف.ع
|
|
۱۲:۵۲ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
سلام.لطفابرای جذب مخاطب متن ومحتوای قلم راباعنوان انحرافی وابهام سازی همپوشی نسازید،چه بساگروهی فقط همان تیتررامیخوانندوبه غلط تفهیم شده وله غلط اشاعه می دهند وشماهم درنشر آن شریک جرم دنیوی و اخروی خواهی بود.وجدان قلم رابه بهای گرم شدن تنور خبر آلوده به ابهام نکن .که اعتبارت ازدست میرود.درانصراف دیدار....
ناشناس
|
|
۱۱:۱۱ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
تابناک توام با این تیتر زدنت خدا نکشدت فکر کردم یکی یک حرکت اعتراضی انجام داده بعد این همه بی عرضگی حکومت.
ناشناس
|
|
۱۰:۲۶ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
رهبر بسیار عزیز، ولی چرا مثل چهارده معصوم با حضرت آقا برخورد می کنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
|
|
۱۰:۱۷ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
این گردن کلفت ها کدامشان کارگرند؟ همه روسا و معاونین و حراست را به اسم کارگر یکجا جمع کرده اید.کار گر آن است که دارد برای حق و حقوقش فریاد می کشد.
ناشناس
|
|
۱۰:۱۱ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
سوء استفاده از نادانی مطلق یه نفر برای عوامفریبی. این نهایت پستی است
رضا
|
|
۱۰:۰۹ - ۱۴۰۱/۰۲/۲۳
خخخخخخخخخخخخ