خوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به ناز
نرمنرمک میرسد اینک بهار خوش بهحالِ روزگا. خوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به نازخوش بهحالِ جام لبریز از شراب
خوش بهحالِ آفتاب
نرمنرمک میرسد اینک بهار خوش بهحالِ روزگا. خوش بهحالِ دختر میخک که میخندد به نازخوش بهحالِ جام لبریز از شراب خوش بهحالِ آفتابای دلِ من گرچه در این روزگارجامۀ رنگین نمیپوشی به کام بادۀ رنگین نمیبینی به جام نُقل و سبزه در میان سفره نیست جامت از آن میکه میباید تُهیستای دریغ از تو اگر، چون گُل نرقصی با نسیمای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهارگر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ هفترنگش میشود هفتاد رنگ.
فریدون مشیری
بشنوید
ارسال نظرات