مهمترین پیامدهای تک فرزندی چیست؟!
تک فرزندی گرچه پدیده جدیدی نیست، اما در جامعه ما در هیچ زمانی مانند الان فراگیر نبوده است، به طوری که تعداد والدین تک فرزند روز به روز در حال افزایش است. روان شناسان و جامعه شناسان درباره مسائل و دغدغه های این کودکان و خانواده هایشان مباحث گوناگونی را مطرح کرده اند؛ اما نمی توان به طور قاطعانه اظهار کرد که کودکان تک فرزند بدون مشکل هستند؛ وقتی می گوییم مشکل، منظور این نیست که الزاما همه کودکان تک فرزند کمبودها و مشکلاتی نظیر بیماری ها، اختلالات و ... دارند. به طور کلی می توان گفت: کودکان تک فرزند مسائل خاص مربوط به خود را دارند که در ادامه به برخی از آن ها اشاره می شود:
فرزند سالاری در خانواده های تک فرزند
بیش از حد به خواسته ها و مطالبات فرزند توجه شده و در اغلب موارد زیاده روی والدین در برآوردن خواسته های تنها فرزندشان مشاهده می شود؛ حتی اگر این خواسته ها و انتظارات، غیر منطقی، بلند پروازانه و فراتر از توان و بنیه مالی خانواده باشد. از سوی دیگر تمایل بیش از حد والدین به حمایت از تنها فرزندشان، مانع از آن می شود که فرزندشان عواقب اشتباهات خود را بیازماید و مسئولیت عمل خود را بپذیرد.
توجه بسیار زیاد به تک فرزندان موجب می شود که آن ها در محیطی عاری ازمشکلات و مسائل زندگی واقعی بزرگ شوند و آنچه مسلم است واقعیت زندگی به گونه ای دیگر است.
تک فرزندی و بروز احساس تنهایی در کودکان
احساس تنهایی مهمترین عامل در شکلگیری درست شخصیت کودک، تعامل با کودکان همسن و سال و بازی با آن هاست. از نظر روان شناسی شرایط ایده آل و مناسب برای فرزند در این است که در طول زمان رشد خود تنها نباشد. اصولاً کودکان تکفرزند در برقراری ارتباط با همسالان خود دچار مشکلات متعدد میشوند این مسئله می تواند به کاهش هوش اجتماعی و عاطفی آن ها در سنین بالاتر منجر شود.
یکی از نیازهای مهم کودک، بازی کردن است. وقتی کودک در خانه همبازی و همصحبتی نداشته باشد تا با او رقابت یا بازی و دعوا کند؛ برخی از احساسات را تجربه نمی کند و فرصتی برای کنترل و مدیریت آن ها نخواهد داشت. بسیاری از این کودکان با صراحت اظهار می کنند که بسیار تنها هستند.
در سال های کودکی و نوجوانی داشتن خواهر و برادر یعنی شریک بودن در غم ها و شادی، یاد گرفتن حل مشارکتی بسیاری از مسائل، رفع تنهایی، آموزش مهارت های اجتماعی، مواجه شدن با ناکامی و ... . وابستگی به رسانه ها تک فرزندان به دلیل این که از تنهایی رنج می برند، به دنبال جایگزینی برای اوقات فراغت خود هستند، در نتیجه به تلویزیون، بازی های رایانه ای و دنیای مجازی رو می آورند.
نتایج تحقیقات نشان می دهد که تعامل اجتماعی با همسالان، محرک بسیار مهمی در تکامل رشد است. کودکان مدت زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کنند و فرصت کمتری برای دیگر فعالیت های فیزیکی و تعامل با همسالان دارند.
این امر تعامل اجتماعی را کاهش می دهد و می تواند تاثیر منفی بر رشد شناختی داشته باشد. وابستگی، پرخاشگری، القای ارزش های فرهنگی ناهمخوان حداقل آسیب های بیان شده برای بازی های رایانه ای است که امروزه بیشترین اوقات تک فرزندان را پر می کند.
انزواطلبی نتایج تحقیقات نشان می دهد تکفرزندان به حضور و مشارکت در فعالیتهای جمعی تمایل کمتری دارند. معمولاً این کودکان درون گراتر از همسالانشان هستند. روان شناسان میگویند بسیاری از تکفرزندان با انجام فعالیت های گروهی و کارهای جمعی میانه خوبی ندارند.
عدم پذیرش حقایق و مسئولیت ها در تک فرزندان
فرزندانی که خواهر یا برادر ندارند معمولا در پذیرش و قبول واقعیات در زمینه های مختلف ضعیفتر هستند. این فرزندان معمولا در نپذیرفتن موضوعات کمی مصر هستند یعنی تمایل دارند چیزی یاد نگیرند البته این موضوع به اینکه بتوانند حرف خود را به کرسی بنشانند نیز کمک زیادی می کند. این بچه ها بخاطر نازپروری که شاهدش بوده اند و بخاطر دوست داشته شدن زیاد، مسئولیتی به آنها واگذار نشده، معمولا افراد بی مسئولیتی بار می آیند که دائم توقع دارند که درگران کارهایشان را انجام دهند یا جزو افراد اهمال کار می شوند که دائم مسئولیت های خود را به زمان دیگری موکول می کنند.
حساسیت زیاد در تک فرزندان
این فرزندان حساس تر هستند یعنی در مقابل مخالفت یا کوچکترین تشرها خود را می بازند و به جای اینکه با شرایط کنار بیایند، می شکنند و آسیب شدیدی می بینند. چون درواقع همراهی در موقعیت های جدید را که فرزند با خواهر و برادر خود می آموزد را آنها نیاموخته اند. شاید به همین دلیل است که بسیاری از تک فرزندان لوس بار آمده و با کوچکترین تغییر وضعیتی در دنیایشان سریع مخالفت می کنند و گارد می گیرند یا شروع می کنند به گریه و قهر و غذا نخوردن و مخالفت هایی از این قبیل تا با این ترفندها سریعا وضعیت را برگردانند به حالتی که خودشان دوست دارند.
عدم یادگیری درک کردن دیگران و همدلی
طبیعی است که فرزندی که تنهاست و خواهر یا برادر ندارد، نمی تواند همدلی کند یا مهربانی بیاموزد. چون در این موقعیت قرار نگرفته اند آنها تنها خودشان را مهم دیده اند. در عالم کودکی خود به این باور نرسیده اند که مثلا علاقه ای که پدر مادرم به من دارند، به همان اندازه شامل خواهربرادرم هم می شود و فقط من نیستم که برای آنها مهمم. شادیها و دارایی ها در خانواده تنها مربوط به من نیست و شخص دیگری نیز از امکاناتی که برای من فراهم است، سهمی دارد. حتی اتفاقات ناخوشایند نیز تنها برای من نیست من هم باید در اتفاقات ناخوشایند حال بقیه را خوب کنم همانطور که آنها حال مرا بهتر می کنند.و همه موظف نیستند که حواسشان به من باشد من هم باید حواسم به دیگران باشد. او هیچوقت مریض شدن یا مشکل پیش آمدن برای خواهر برادر را تجربه نمی کند و همیشه مورد دلجویی و دلداری والدین قرار گرفته است بدون اینکه این حس را به کس دیگری منتقل کند. بهمین خاطر این بچه ها یاد نمی گیرند که در شرایط مختلف اطرافیان را درک کنند و با آنها همدلی کنند.
عدم یادگیری حامی گری
فرزندانی که با خواهر یا برادر خود هم بازی هستند، به مراتب بیشتر درگیر حمایت کردن و حمایت شدن می شوند. این کودکان، در کودکی می آموزند که برای به دست آوردن آرامش باید از هم محافظت کنند. همینکه حین بازی توجهشان به سلامتی خواهر یا برادرشان است، یا اینکه هنگام بروز اتفاق، از همدیگر مواظبت و مراقبت می کنند، یا اینکه هنگام مخالفت پدر و مادر با رفتارهای آنها به قولی پشت هم باشند و از هم دفاع کنند، ناخودآگاه مهارت حمایت گری در آنها نهادینه می شود. اماتک فرزندان با این مسائل مواجه نمی شوند که بخواهند آنها را بیاموزند!
حسادت و رقابت در تک فرزندان
معمولا هر دو احساس حسادت و رقابت در تک فرزندان دیده می شود. تک فرزندان معمولا سعی می کنند در بازی هایشان خود را موفق ترین نشان دهند و بخاطر همین طاقت باخت ندارند و همیشه دوست دارند از بقیه جلوتر باشند. این کاملا طبیعی است چون هم بازی های او افراد غریبه ای هستند که هیچ سنخیتی و هیچ نسبت خونی با آنها ندارند و کاملا از هم متفاوت هستند و هیچ شباهت رفتاری یا علاقه قلبی و ذاتی بین آنها نیست. درحالیکه فرزندان دیگر تمام این مواردی که مطرح شد را با خواهر و برادر خود دارند. یعنی بخاطر علاقه ذاتی و شباهت های ژنتیکی که باهم دارند همدیگر را بعنوان دوست و رفیق می دانند نه رقیب. بهمین خاطر اگر این حس در آنها بماند در بزرگسالی جزو افرادی می شوند که از پیروزی یا موفقیت دیگران غمگین می شوند و در آن صورت 3 رفتار زیر را آغاز می کنند.
- یا شروع می کنند به رقابت با او تا خود را اثبات کنند از او بهترند و به هر قیمتی از او جلو می زنند
- یا احساس منفور و ناشایست حسادت را انتخاب می کنند و با آن زندگی خود را می گذرانند
- یا اینکه در شرایط بدتر، شروع می کنند به زیرآب زدن برای از دست دادن موفقیت های دیگران
خودشیفتگی در تک فرزندان
همانطور که گفته شد، تک فرزندان از همان ابتدا محبت، دوست داشتن،توجه، امکانات و سایر موهبت های روحی و مادی را بدون زحمت و کاملا ناخواسته به دست می آورند. یعنی اکثر خانواده هایی که یک فرزند دارند سعی می کنند برای او چیزی کم نگذراند و رفاه فرزند خود را تا جای ممکن فراهم کنند. به خاطر همین کودک خود را با این قضیه مواجه می کنند که من چه بخواهم چه نخواهم همه چیز فراهم است و من آنقدر خوب و دوست داشتنی ام که باید و باید همه چیز برایم فراهم شود و چقدر خوب است که من با کوچکترین گریه یا قهر همه چیز را به دست می آورم و قطعا من خوبم که همه من را دوست داند و طاقت ناراحتی من را ندارند. تصور کنید که فردی در بزرگسالی همچین ایده ای در ذهن خود داشته باشد و این واقعا یک فاجعه است.
افسردگی در کمین تک فرزندان
بسیاری از والدین تصور می کنند که وقتی فرزند خود را به مهد کودک می فرستند خلا وجود خواهر برادر برای او جبران می شود و تمام آموزه هایی که در سنین کودکی برای فرزند لازم است را آنجا می آموزد. درحالیکه از مهم ترین پیامدهای تک فرزندی این است که کودک هرچقدر هم در مهد کودک با هم بازی های خود مشغول و سرگرم باشد، وقتی به خانه برمی گردد تنهاست و تا فردا صبح تنها باقی می ماند و حتی شب نیز که دلش می خواهد تا آخرین لحظات قبل از خواب بازی و شیطنت کند، باز باید به تنهایی ساعات خود را بگذراند و این به مرور ریشه غصه خوردن از تنهایی را در او می آفریند. در آینده و بزرگسالی ممکن است این خلا، خود را به صورت افسردگی نشان دهد و یا به صورت ترس های شدید ازتنهایی یا فوبیا و یا اختلالات شخصیت وابسته . شخصیتی که مدام نیاز به حامی دارد، یک حامی که حتی اگر کاری هم انجام ندهد، تنها باید در کنار او باشد و همین برایش کافیست.