رابطه شما دو شخصیتی است یا چند شخصیتی؟
یکی از جدیترین مشکلات در روابط بین انسانها مسئله عدم مهارت در کنترل مشاجرات است.
گاهی دربین مشاجرات مشاهده کردهایم که از سمت دو طرف دعوا یا یکی از آنها به اصلاح تیم کشیهایی رخ داده و مشاجره و بحثهای بین آن دو نفر به بیرون از رابطه کشیده شده است. این دست مشاجرات در رابطههای مختلف انسانی مانند خانوادگی، کاری، والد_فرزندی و ... دیده میشود. حتما افرادی را در کنارتان دیدهاید که زمانی که با یک نفر مشکل دارند، مساله بینشان را به افراد اطراف فرد مقابل تعمیم میدهند. یا از افراد نزدیک به خودشان انتظار دارند که آنها هم با فرد مقابلشان رفتاری تلافی جویانه داشته باشند. این دست افراد روابطشان را به جای اینکه دو شخصی نگه دارند روابطشان را چند شخصیتی میکنند.
این نوع نگرش حاکی از یک شخصیت کودک و تمایزنایافته است. این نوع ادراک محیط به طرز تفکر دو سه سال اول زندگی کودک برمیگردد و میتواند نشانه رابطه درهم تنیده با والد و تمایزنایافتگی روانی با او باشد. کودک در بدو تولد خودش را از مادرش فردی متمایز نمیبیند. او خود و مادرش را یک فرد واحد درک میکند. به عبارتی دیگر «دیگری» به عنوان فردی مجزا و یگانه از او وجود ندارد. همه چیز حول «خود» کودک معنا میشود. این امر به علت رشد نیافتگی ذهنی کودک است. اگر والدین در طول فرایند رشد کودک استقلال و عزت نفس را به کودک آموزش ندهند و یا او را لوس تربیت کنند؛ این عدم رشد دیگری به عنوان فردی مجزا از من تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند. در نهایت منجر به وارد کردن دیگران به روابط خودشان است.
این روابط سه قاعدهی کلی دارند:
۱. با هر کسی که مشکل دارم اطرافیانم هم باید با او مشکل داشته باشند.
۲. اطرافیانم با هرکسی که مشکل داشته باشند من هم باید با او مشکل داشته باشم.
۳. با هرکسی مشکل داشته باشم با اطرافیانش هم مشکل دارم.
در این نوع نگرش مرزی بین افراد نیست. به این معنی که فرد بین رابطه خود با دیگران و رابطه دیگران با دیگران به مرز مستقلی پایبند نیست. شاید حتی «خود» مستقلی هم ندارد. در حالیکه شخصیت رشدیافته و بالغ دنیای درونی مستقلی از اطرافیانش دارد و میتواند افکار و احساسات و رفتارهای مستقل خودش را بروز دهد. میداند آدمهای مختلف در رابطه با آدمهای مختلف زاویه نگاههای مختلفی را تجربه میکنند و او مجبور نیست مثل آنها فکر کند و همچنین دیگران را هم نمیتواند مجبور به پیروی از هیجانات و تفکرات خود کند. در حالتی خودخواهانهتر این است که انتظار داشته باشد دیگران همان هیجان و فکری که او تجربه میکند، تجربه کنند.
او در رابطه با هر آدمی به تناسب رابطه خودش با آن آدم رفتار میکند و دیگران را وارد مرزهای ارتباطش با آن فرد نمیکند.زمانی که به عنوان همسر انتظار داریم فرزندمان با والد دیگرش به علت مشاجره بین ما رفتاری قهرآمیز داشته باشد. یا همسرمان با خانوادهاش به علت مشاجره ما قطع ارتباط و رفتارهایی دیگر از این دست انجام دهد؛ در حقیقت شخصیتی مستقل برای خودمان و او قایل نیستیم. موضوع مهمی که در این نوع انتظارات نادیده گرفته میشود، جایگاه فرد مقابل ما در مشاجره برای فرد سومی است که ما وارد این رابطه کردهایم. جایگاهی که اگر به آن خدشهای وارد شود، آسیبی جدی به آن فرد وارد میکند.
این نوع نگرش حاکی از یک شخصیت کودک و تمایزنایافته است. این نوع ادراک محیط به طرز تفکر دو سه سال اول زندگی کودک برمیگردد و میتواند نشانه رابطه درهم تنیده با والد و تمایزنایافتگی روانی با او باشد. کودک در بدو تولد خودش را از مادرش فردی متمایز نمیبیند. او خود و مادرش را یک فرد واحد درک میکند. به عبارتی دیگر «دیگری» به عنوان فردی مجزا و یگانه از او وجود ندارد. همه چیز حول «خود» کودک معنا میشود. این امر به علت رشد نیافتگی ذهنی کودک است. اگر والدین در طول فرایند رشد کودک استقلال و عزت نفس را به کودک آموزش ندهند و یا او را لوس تربیت کنند؛ این عدم رشد دیگری به عنوان فردی مجزا از من تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند. در نهایت منجر به وارد کردن دیگران به روابط خودشان است.
این روابط سه قاعدهی کلی دارند:
۱. با هر کسی که مشکل دارم اطرافیانم هم باید با او مشکل داشته باشند.
۲. اطرافیانم با هرکسی که مشکل داشته باشند من هم باید با او مشکل داشته باشم.
۳. با هرکسی مشکل داشته باشم با اطرافیانش هم مشکل دارم.
در این نوع نگرش مرزی بین افراد نیست. به این معنی که فرد بین رابطه خود با دیگران و رابطه دیگران با دیگران به مرز مستقلی پایبند نیست. شاید حتی «خود» مستقلی هم ندارد. در حالیکه شخصیت رشدیافته و بالغ دنیای درونی مستقلی از اطرافیانش دارد و میتواند افکار و احساسات و رفتارهای مستقل خودش را بروز دهد. میداند آدمهای مختلف در رابطه با آدمهای مختلف زاویه نگاههای مختلفی را تجربه میکنند و او مجبور نیست مثل آنها فکر کند و همچنین دیگران را هم نمیتواند مجبور به پیروی از هیجانات و تفکرات خود کند. در حالتی خودخواهانهتر این است که انتظار داشته باشد دیگران همان هیجان و فکری که او تجربه میکند، تجربه کنند.
او در رابطه با هر آدمی به تناسب رابطه خودش با آن آدم رفتار میکند و دیگران را وارد مرزهای ارتباطش با آن فرد نمیکند.زمانی که به عنوان همسر انتظار داریم فرزندمان با والد دیگرش به علت مشاجره بین ما رفتاری قهرآمیز داشته باشد. یا همسرمان با خانوادهاش به علت مشاجره ما قطع ارتباط و رفتارهایی دیگر از این دست انجام دهد؛ در حقیقت شخصیتی مستقل برای خودمان و او قایل نیستیم. موضوع مهمی که در این نوع انتظارات نادیده گرفته میشود، جایگاه فرد مقابل ما در مشاجره برای فرد سومی است که ما وارد این رابطه کردهایم. جایگاهی که اگر به آن خدشهای وارد شود، آسیبی جدی به آن فرد وارد میکند.
بیشتر بخوانید
منبع: verywellfamily
ارسال نظرات