صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۱۴ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۱

گلچین اشعار زیبا در وصف امام حسین علیه السلام

در ادامه گلچین اشعار به مناسبت میلاد با سعادت امام حسین علیه السلام برای شما گردآوری نموده ایم.
کد خبر: ۵۱۷۶۸

 شاعران اشعاري را درباره ولادت امام حسين ( ع ) سروده اند. در اينجا برخي از اين اشعار را مي آوريم:

حُسن يکتا را ببين زلف دو تا دارد حسين
شورش امکان اگر طرح محيط دهر ريخت

بر دو عالم سايه بال هما دارد حسين
نيست بي عشق حسيني ذره اي در ذات دهر

در حقيقت تکيه بر ارض و سما دارد حسين
مي کند هر قطره اش ايجاد گلزار شهيد

دست همت بر سر شاه و گدا دارد حسين
اي طبيعت مردگان غوغاي محشر بر کنيد
 
چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسين
جنس مردان خدا را از شهادت باک نيست

در کف پاي جنون رنگ حنا دارد حسين
خيمه هل من معين را لشکر امداد کو؟

تا قيامت بر کف بانگ رسا دارد حسين
عالم از او غوطه در طوفان خون خواهد زدن

اي طبيعت مردگان غوغاي محشر بر کنيد
چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسين

جنس مردان خدا را از شهادت باک نيست
در کف پاي جنون رنگ حنا دارد حسين

خيمه هل من معين را لشکر امداد کو؟
تا قيامت برکف بانگ رسا دارد حسين

عالم از او غوطه در طوفان خون خواهد زدن
بحر اگر توفد به وسع ديده جا دارد حسين

سير اين وادي نما در خويشتن گر عارفي
خويشتن هم زانکه شوق کربلا دارد حسين

"احمد" از خُمخانه شاه شهيدان مست شد
بي دلان عشق را زيرا هوا دارد حسين
 
شعر از احمد عزيزي
 
***********
 شمع مى خندد و شوق رخ جانان دارد
شمع از اشک و گل از ژاله شود زيباتر

شمع مى خندد و مى گريد و شاد است و غمين
نور شادى همه آميخته با هاله غم

شمع نور ازلى قلب همايون نبى است
اين چه رازى است خدايا که محمد امشب

دانى از چيست که احمد شب ميلاد حسين
بيند آينده او را چو در آيينه غيب

شاد از اين است که آخر ثمر عشق رسيد
آمد آن سايه رحمت که پناه همه اوست

آمد آن يکه سوارى که به وقت جولان
آمد آن لاله خونين رخ صحراى بلا

ميزبان دو جهان فاطمه را مهمان است
نور سيناست که مدهوش از او موسى شد

دم عيسى همه در خاک شفا خانه اوست
اين حسين است که با اينهمه آيات جمال

اين حسين است که از حشمت ثار اللهى
اين حسين است که از پيرهنى خون آلود

اين حسين است که گيسوى على اکبر او
اين حسين است که سر لشگر پر همّت او

اين حسين است که از خرمن گلگون کفنان
قهرمان است حسين و زده بر سينه نشان

پر هياهو کند از مقدم خود محشر را
بى نظير است (حسان) سفره احسان حسين

اشکها بين که از اين خنده به دامان دارد
خنده با ديده تر جلوه دو چندان دارد

اين چه حالى است که در محفل خوبان دارد
که به لبخند عيان غصّه پنهان دارد

که دل هر بشرى نور خود از آن دارد
لب پر خنده ولى ديده گريان دارد

غم و شادى بهم از ديدن جانان دارد
زين جهت سوز نهان اشرف انسان دارد

آمد آن فرد که بر جامعه رجحان دارد
هر کجا روى کند ميل به احسان دارد

عرصه روز جزا تنگى ميدان دارد
که به دل داغ ز هفتاد و دو قربان دارد

نازم آن بخت که اين کوکب رخشان دارد
پور زهراست که عشّاق فراوان دارد

که به هر درد غمى چاره و درمان دارد
روى دامان نبى جلوه قرآن دارد

خاتم دولت صد ملک سليمان دارد
صد چو يعقوب اسير غم هجران دارد

رشته انس به دل‌هاى پريشان دارد
تشنه لب، دست فشان، مشک به دندان دارد

گلشنى تازه تر از روضه رضوان دارد
ز لب اصغر خود لعل بدخشان دارد

او که از جانب حقّ اذن به غفران دارد
که بخوان کرمش اين همه مهمان دارد
 
شعر از حبيب الله چايچيان ( حسان )
 ******** 

شاعر نجومي خراساني
مژده اى دل کز ره امشب جان جانان آمده
جان جانان در جهان از راه احسان آمده

خلق عالم را صفابخش دل و جان آمده
اى محبّان بار ديگر ماه شعبان آمده

ملک هستى غرق رحمت گشته از اين فيض عام
ساقيا برخيز و ما را باز مى در جام کن

شعله ور جان مرا از آب آتش خام کن
در ميان مردم دنيا مرا گمنام کن

يا چو مجنونم اسير عشق بى فرجام کن
بيش از اين دارى مرا حيران چرا هر صبح و شام

تا سحر مى سوخت جانم دوش از داغ فراق
بود سرتاپاى من گويى همه در احتراق

ناگهان زد هاتف غيبم نداى اشتياق
کز چه بنشستى چنين مغموم در کنج وثاق

خيز از جا کآمد از ره خسرو شيرين کلام
سرو باغ دين گل گلزار پيغمبر حسين

سبط خيرالمرسلين سلطان بحر و بر حسين
زيب آغوش و ضياى ديده حيدر حسين

ميوه قلب بتول و حجت داور حسين
شد رُخ ماهش ضيابخش دل خيرالانام

چون ز رنج عصمت آن دُردانه آمد در وجود
گشت روشن از فروغش عالم غيب و شهود

باب لطفش را خدا بر عالم امکان گشود
جبرئيل آمد به سوى خانه زهرا فرود

گوييا بهر نبى دارد ز سوى حق پيام
اى حسين اى شهريار ملک دين و سرورى

اى درخشان آفتاب چرخ حسن و دلبرى
اى که در عالم زدى از عشق کوسِ برترى

کرده اى در راه خود عشاق را از خود برى
دست ماه و دامن لطف تو اى والامقام

اى که مرکب تاختى هر سوى در ميدان عشق
اى که سرانداختى چون گوى در چوگان عشق

اى که بودى روز و شب سرگشته و حيران عشق
روح عشق و قلب عشق و جسم عشق و جان عشق

ريخت ساقى از ازل آرى مى عشقت به جام
اى قرار جان زهرا زينت عرش برين

نور چشم مصطفى اى خسرو دنيا و دين
باعث ايجاد خلق اولين و آخرين

بنده عشقت نجومى سوده بر خاکت جبين
از کرم درياب او را اى ولى ذوالکريم
 
******

 

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.