نوستالژیهای خانههای قدیمی / سفری جذاب به دوران کودکی
مرور نوستالژی های خانه های قدیمی: کرسی، صندوقچه و...
بیشتر خانههای قدیمی ویلایی بودند، با کلی سوراخ و سمبه و وسیله. در دهه شصت و هفتاد خانههای ویلایی خاطرات جالبی را برای بچهها خلق میکردند. یکدست بودن خانههای آپارتمانی امروزی و متراژ کم باعث شده استفاده از فضاها بهینه باشد و برای همین جای خیلی چیزها خالی است. اما پیش از اینها زیرزمین خانه میتوانست جای وسایلی مثل صندوقچه لباس و انواع دبههای ترشی و شوری باشد، روی تراس خانه غیر از منقل برای غذا و اسپند، پشهبند بود، حتی فرش و چیدمان اتاق مهمان کاملاً متفاوت از کلیت خانه بود و خلاصه کلی چیزهای سنتی و مدرن، اما خاطرهانگیز که گاهی تشابهی هم با هم نداشتند در خانهها پیدا میشد که اینروزها خبری از آنها نیست. در این پرونده خاطرهبازی داریم با اسباب و وسایلی که روزگاری در هر خانهای بود، اما حالا کمتر مشابهش را میبینیم. از تلفنهای بزرگ قدیمی بگیرید تا ساعتهای شماطهدار، پشتیهای قالیچهای، صندوقچه لباس، مبلهای فِرفورژه و میز تلویزیونهایی که برای خودشان اندازه یک کمد بودند. برای اینکه دستهبندی بهتری داشته باشیم فضاهای منزل را تفکیک کردهایم. با ما باشید.
تصویر ساز: سعید مرادی
تصویر ساز: سعید مرادی
اتاق پذیرایی| موزه خانوادگی
اتاق پذیرایی برای بچههای قدیمی یک راز بود، کمتر میتوانستند داخلش نفوذ کنند. قندانهایش همیشه پر قند بود و موزه اشیای تاریخی هم محسوب میشد با وسایلی که همیشه آماده بودند یک مهمان از راه برسد.
کناره| در بیشتر خانهها مبلی در کار نبود برای همین روی پتو یک ملافه سفید کشیده و با دقت زیادی تا زده میشد تا مهمان رویش بنشیند. کنارهها حکم کاناپههای امروزی را داشتند و اگر رد تایشان به هم میخورد یا یک ذره شربت رویش میریخت مادر خانواده همه بچهها را بهخط میکرد.
پشتی قالیچهای| پشتیهایی که پر بودند از مقوا و شانه تخممرغ. البته استفاده از این پشتیها مخصوص همه مهمانان نبود. بهطور معمول در هر خانهای یکی دو تا پشتی بود که مسنترین مهمان به آن تکیه میداد و بقیه باید به گذاشتن یک متکا اکتفا میکردند. پشتیهای قالیچهای از نظر نرمی هیچ فرقی با دیوار بتنی نداشتند، با این تفاوت که طرحدار بودند.
کناره| در بیشتر خانهها مبلی در کار نبود برای همین روی پتو یک ملافه سفید کشیده و با دقت زیادی تا زده میشد تا مهمان رویش بنشیند. کنارهها حکم کاناپههای امروزی را داشتند و اگر رد تایشان به هم میخورد یا یک ذره شربت رویش میریخت مادر خانواده همه بچهها را بهخط میکرد.
پشتی قالیچهای| پشتیهایی که پر بودند از مقوا و شانه تخممرغ. البته استفاده از این پشتیها مخصوص همه مهمانان نبود. بهطور معمول در هر خانهای یکی دو تا پشتی بود که مسنترین مهمان به آن تکیه میداد و بقیه باید به گذاشتن یک متکا اکتفا میکردند. پشتیهای قالیچهای از نظر نرمی هیچ فرقی با دیوار بتنی نداشتند، با این تفاوت که طرحدار بودند.
قالیچههای فسقلی| کلاً در خانههای قدیم
اعتقادی به استفاده از موکت یا سرامیک نبود و همه معتقد بودند هر طور شده باید وجب به وجب خانه قالی باشد. حالا حساب کنید اگر متراژ اتاق تناسبی با اندازههای رایج قالیها نداشت چی میشد؟ اتاق پذیرایی شبیه یک توپ چهل تکه میشد. همین!
روفرشی| خانههای قدیمی پرنور بود، صاحبخانهها هم روی قالیهای اتاق پذیرایی حساس؛ بنابراین پدیدهای رایج شده بود به نام روفرشی. حتی با وجود روفرشی که مانع کثیف شدن قالیها هم میشد بازهم خانوادهها اجازه ورود بچهها به اتاق پذیرایی را نمیدادند. گاهی حتی خود روفرشی هم حرمت داشت و چیزی نمانده بود که یک نوع روفرشی برای روفرشی مد شود.
دکور خانه| محل استقرار دکور در هر خانهای اتاق پذیرایی بود. یک دکور چوبی که حکم گنجه امروز را داشت و معمولاً یکی دو تا بشقاب با قیافه شاهعباس، یک دست پارچ و لیوان، دوباره با قیافه شاه عباس و چند فنجان چینی در آن دیده میشد که خوشبختانه سبیلهای شاهعباس روی فنجانها نبود. اشیای این دکورها کاملاً تزیینی بود و هیچوقت کسی نمیتوانست در آنها چیزی بخورد. پیشدستی با طرح لیلی و مجنون هم در بین آثار فوق باستانی این دکورها خیلی بهچشم میخورد. اگر دکور جادار بود یک قلیان هم در آن میگذاشتند. البته دکور بهترین جا برای مخفی کردن فندک توسط پدر خانواده بود، چون هیچکس از وسایل داخلش استفاده نمیکرد.
روفرشی| خانههای قدیمی پرنور بود، صاحبخانهها هم روی قالیهای اتاق پذیرایی حساس؛ بنابراین پدیدهای رایج شده بود به نام روفرشی. حتی با وجود روفرشی که مانع کثیف شدن قالیها هم میشد بازهم خانوادهها اجازه ورود بچهها به اتاق پذیرایی را نمیدادند. گاهی حتی خود روفرشی هم حرمت داشت و چیزی نمانده بود که یک نوع روفرشی برای روفرشی مد شود.
دکور خانه| محل استقرار دکور در هر خانهای اتاق پذیرایی بود. یک دکور چوبی که حکم گنجه امروز را داشت و معمولاً یکی دو تا بشقاب با قیافه شاهعباس، یک دست پارچ و لیوان، دوباره با قیافه شاه عباس و چند فنجان چینی در آن دیده میشد که خوشبختانه سبیلهای شاهعباس روی فنجانها نبود. اشیای این دکورها کاملاً تزیینی بود و هیچوقت کسی نمیتوانست در آنها چیزی بخورد. پیشدستی با طرح لیلی و مجنون هم در بین آثار فوق باستانی این دکورها خیلی بهچشم میخورد. اگر دکور جادار بود یک قلیان هم در آن میگذاشتند. البته دکور بهترین جا برای مخفی کردن فندک توسط پدر خانواده بود، چون هیچکس از وسایل داخلش استفاده نمیکرد.
کاور مبل| اوایل که مبلمان راهش را بهخانههای ایرانی باز کرد مبلها را هم مثل کتاب درسی، کنترل تلویزیون و مانیتور کامپیوتر جلد میکردند که یک وقت خط و خشی رویشان نیفتد. فامیل درجه یک مثل خاله و دایی باید روی رو مبلیهای پلاستیکی مینشستند و فقط اگر خواستگاری چند بار آمده بود و قطعی بود که دختر خانواده را پسندیده، بزرگان فامیل وساطت میکردند و والدین آن خانواده شاید به برداشتن کاور مبل رضایت میدادند. البته کاور پارچهای هم بود، اما بیشتر خانوادهها ترجیح میدادند برای اینکه طرح مبلشان دیده شود از کاور پلاستیکی استفاده کنند که وقتی کسی نیمساعت رویش مینشست فرقی با تنور پخت نان سنگک نداشت. در ضمن خبری از مبل راحتی هم نبود.
مبلهای فرفورژه| دهه هشتاد یک نوع مبلی مد شد که فلزی بود و خوراک انگشت کوچک پا. مبلهای فرفورژه قابلیت بالایی در چیدمان نداشتند، اما طرحهایشان مختلف بود. فرفورژهها رسمیتر از مبل راحتی و امروزیتر از مبل سلطنتی بودند. اما با سلیقه امروز خیلی هم زشت هستند.
مبلهای فرفورژه| دهه هشتاد یک نوع مبلی مد شد که فلزی بود و خوراک انگشت کوچک پا. مبلهای فرفورژه قابلیت بالایی در چیدمان نداشتند، اما طرحهایشان مختلف بود. فرفورژهها رسمیتر از مبل راحتی و امروزیتر از مبل سلطنتی بودند. اما با سلیقه امروز خیلی هم زشت هستند.
بیشتر بخوانید:
هال| محل تجمع خانواده
هال برخلاف پذیرایی حرمت چندانی نداشت. روز محل کار و فعالیت و شب محل خواب بود. توقع ندارید یک خانواده ۸ نفره که ۶ تا بچه دارند همهشان اتاق خواب داشته باشند؟ خب هر شب لحاف تشک را پهن میکردند وسط هال، کمی اوشین میدیدند و میخوابیدند. فرشهای هال رنگ و رو رفتهتر بود. هر وقت فرش اتاق پذیرایی بهروزرسانی میشد فرش قبلی به هال تبعید میشد. هال محل تماشای تلویزیون هم بود.
سماور و سینی| بله، جای سماور در خانههای قدیم الزاماً آشپزخانه نبود. خیلی وقتها سماور را در هال خانه میگذاشتند، با یک سینی پر از استکان، یک ظرف قند، یک ظرف آبنبات، یک ظرف توت خشک که کسی حق نداشت از آن بخورد و در نهایت ظرف فلزی چای. چای صافکن قرمز و پلاستیکی بود. بین استکانهای کوچک که بچهها در آن چای میخوردند همیشه یک لیوان بود برای پدر خانواده. البته لیوان خریداری نمیشد بلکه عسلهایی بود که ظرفش میشد لیوان چای.
میز تلویزیون غولپیکر| دهه شصت و هفتاد نهایتاً تلویزیونها ۲۰ اینچ بود، اما میز تلویزیونها حکم گاوصندوق، محل نگهداری از اوراق بهادار، دفتر مشق بچهها، ادامه اشیای تزیینی که در دکور پذیرایی جا نشده و خیلی چیزهای دیگر بود. اما حس زیباییشناسی ما به همین هم بسنده نمیکرد و حتی روی خود تلویزیون هم ترمه میگذاشتیم و یک گلدون پلاستیکی هم روی آن. داخل میزهای تلویزیون حتی گاهی مجسمه هم رویت میشد. خوشبختانه رسم استفاده از میز تلویزیونهای بزرگ ور افتاد و گرنه با ادامه آن روند عجیب پر کردن میزها، کم کم خانوادهها بچههایشان را بهعنوان مانکن زنده داخل میز تلویزیون میگذاشتند.
لوسترهای کریستالی| البته لوستر مخصوص هال نبود، اما خب توی هال بیشتر به چشم میآمد. لوسترهای قدیم کریستالی بودند با لامپهای اشکی، بزرگ و پر از صدای جرینگ جرینگ. استرس خوردن توپ به این لوسترها در حد خنثی کردن بمب بود.
مشعل یا روشنایی| در هر خانهای یک روشنایی گازی بود برای وقتهایی که برق میرفت. مشعلها یا روشناییهای گازی حس شاعرانهای به خانه میدادند و پای ثابت هر خانهای بودند. هنوز در خانه مادربزرگها رد و نشانشان پیدا میشود.
میز تلفن| الان تلفنهای بیسیم داریم که حافظه دارند، اما قدیم تلفنهای بزرگی داشتیم که چند دفترچه تلفن هم کنارشان بودند شامل شماره تلفن تمام انسانهای کره زمین. خلاصه خود میز تلفن برای خودش برو بیایی داشت و هر وقت تلفن زنگ میزد رقابتی بود بین بچههای ریزه خانواده تا کدام یکی اول تلفن را جواب بدهد و حس خوب نشستن روی میز تلفن را با تمام وجود درک کند. عجیب اینکه سر جواب دادن تلفن دعوا بود، اما هیچکس مسئولیت زنگ در خانه را قبول نمیکرد. البته آن موقع بیشتر آیفونها خراب بود و باید میرفتی داخل حیاط تا در را باز کنی.
کاردستی دختر خانواده| قدیم دختر بزرگ خانواده قبل از سن ازدواج انواع کلاسهای هنری مثل گلدوزی، منجوقدوزی، گلسازی و... میرفت و در و دیوار خانهها پر بود از آثار هنری ایشان که در مذاکرات دیپلماتیک با خواستگار تاثیر زیادی هم داشت.
عکس بزرگ خاندان| کما بیش سالها قبل مردم به درگذشتگان اهمیت بیشتری میدادند و نگران دیزاین منزل نبودند. برای همین در هر خانهای یک عکس از بزرگ خاندان یا جدیدترین متوفی فامیل پیدا میشد. فقط هیچوقت مشخص نشد چرا خدابیامرزها در عکسها شاکی و اخمو بودند.
بخاری نفتی و کُرسی| بخاری نفتیها بوی عجیبی داشتند، باک نفتشان باید مدام شارژ میشد و گاهی اگر تنظیمشان به هم میخورد بدجوری گُر میگرفتند و خطر داشتند. موقعی هم که شعلهشان زیاد میشد صدایی مثل خمیازه کروکودیل داخل بخاری میپیچید. فرض کنید در خانه یک بمب غیرمتحرک دارید و راحت رویش نان داغ میکنید، چای را میگذارید دم بکشد و کنارش میخوابید. این داستان ما با بخاری نفتی بود. اما کُرسی چیز دیگری بود. چون رویش خوراکی هم بود. هر وقت فامیل دور کرسی جمع میشدند طبق رسمی قدیمی پدربزرگ خانواده شروع میکرد به خاطره گفتن از حمام اجنه.
سماور و سینی| بله، جای سماور در خانههای قدیم الزاماً آشپزخانه نبود. خیلی وقتها سماور را در هال خانه میگذاشتند، با یک سینی پر از استکان، یک ظرف قند، یک ظرف آبنبات، یک ظرف توت خشک که کسی حق نداشت از آن بخورد و در نهایت ظرف فلزی چای. چای صافکن قرمز و پلاستیکی بود. بین استکانهای کوچک که بچهها در آن چای میخوردند همیشه یک لیوان بود برای پدر خانواده. البته لیوان خریداری نمیشد بلکه عسلهایی بود که ظرفش میشد لیوان چای.
میز تلویزیون غولپیکر| دهه شصت و هفتاد نهایتاً تلویزیونها ۲۰ اینچ بود، اما میز تلویزیونها حکم گاوصندوق، محل نگهداری از اوراق بهادار، دفتر مشق بچهها، ادامه اشیای تزیینی که در دکور پذیرایی جا نشده و خیلی چیزهای دیگر بود. اما حس زیباییشناسی ما به همین هم بسنده نمیکرد و حتی روی خود تلویزیون هم ترمه میگذاشتیم و یک گلدون پلاستیکی هم روی آن. داخل میزهای تلویزیون حتی گاهی مجسمه هم رویت میشد. خوشبختانه رسم استفاده از میز تلویزیونهای بزرگ ور افتاد و گرنه با ادامه آن روند عجیب پر کردن میزها، کم کم خانوادهها بچههایشان را بهعنوان مانکن زنده داخل میز تلویزیون میگذاشتند.
لوسترهای کریستالی| البته لوستر مخصوص هال نبود، اما خب توی هال بیشتر به چشم میآمد. لوسترهای قدیم کریستالی بودند با لامپهای اشکی، بزرگ و پر از صدای جرینگ جرینگ. استرس خوردن توپ به این لوسترها در حد خنثی کردن بمب بود.
مشعل یا روشنایی| در هر خانهای یک روشنایی گازی بود برای وقتهایی که برق میرفت. مشعلها یا روشناییهای گازی حس شاعرانهای به خانه میدادند و پای ثابت هر خانهای بودند. هنوز در خانه مادربزرگها رد و نشانشان پیدا میشود.
میز تلفن| الان تلفنهای بیسیم داریم که حافظه دارند، اما قدیم تلفنهای بزرگی داشتیم که چند دفترچه تلفن هم کنارشان بودند شامل شماره تلفن تمام انسانهای کره زمین. خلاصه خود میز تلفن برای خودش برو بیایی داشت و هر وقت تلفن زنگ میزد رقابتی بود بین بچههای ریزه خانواده تا کدام یکی اول تلفن را جواب بدهد و حس خوب نشستن روی میز تلفن را با تمام وجود درک کند. عجیب اینکه سر جواب دادن تلفن دعوا بود، اما هیچکس مسئولیت زنگ در خانه را قبول نمیکرد. البته آن موقع بیشتر آیفونها خراب بود و باید میرفتی داخل حیاط تا در را باز کنی.
کاردستی دختر خانواده| قدیم دختر بزرگ خانواده قبل از سن ازدواج انواع کلاسهای هنری مثل گلدوزی، منجوقدوزی، گلسازی و... میرفت و در و دیوار خانهها پر بود از آثار هنری ایشان که در مذاکرات دیپلماتیک با خواستگار تاثیر زیادی هم داشت.
عکس بزرگ خاندان| کما بیش سالها قبل مردم به درگذشتگان اهمیت بیشتری میدادند و نگران دیزاین منزل نبودند. برای همین در هر خانهای یک عکس از بزرگ خاندان یا جدیدترین متوفی فامیل پیدا میشد. فقط هیچوقت مشخص نشد چرا خدابیامرزها در عکسها شاکی و اخمو بودند.
بخاری نفتی و کُرسی| بخاری نفتیها بوی عجیبی داشتند، باک نفتشان باید مدام شارژ میشد و گاهی اگر تنظیمشان به هم میخورد بدجوری گُر میگرفتند و خطر داشتند. موقعی هم که شعلهشان زیاد میشد صدایی مثل خمیازه کروکودیل داخل بخاری میپیچید. فرض کنید در خانه یک بمب غیرمتحرک دارید و راحت رویش نان داغ میکنید، چای را میگذارید دم بکشد و کنارش میخوابید. این داستان ما با بخاری نفتی بود. اما کُرسی چیز دیگری بود. چون رویش خوراکی هم بود. هر وقت فامیل دور کرسی جمع میشدند طبق رسمی قدیمی پدربزرگ خانواده شروع میکرد به خاطره گفتن از حمام اجنه.
تراس، انباری، حیاط و زیرزمین
انواع خوراکی| زیرزمین خانههای قدیمی مخزن خوراکیها بود. ترشی، شوری، انگور آویزان از سقف، انجیر خشک شده و نخ کشیده شده و دبه خیارشور. از هر چیزی یک عالمه خوبش، خانگی و خوشمزهاش پیدا میشد و مثل الان نبود که ملت یک شیشه کوچک خیارشور میگیرند تا چند وقت معیشت خانواده دچار تزلزل میشود.
تشت ظرف| یک تشتهای فلزی بود که ظرفها را داخلش میگذاشتند و داخل حوض حیاط یا زیرزمین میشستند. یک پایههای جالبی هم بود که شلنگ را از داخلش رد میکردند تا آب را عمودی بریزد داخل تشت. البته بعضیها از پاره آجر برای اینکار استفاده میکردند.
قفسه مشبک و قفسه معمولی| قفسه مشبک و قفسه فلزی معمولی فقط برای کتابهای بچههای خانواده نبود. گاهی نظم دهنده رب، کنسرو، خوراکیها و وسایل بود. حتی بعضیها از قفسه بهعنوان جاکفشی استفاده میکردند.
تشت ظرف| یک تشتهای فلزی بود که ظرفها را داخلش میگذاشتند و داخل حوض حیاط یا زیرزمین میشستند. یک پایههای جالبی هم بود که شلنگ را از داخلش رد میکردند تا آب را عمودی بریزد داخل تشت. البته بعضیها از پاره آجر برای اینکار استفاده میکردند.
قفسه مشبک و قفسه معمولی| قفسه مشبک و قفسه فلزی معمولی فقط برای کتابهای بچههای خانواده نبود. گاهی نظم دهنده رب، کنسرو، خوراکیها و وسایل بود. حتی بعضیها از قفسه بهعنوان جاکفشی استفاده میکردند.
پشهبند| پشهبند را میشد روی تراس، داخل حیاط یا روی بام نصب کرد و یک شب گرم تابستانی داخلش خوابید و بهپشههای بیرون که تشنه خونت بودند، خندید.
رادیو ضبط و ویاچاسها| رادیوهای قدیمی که گاهی بین طولموجهای داخلی، خارج را هم میگرفتند با انواع برنامهها جزء جداییناپذیر زندگی قدیم بودند. پدربزرگها از چند دقیقه مانده به اخبار، طول موجها را دستکاری میکردند تا وقتش که رسید اخبار را با صدای رسا گوش بدهند. هر چند الان هم در ماشین یا با تلویزیون رادیو گوش میدهیم، اما خود گیرندهها دیگر نیست. درست مثل ضبطهایی که نوارها را جمع میکردند و روی مخ بودند. یا مثل دستگاههای پخش ویاچ اس که اگر دو بار فیلمی را رد میکردیم دفعه بعد برای تنبیه فیلم را خشدار پخش میکردند.
انواع ابزار آلات| پدرهای خانواده انواع آچار، پیچگوشتی، واشر، انبر، اره و ... داشتند و هر وسیلهای خراب میشد آستین بالا میزدند و بعد از یکساعت ور رفتن خرابترش میکردند و دست آخر هم تعمیرکار از راه میرسید تا ماجرا ختم به خیر شود. اما الان از آنهمه تجهیزات در بیشتر خانهها خبری نیست.
پوستر ورزشی و سینمایی| اگر اتاق پذیرایی تابلوهای شیک یا نهایتش اثر هنری دختر خانواده را بهخودش میدید و اگر هال خانهها با عکس بزرگخاندانها پر شده بود، اتاق بچهها و گاهی زیرزمین که پاتوقشان بود پر میشد از پوستر فوتبالی یا راکی و البته عکس هنرپیشههای هندی.
دوچرخه هرکولس| کنار حیاط هر خانه قدیمی یک دوچرخه هرکولس هم بود که زیر برف و باران دوام میآورد و سِت کامل ابزار مثل تلمبه، روغن، گلچرخ و... هم همراهش بود. دوچرخه هرکولس پدرها حکم چرخ خیاطی برای مادرها را داشت. کاملاً شخصی و مهم.
حوض آب و باغچه| البته حوض و باغچه وسیله نیستند، اما نمیشود یادی از آنها نکرد. حوض آبی که پر ماهی بود، گاهی پر میوه. گاهی هم پر بچه. گاهی هم پر برگ و آشغال. خلاصه اگه پر آب بود پر چیزهای دیگر هم میشد؛ و باغچهای که بچهها در آن جوجههایشان را ول میکردند. مواظب بودند توپ سهلایهشان داخل باغچه نرود تا مبادا گلها خراب شود. به باغچه آب میدادند و مسئولیتپذیری را تمرین میکردند. هر چه بود آن روزها در ظاهر امکانات کم بود، اما زندگی رنگ بهتری داشت. یادش بهخیر.
منبع: روزنامه خراسان
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
با سلام خیلی زیبا بود منو برید به دهه ۶۰ شمسی دستتون درد نکنه چقدر زندگی کردن و در کنار خانواده بودن اون زمان زیبا و خاطره انگیز بود چقدر بین اعضاء خانواده و همسایه ها صفا و صمیمیت بود الان دیگه از اون خبرها نیست زندگی شده ماشینی هیچ کس از کسی خبر نداره
با سلام خیلی زیبا بود منو برید به دهه ۶۰ شمسی دستتون درد نکنه چقدر زندگی کردن و در کنار خانواده بودن اون زمان زیبا و خاطره انگیز بود چقدر بین اعضاء خانواده و همسایه ها صفا و صمیمیت بود الان دیگه از اون خبرها نیست زندگی شده ماشینی هیچ کس از کسی خبر نداره