ماجرای از این ستون به آن ستون فرجه چیست؟
لین ضرب المثل زمانی به کار میرود که شخصی در زندگی به مشکلی برخورد کرده و نا امید است به این معنی که ممکن است چاره ای برای رهایی از این مشکل پیدا شود.
داستان ضرب المثل از این ستون به آن ستون فرج است
در زمان قدیم مردی به شهر دوری سفر و مجبور شد شب را در آن شهر به صبح برساند. در همان شب فردی به قتل میرساند و نگهبانان این مسافر را در نزدیکی محل قتل یافته و به اشتباه او را دستگیر می کنند.
فرد مسافر نمی تواند بی گناهی خود را برای قاضی اثبات کند و به همین علت قاضی دستور می دهد تا او را اعدام کنند.
فرد مسافر که دید هیچ راه نجاتی ندارد از قاضی درخواست کرد تا به او اجازه دهد به دیدار مادرش که در شهر دوری زندگی میکند رفته و برای آخرین بار با او دیدار کند و قول داد که حتما بازگردد.
در میان جمعیتی که این اتفاق را تماشا می کردند شخصی قبول کرد که ضامن فرد مسافر شود تا این فرد به دیدار مادرش رفته خداحافظی کند و بازگردد. قاضی نیز بیان کرد که اگر فرد مسافر بازنگردد ضامن را به جای او اعدام می کنند؛ ضامن هم پذیرفت.
روز موعود فرا رسید و فرد محکوم بازنگشت. ضامن را به ستونی بستند تا او را اعدام کنند که ناگهان ضامن درخواست کرد او را به ستون دیگری ببندند. از وی دلیل پرسیدند و او جواب داد : «از این ستون به اون ستون فرج است»
ضامن را از این ستون باز کرده و به ستون دیگری بستند که در همین حین فرد مسافر که محکوم شده بود بازگشت و ضامن را از مرگ نجات داد. قاضی نیز با دیدن این وفای به عهد فرد مسافر را که محکوم شده بود بخشید.
مجله اینترنتی تابناک جوان