ماجرای دفن یک بانوی خارجی در قطعه شهدای دزفول
دکتر باتارا ۴۲ سال بویژه در دوران هشت ساله دفاع مقدس در خدمت مردم دزفول و رزمندگان بودهاست.
شاید شما هم تصویر یک خانم دکتر با روسری صورتی و عینک آفتابی را در فضای مجازی دیده باشید. در این مطلب قصد داریم شما را با دکتر اورارا باتارا بیشتر آشنا کنیم.
اورارا باتارا که بود؟
اورارا باتارا نوزده دسامبر ۱۹۵۰ (۲۸ آذر ماه ۱۳۲۹) در مانیل فیلیپین به دنیا آمد؛ روزهای کودکی، نوجوانی و جوانیاش را در سرزمین خودش گذراند و ۴۲ سال پیش وقتی تازه ۲۵ ساله شده بود، یک تصمیم بزرگ گرفت؛ اینکه در کشوری دیگر بعنوان پزشک مشغول بهکار شود.
به همین دلیل بار سفر بست، از خانوادهاش، شهرش، مردماش خداحافظی کرد و راهی شد. تصمیماش، او را از مانیل به دزفول رساند. او کیلومترها راه را سوار بر هواپیما پرواز کرد از نقطهای دور در جنوب شرقی آسیا تا رسید به خاورمیانه، به ایران؛ به شهری در جنوب غربی کشور ما؛ دزفول. خاک دزفول، اما گیرا بود، آنقدر که خانم دکتر جوان آن روزها را پاگیر کرد و او برای همیشه در این شهر ماندگار شد.
به همین دلیل بار سفر بست، از خانوادهاش، شهرش، مردماش خداحافظی کرد و راهی شد. تصمیماش، او را از مانیل به دزفول رساند. او کیلومترها راه را سوار بر هواپیما پرواز کرد از نقطهای دور در جنوب شرقی آسیا تا رسید به خاورمیانه، به ایران؛ به شهری در جنوب غربی کشور ما؛ دزفول. خاک دزفول، اما گیرا بود، آنقدر که خانم دکتر جوان آن روزها را پاگیر کرد و او برای همیشه در این شهر ماندگار شد.
وی چهارم اردیبهشت سال ۹۶ از دنیا رفت و پیکرش بعد از دوماه نگهداری در سردخانه، بالاخره با رسیدن تنها ورثهاش به ایران، هشتم تیرماه در دزفول به خاک سپرده شد.
خدمت به رزمندهها در دوران جنگ
او سالهای زیادی را با دزفول و مردمانش گذراند؛ آنها را حتی یک لحظه هم تنها نگذاشت حتی وقتی سایه شوم جنگ روی سرکشور ما سایه کرد، وقتی کشور همسایه، به خیالی باطل جنگ را به کشور ما تحمیل کرد. خانم دکتر باتارا، اما جزو معدود پزشکان داوطلب خارجیای بود که در دوران دفاع مقدس در ایران ماند و رزمندهها را تنها نگذاشت. این درحالی بود که تعهد خدمت پزشکان خارجی در کشوری که درگیر جنگ و بحران داخلی یا خارجی میشود از بین میرود و آنها میتوانند به کشور خودشان برگردند. دکتر باتارا، اما به خاطر انسانیت، با خاطر خدمت به انسانهایی که به او و تخصصاش در آن دوران نیاز داشتند در ایران ماند.
او در تمام روزهای پر التهاب جنگ، در روزهای آتش و خون و خمپاره، نه تنها در دزفول به مداوای بیماران مشغول بود، که حتی به روستاهای دوردست اطراف این شهر هم میرفت تا به وظیفهای که بهعهده گرفته بود و سوگندی که خورده بود پایبند باشد. سوگندی که لباس سفید پزشکی به تن او پوشانده بود.
اولین پزشک بخش دیالیز بیمارستان دزفول
باتارا که روزهای اول خدمتاش با درجه دکترای عمومی به ایران آمده بود، در سالهای بعد، بصورت غیرحضوری از کشور خودش تخصص داخلی گرفت و در نهایت بعنوان اولین پزشک بخش دیالیز بیمارستان افشار دزفول مشغول بهکار شد. اطلاعات دیگر درباره این پزشک مسلمان فیلیپینی را از زبان سعید نظری بخوانید؛ سوپروایزر کنترل عفونت بیمارستان بزرگ دزفول که سابقه ده سال همکاری با خانم دکتر در بخش دیالیز را بعنوان پرستار دارد: «خانم دکتر به معنای واقعی کلمه انسان شریفی بودند؛ من ده سال با ایشان کار کردم و هیچ وقت ندیدم که ایشان حتی یک بار در اوج خستگی، مشغله کاری و ... با صدای بلند با بیماری صحبت کند، صداقت زیادی داشت و دلش با بیمارانش بود. به خاطر همین از سالها قبل از بیماران دیالیزی و پیوندی که به مطبش مراجعه میکردند ویزیت نمیگرفت. خیلی هم وقتشناس و مسئولیتپذیر بود و امکان نداشت ساعت هشت او، هشت و نیم بشود. همیشه ساعت هشت در بیمارستان حاضر بود.»
همین خصوصیات و ویژگیها باعث شد که خیلیها خانم دکتر را دوست داشته باشند و در مراسم تدفین او، افراد زیادی حاضر شوند؛ افرادی که یا خودشان قبلا بیمار خانم دکتر بودند یا یکی از اعضای خانوادهشان.
راز علاقه باتارا به ایران چه بود؟
اما دلیل ماندن اورارا باتارا در دزفول چه بود؟ فکر میکنید چه چیزی او را این همه سال در کشور ما ماندگار کرد؟ ما جواب را از دوستان خانم دکتر میشنویم؛ دلیلی که او خودش بارها در این سالها در جواب همین سوال به زبان آورده: «من مردم ایران و مخصوصا مردم دزفول را دوست دارم و علاقمندم که آنها هم من را از خودشان بدانند.»
جوابی که روی اعلامیه ترحیماش هم نوشته شده: «کشور من ایران است و بستگانم شما هستید.» او، اما این جملهها را باور داشت، چراکه در طول این سالها، تمام اقوام نزدیکش را از دست داده و تنها بازماندهاش خواهرزادهای بود که در نیویورک زندگی میکرد. خواهرزادهای که بعنوان تنها ورثه خانم دکتر، بعد از دوماه از فوت وی به ایران آمد و مراحل قانونی و حقوقی خاکسپاری او را انجام داد.
حالا از آن تاریخ در قطعه شهدای موشکی گلزار شهدای دزفول، بین شهدای دوران دفاع مقدس، پیکر یک پزشک نیکوکار هم به خاک سپرده شده؛ پزشکی که سال ۹۴ جزو چهرههای ماندگار این شهر انتخاب شد و در راه خدمت به مردمی که روی مرزهای جغرافیایی هموطنش نبودند از هیچ کاری دریغ نکرد. پزشکی که مرزهای انسانیت را از مرزهای جغرافیایی بین کشورها مهمتر میدانست.
جوابی که روی اعلامیه ترحیماش هم نوشته شده: «کشور من ایران است و بستگانم شما هستید.» او، اما این جملهها را باور داشت، چراکه در طول این سالها، تمام اقوام نزدیکش را از دست داده و تنها بازماندهاش خواهرزادهای بود که در نیویورک زندگی میکرد. خواهرزادهای که بعنوان تنها ورثه خانم دکتر، بعد از دوماه از فوت وی به ایران آمد و مراحل قانونی و حقوقی خاکسپاری او را انجام داد.
حالا از آن تاریخ در قطعه شهدای موشکی گلزار شهدای دزفول، بین شهدای دوران دفاع مقدس، پیکر یک پزشک نیکوکار هم به خاک سپرده شده؛ پزشکی که سال ۹۴ جزو چهرههای ماندگار این شهر انتخاب شد و در راه خدمت به مردمی که روی مرزهای جغرافیایی هموطنش نبودند از هیچ کاری دریغ نکرد. پزشکی که مرزهای انسانیت را از مرزهای جغرافیایی بین کشورها مهمتر میدانست.
بیشتر بخوانید:
منبع: جهان نیوز به نقل از جام جم
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۰
خدارحمتش کنه
روح پاکش،باشهدا محشورباد انشاالله
مطمعنن زندگی کردن وخدمت اودردزفول بی دلیل نبوده وازجمله نقشه وتقدیرخداوندبوده ک ایشان عمرش رادرکنارعزیزان وبیماران دزفولی گذرانده روحش شادوقرین رحمت خدایش
روح این بزرگوار شاد
در شهر خودش هم دفن شد
در شهر خودش هم دفن شد
خدا رحمتش کنه
خداوند این انسال کامل رادر جوار رحمت خود انشالله مورد مغفرت قرار دهد درود به روان این شیر زن او غریب بود اما در عین حال اشنا اندوه عمیق داریم از زندگی و عروج او و ای کاش در مورد زندگی و سرگذشت او صدا و سیما کاری می کرد
خدا رحمتش کنه