صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۱۷ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۳

رد پای گرگ بر روی زمین/به مناسبت روز هفدهم شهریور

روز هفدهم شهریور، سابوتاژهای اسرائیلی، میدان ژاله و آتشی که روی مردم گشوده شد.
کد خبر: ۴۴۲۴۸
تعداد نظرات: ۲ نظر
همیشه حوادث مهم در تاریخ از یک روز شروع نمی‌شوند، بلکه معمولا جرقه آن از مدت‌ها قبل زده می‌شود. سیزدهم شهریور ماه سال ۵۷ نماز عید فطر در تهران برگزار شد و مردم بعد از راهپیمایی با برگزاری تظاهرات نارضایتی خود را نسبت به حکومت پهوی اعلام کرده و در راهپیمایی اعلام کردند که صرفا با برقراری حکومت اسلامی آن هم با رهبریت امام خمینی (ره) راضی خواهند شد. تظاهراتی که در روز‌های بعد یعنی ۱۴ و ۱۵ شهریور ادامه داشت و خانواده‌های زیادی را از دیدن فرزندان‌شان محروم کرد. در اعتراض به این کشتار پنجشنبه ۱۶ شهریور عزای عمومی اعلام شد و ملت ایران با جمعیتی بیش از راهپیمایی عید فطر به خیابان‌ها آمد.
اما اصل واقعه روز دیگری اتفاق افتاد. پس از این دو راهپیمایی شاه با فرماندهان نظامی و سفرای آمریکا و انگلیس مشورت کرد و تصمیم بر این شد که از شب پنجشنبه حکومت نظامی صادر کند. در بیانیه ساواک آمده بود که تشکیل هرگونه اجتماعی از دو نفر به بالا ممنوع است و به مأمورین انتظامی دستور اکید داده شده است که با متخلفین به‌شدت برخورد کنند. با این حال، اما بسیاری از مردم بی اطلاع از دستور حکومت نظامی از حدود ساعت ۳۰: ۷ در میدان ژاله تجمع کردند تا نارضایتی خود را نسبت به وضعیت کشور اعلام کنند.

چرا تجمع کرده‌اید؟

یکی از فرماندهان نظامی به وسیله بلندگو به مردم اخطار داد و یکی از روحانیان مردم را به نشستن دعوت کرد. همه روی زمین نشستند، اما نیرو‌های فرمانداری نظامی قصد متفرق کردن مردم را نداشتند؛ میدان پر از افسر‌های نظامی بود که روبه روی مردم قرار گرفته بودند و هلی‌کوپتر‌هایی که در آسمان مانور می‌دادند.
آیت‌الله نوری در خاطرات خود درباره آن روز نوشته است که حدود ساعت هفت‌ونیم صبح بود که به من خبر دادند که میدان ژاله مملو از جمعیت است و مأمورین از حرکت آن‌ها جلوگیری می‌کنند، سمت سه‌راه ژاله هم راهبندان شده و خلاصه جمعیت از آن وسط محاصره شده‌اند. حدود ساعت هشت، تنی‌چند از افراد آشنا، مانند مرحوم مستقیمی و حاج‌آقا بهاری، نزد ما آمدند و با نگرانی گفتند چه باید کرد؟
سردار یوسف فروتن یکی از شاهدان عینی این جنایت گفته است که یک ربع از ساعت ده گذشته بود که فرمان صادر شد: «هر چه زودتر محل را ترک کنید.» بعد از آن افسری در گوش نفر به نفر سرباز‌ها زمزمه‌ای کرد. بلافاصله بعد از آن سرباز‌ها اسلحه‌هایشان را بالا آورده و همه را از ضامن خارج کرده و تیراندازی شروع شد و جمعیت حاضر روی یکدیگر ریخته شدند. جمعیت مثل هیزم‌های قطعه‌قطعه شده روی زمین افتاده بودند، یکی الله‌اکبر می‌گفت، یکی فریاد می‌کشید و هرازگاهی سرباز‌ها نیز جلو رفته و مردم را به رگبار می‌بستند. صحنه بسیار تکان‌دهنده‌ای بود. در مورد جنایات این روز قصه‌های مختلفی بر سر زبان‌ها بود، از جمله اینکه تا آخر وقت خون می‌شستند یا در کمپرسی تحویل جنازه‌ها، افراد زنده و زخمی نیز بوده‌اند.»

عباس ملکی، عکاس حاضر در صحنه ۱۷ شهریور ۵۷ هم می‌گوید: «در بی‌سیم صدایی آمد که همه را محاصره کنید، تیراندازی شروع شد. من در بین نیرو‌های نظامی ایستاده بودم. بین مردم هم می‌رفتم، اما آن لحظه وسط نیرو‌های نظامی بودم. مردم پا به فرار گذاشتند. نیرو‌های نظامی تیر هوایی می‌زدند. مردم وحشت‌زده بودند و هر جا کوچه‌ای یا گذری می‌دیدند فرار می‌کردند. من دیدم که شش نفر روی هم ریخته بودند تا یک نفر فرار کند. مردم تا آن روز در تهران چنین اتفاقی را ندیده بودند. تیراندازی چند دقیقه بیشتر طول نکشید، اما دیدم که دیگر هیچ کس اطراف میدان نیست. یک نفر یکی از جنازه‌ها را می‌کشید و یک نفر هم، جنازه دیگری را در آغوش گرفته بود.
ملکی ادامه می‌دهد که شهدا بر روی زمین بودند. مردم همه وسایلشان مثل دوچرخه را رها و فرار می‌کردند. آمبولانس‌ها اطراف میدان نمی‌آمدند و مردم جنازه یا زخمی‌ها را روی شانه‌ها می‌بردند، زیرا اگر ارتشی‌ها جنازه را می‌بردند، خانواده‌ها را اذیت می‌کردند. عکس‌ها را برای ظهور به همکارانم دادم. من در شرایطی بدی بودم و ترسیده بودم. همکارانم کار لابراتوار بلد بودند و در آن موقعیت همه کمک می‌کردند. آقای پرتوی، عکس‌ها را در سایز ۴۰×۳۰ ظاهر کرد. عکس‌ها را روی زمین اتاق عکس پخش کردند؛ همه گریه می‌کردند و هیچ کس باور نمی‌کرد در تهران چنین اتفاقی افتاده باشد. عکس از مردم قم، اصفهان، همدان و… گرفته بودیم، اما این عکس‌ها جور دیگری بود.»

وقتی رسانه‌های غربی هم به زبان آمدند

پس از این جنایت فرمانداری نظامی در اطلاعیه شماره ۴ خود ضمن متهم کردن مردم، اعلام کرد در واقعه ۱۷ شهریور ۵۸ نفر کشته و ۲۰۵ نفر مجروح شده‌اند. دو روز بعد دادگستری اعلام کرد تعداد کشته‌شدگان به ۹۵ نفر رسید. با این حال بعضی عقیده داشتند باید بررسی کرد که آیا ادعا‌های اخیر صحت دارد یا نه؟ برخی معتقد بودند که در این روز بیش از ۴هزار نفر کشته شده‌اند و تعداد کسانی که تنها در میدان ژاله به شهادت رسیده‌اند ۵۰۰ نفر است.
میشل فوکو فیلسوف فرانسوی که برای پوشش دادن وقایع انقلاب در یک روزنامه ایتالیایی به محل حوادث رفته بود، مدعی شد که ۴هزار تن در این روز هدف گلوله قرار گرفته‌اند. پارسونز سفیر وقت انگلیس در تهران تعداد کشته‌ها را «صد‌ها نفر» ذکر کرد.

کابوسی سیاه برای حکومت وقت

چندماه پس از فاجعه ۱۷ شهریور و کشتار مردم در میدان شهدا، برخی از منابع مانند مجله سیکراهود شیت (مجله نظامی اسرائیل)، مجله همولام هزیه، هارتسودافاردر اواخر سال ۱۹۷۸ میلادی از نقش رژیم صهیونیستی در فاجعه "جمعه سیاه" پرده برداشته و نوشتند «اسرائیل پس از افزایش موج تظاهرات مردم ایران، یک پل هوائی از فرودگاه "لد" و فرودگاه نظامی (رامات داوید) در نزدیکی "حیفا" برای رساندن ابزار مهمات قلع و قمع بدون خونریزی متظاهرین برپا کرد. از جمله این ابزار‌ها تفنگ‌های پخش‏ کننده گازهائی بود که حرکت و رفلکس عصبی را دچار فلج می‌کرد.»
رسانه‌های خارجی همچنین افزودند: «دولت اسرائیل یک گروهان از افراد ورزیده در جنگ‌های پارتیزانی و سابوتاژ و قلع‏ قمع‌های شهری به تهران ارسال داشت. این گروهان تابع اداره اطلاعات ارتش اسرائیل‏ است که با اجازه نهائی "شین. ب" (ادراه اطلاعات و ضداطلاعات نخست‌وزیری‏ اسرائیل) باید عمل کند. فرمانده این گروهان "رهبعام زیبکی" بود که سابقا فرمانده بخش‏ میانه اسرائیل در دهه ششم و سپس مشاور نخست وزیر در مسائل مبارزه با تروریسم و کاربرد مهمات مخصوص و تکنیک‌های آن در این زمینه گردید.»
یکی از مغازه داران اطراف میدان شهدا که خود شاهد ماجرا بوده می‌گوید: "سرباز‌ها خیلی بودند؛ بعضی از آن‌ها موهایشان بور بود که دو زانو می‌نشستند روی زمین و تیراندازی می‌کردند و معلوم بود که خارجی هستند.

روزی که نسخه پهلوی را پیچید

به تعبیر تاریخ نگاران این حادثه تاثیرات بدی بر روحیه پهلوی گذاشت؛ برای مثال ویلیام شوکراس در کتاب خود به نام آخرین سفر شاه در مورد تأثیر واقعه جمعه سیاه بر روحیه شاه، می‌نویسد: «واقعه اخیر (جمعه سیاه) تأثیر مصیبت باری بر روحیه شاه گذاشت.
همچنین وقتی پس از این واقعه کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا به محمدرضا پهلوی تلفن زد، شاه طوری با او صحبت کرد که گویی در اثر یک توطئه شیطانی دچار وحشت و اضطراب شده است. کسانی که در آن روز‌ها شاه را دیدند می‌گویند مثل این بود که او آب رفته و هرگونه اعتماد به نفس را از دست داده بود. روزنامه تایمز نیز پس از این واقعه نوشت: «[محمدرضا]شاه، کسی که سالیان متمادی ـ در مقایسه با هر حکمران در دنیا ـ در کنترل کشورش قدرتمند ظاهر گردیده بود، اینک اقتدار خود را از هم گسسته می‌بیند.»
حالا بسیاری از سران کشور‌ها معتقد بودند که عمر رژیم شاه کوتاه‌تر از قبل شده است؛ مثلا سایروس ونس، وزیر خارجه سابق آمریکا، بعد از واقعه ۱۷ شهریور ۵۷ چنین گفت: به نظر می‌آمد که ناآرامی و آشوبِ رو به گسترش در ایران، محصول تلاش شوروی با کمونیست‌های محلی نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از عوامل اقتصادی، سیاسی، مذهبی و اجتماعی، نیروی محرّکه آن است.
زبیگنیو برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا هم دربارهٔ این رویداد گفت: «واقعه میدان ژاله چنان خونین و مرگبار بود که کشمکش‌های گذشته میان دولت و مخالفان را از یاد برد. این واقعه، پایان شورش‌های پراکنده و مقطعی و آغاز انقلاب واقعی بود.»
حالا مدت‌ها از این جمعه خونین می‌گذرد، اما انگار همین دیروز بود که بسیاری از ترس حکومت پهلوی محبوس شده در کوچه‌های بن بست فریاد مرگ برآمریکا و مرگ بر اسرائیل سر می‌دهند. روزی که امام خمینی (ره) درباره آن گفته بود که «یادتان نرود که ما یک ۱۷ شهریور داشتیم. ۱۷شهریور از ایّام الله است؛ و باید یادمان نرود این را.»
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
|
۱۸:۴۹ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۸
حقیقت چیز دیگری است تابناک جان...
ماه همیشه پشت ابر نمی ماند...
ناشناس
|
|
۱۴:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۸
اي بابا