عدالتخواهی یا عادلانه زیستن؟
محمدصادق دهنادی
- مخاطب این نوشته البته کسی و کسانی نیستند که برای اولین بار در هفته جاری نام علامه محمدرضا حکیمی را شنیدهاند و یا یک بار الحیاة او را از نزدیک دست نگرفته اند. پس لطفا اگر شما این طور هستید سکوت کنید و در نظر دادن صبور باشید.
- این روزها غیر از تجلیل درست از عمر گهربار استاد محمد رضا حکیمی قدس الله نفسه الزکیه، خواه و ناخواه درباره آثار و کارنامهی او گفتگو میشود. فی الجمله در مباحثهی نه چندان محترمانهای که از سوی برخی از هواداران مکتب تفکیک و علاقمندان ایشان با برخی منتقدین سیره و دیدگاههای استاد حکیمی پیرامون عدالت طلب بودن یا عدالت ورز بودن حکیمی رخ داد؛ و طرح این سوال درست که آیا کنار کشیدن اعتراضی و آنچه زهد تلقی میشود از مبارزات اجتماعی و کنشگری زنده در مسائل روز و در مقابل نوشتن از عدالت با هم منافات دارد یا ندارد؟ که البته بحث بجا و در خوری است. یا اینکه به رغم ادعای تفکیکی و بدون سوگیری بودن اسلام حکیمی چرا اثری از آزادی در اسلام ارائه شده توسط او نیست و روح چپگرایی در آن وجود دارد و امثال این بحثها.
-، اما در این مجال در بررسی عدالت خواهی و عدالت ورزی آن مرحوم شاید بیش از هر مطلبی باید به وصیت شرعی دکترعلی شریعتی برای تصحیح آثار و میراثش توسط استاد حکیمی اشاره کرد.
وصیتی که خود حکیمی ادعا داشت آن را نپذیرفته و بنا به معذوراتی عمل هم نکرده است.
اهمیت این وصیت و این سر باز زدن شاید در این باشد که در تاریخ معاصر ایران افکار و آثار دکتر شریعتی حجت و الهام بخش بخشی از کنشگرانی بود که هم انقلاب و هم ضد انقلاب را جلو بردند.
روح چپگراییهایی که بنام انقلابیگری در بسیاری از رویهها و قوانین انقلاب را با چالش روبرو کرد و میکند از سوی نحله شریعتی دنبال شد و به نتیجه رسید.
از سوی دیگر بسیاری از گروههای تندرو و تروریستی اول انقلاب که مسیر و آینده آن را تغییر دادند یا واقعا یا در ادعا تحت تاثیر افکار شریعتی بودند. گروه هایی، چون فرقان، آرمان مستضعفین و حتی گروه منحوس مجاهدین خلق.
اخطار درباره این افق تاریک را میتوان در نامه تاریخی شهیدمطهری به امام خمینی بعد از رحلت دکتر شریعتی میشود دید و البته ضرورت به میدان آمدن بزرگان جامعه برای جلوگیری از انحرافها.
البته نمیتوان به قاطعیت گفت با تصحیح آثار شریعتی و رفع افراط و تفریط از آن، بسیاری از اتفاقات تلخ تاریخ معاصر صورت نمیگرفت، اما به هر حال وصیت شرعی شریعتی که بنا به محذورات و معذورات از سوی وصی او علامه حکیمی انجام نشد؛ زخم کاری بسیاری از اختلافها، سوء تفاهمها و از آن بدتر سوء برداشتهایی که به نام شریعتی اسلام و انقلاب را در بر گرفت و یا برخلاف نظرات صریح وی، تبدیل به اندیشه ترور و حذف فیزیکی و رویارویی بخشهایی از جامعه با هموطنان خودشان شد، باقی ماند و عفونت کرد و در نهایت فاجعه هم آفرید.
به هر حال این معذورات و محذورات که استاد حکیمی در مورد عمل به خواسته شریعتی از آن میگفت؛ هر چه بود در مقابل مسئولیت اخلاقی او و عدالت ورزی او ایستاد و متاسفانه غالب هم شد؛ که به سادگی نمیتوان دربارهاش قضاوت کرد.
آنچه مسلم است اینکه بین نوشتن و طرفدار عدالت بودن و جدا شدن از بروکراسیهای ناکارآمد و امساک از اهل قدرت و در مسیر عدالت و آزادی در میان میدان طعن و لعن و تکفیر و نفسیق قرار داشتن فاصلههایی وجود دارد و هر کسی را در این راه محکی است.
- این روزها غیر از تجلیل درست از عمر گهربار استاد محمد رضا حکیمی قدس الله نفسه الزکیه، خواه و ناخواه درباره آثار و کارنامهی او گفتگو میشود. فی الجمله در مباحثهی نه چندان محترمانهای که از سوی برخی از هواداران مکتب تفکیک و علاقمندان ایشان با برخی منتقدین سیره و دیدگاههای استاد حکیمی پیرامون عدالت طلب بودن یا عدالت ورز بودن حکیمی رخ داد؛ و طرح این سوال درست که آیا کنار کشیدن اعتراضی و آنچه زهد تلقی میشود از مبارزات اجتماعی و کنشگری زنده در مسائل روز و در مقابل نوشتن از عدالت با هم منافات دارد یا ندارد؟ که البته بحث بجا و در خوری است. یا اینکه به رغم ادعای تفکیکی و بدون سوگیری بودن اسلام حکیمی چرا اثری از آزادی در اسلام ارائه شده توسط او نیست و روح چپگرایی در آن وجود دارد و امثال این بحثها.
-، اما در این مجال در بررسی عدالت خواهی و عدالت ورزی آن مرحوم شاید بیش از هر مطلبی باید به وصیت شرعی دکترعلی شریعتی برای تصحیح آثار و میراثش توسط استاد حکیمی اشاره کرد.
وصیتی که خود حکیمی ادعا داشت آن را نپذیرفته و بنا به معذوراتی عمل هم نکرده است.
اهمیت این وصیت و این سر باز زدن شاید در این باشد که در تاریخ معاصر ایران افکار و آثار دکتر شریعتی حجت و الهام بخش بخشی از کنشگرانی بود که هم انقلاب و هم ضد انقلاب را جلو بردند.
روح چپگراییهایی که بنام انقلابیگری در بسیاری از رویهها و قوانین انقلاب را با چالش روبرو کرد و میکند از سوی نحله شریعتی دنبال شد و به نتیجه رسید.
از سوی دیگر بسیاری از گروههای تندرو و تروریستی اول انقلاب که مسیر و آینده آن را تغییر دادند یا واقعا یا در ادعا تحت تاثیر افکار شریعتی بودند. گروه هایی، چون فرقان، آرمان مستضعفین و حتی گروه منحوس مجاهدین خلق.
اخطار درباره این افق تاریک را میتوان در نامه تاریخی شهیدمطهری به امام خمینی بعد از رحلت دکتر شریعتی میشود دید و البته ضرورت به میدان آمدن بزرگان جامعه برای جلوگیری از انحرافها.
البته نمیتوان به قاطعیت گفت با تصحیح آثار شریعتی و رفع افراط و تفریط از آن، بسیاری از اتفاقات تلخ تاریخ معاصر صورت نمیگرفت، اما به هر حال وصیت شرعی شریعتی که بنا به محذورات و معذورات از سوی وصی او علامه حکیمی انجام نشد؛ زخم کاری بسیاری از اختلافها، سوء تفاهمها و از آن بدتر سوء برداشتهایی که به نام شریعتی اسلام و انقلاب را در بر گرفت و یا برخلاف نظرات صریح وی، تبدیل به اندیشه ترور و حذف فیزیکی و رویارویی بخشهایی از جامعه با هموطنان خودشان شد، باقی ماند و عفونت کرد و در نهایت فاجعه هم آفرید.
به هر حال این معذورات و محذورات که استاد حکیمی در مورد عمل به خواسته شریعتی از آن میگفت؛ هر چه بود در مقابل مسئولیت اخلاقی او و عدالت ورزی او ایستاد و متاسفانه غالب هم شد؛ که به سادگی نمیتوان دربارهاش قضاوت کرد.
آنچه مسلم است اینکه بین نوشتن و طرفدار عدالت بودن و جدا شدن از بروکراسیهای ناکارآمد و امساک از اهل قدرت و در مسیر عدالت و آزادی در میان میدان طعن و لعن و تکفیر و نفسیق قرار داشتن فاصلههایی وجود دارد و هر کسی را در این راه محکی است.
ارسال نظرات