ماجرای نماز حاج قاسم قبل از ملاقات با پوتین در کتاب «سلیمانی عزیز»
چاپ هفتاد و ششم از کتاب «سلیمانی عزیز»، کار مشترکی از عالمه طهماسبی، لیلا موسوی و مهدی قربانی توسط انتشارات حماسه یاران منتشر شد .
«سلیمانی عزیز» از جمله اولین آثاری است که پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی به منظور معرفی بخشی از شخصیت و منش این سردار رشید اسلام منتشر شده و از زمان انتشار تاکنون، با استقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه بوده است. از جمله ویژگیهای این اثر، روایت خاطرات به صورت کوتاه و با زبانی ساده و شیرین است.این اثر نتیجه مصاحبهها، گفتگوها و خاطرات شفاهی دوستان، همرزمان و آشنایان شهید سلیمانی که سعی دارد با قلمی ساده و دلنشین، گوشهای از زندگی مرد همیشه در صحنه جبهه مقاومت را پیشکش نگاه خوانندگان میکند.
بخش هایی از کتاب «سلیمانی عزیز»
راوی: ابراهیم شهریاری
زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.»
نگاهم کرد، گفت: «ابراهیم!»
نگاهش کردم.
ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
ــ حاجآقا، شما همه نمازهاتون قبوله.
قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت، صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
***
راوی: حجتالاسلام کاظمی کیاسری
مراسم دانشآموختگی دانشگاه امام حسین (ع) بود. فرماندهان نظامی ایستاده بودند. حضرت آقا از پلهها رفتند بالا و روی جایگاه آمدند. فرماندهان، فرمانده کل قوا را که دیدند، احترام نظامی گذاشتند. احترام حاجی، اما جور دیگر بود و با همه فرق داشت. یک دست به احترام معمول نظامی کنار سر گذاشته بود، یک دست هم روی سینه.
میدانستم هیچ کار حاجی بیحکمت نیست. پرسیدم: «حاجی، عرف نظامی اینه که برای احترام دست رو کنار سر میذارن. این دست که روی سینه گذاشتی دیگه قضیهاش چیه؟»
گفت: «حس کردم آقا نگرانه. دست گذاشتم روی سینهام تا بگم حاج قاسم فدات بشه آقای من».
***
راویان: حجتالاسلام شیرازی و آیتالله سیدحمید حسینی از فرماندهان حشدالعبی
صحبتهای جلسه تمامی نداشت. قرار شد باقیاش برای صبح فردا، ساعت شش.
هفت شب بود از جلسه زدیم بیرون. حاجی از آنجا کوبید رفت اصفهان، ملاقات یکی از جانبازهای نیروی قدس سپاه، بعد از حال و احوال و نشستن پای حرفهای آن جانباز یک راست برگشت تهران. فردا صبح درست رأس ساعت شش نشسته بود توی جلسه.
فرماندهان حشدالشعبی نشستهاند. حاجی رو به جمع میکند و میپرسد: «شماها روزی چند ساعت کار میکنید؟» یکی سینه صاف میکند و زودتر از همه میگوید: «من روزی ۱۶ ساعت کار میکنم». حرفی از دهان حاج قاسم بیرون میآید که همه را شرمنده میکند: «من هر روز ۱۹ ساعت کار میکنم. شما هم باید همینطور باشید».
انتشارات حماسه یاران کتاب «سلیمانی عزیز» را در ۲۵۶ صفحه به صورت مصور منتشر کرده و در دسترس علاقهمندان قرار داده است.
زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.»
نگاهم کرد، گفت: «ابراهیم!»
نگاهش کردم.
ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
ــ حاجآقا، شما همه نمازهاتون قبوله.
قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت، صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
***
راوی: حجتالاسلام کاظمی کیاسری
مراسم دانشآموختگی دانشگاه امام حسین (ع) بود. فرماندهان نظامی ایستاده بودند. حضرت آقا از پلهها رفتند بالا و روی جایگاه آمدند. فرماندهان، فرمانده کل قوا را که دیدند، احترام نظامی گذاشتند. احترام حاجی، اما جور دیگر بود و با همه فرق داشت. یک دست به احترام معمول نظامی کنار سر گذاشته بود، یک دست هم روی سینه.
میدانستم هیچ کار حاجی بیحکمت نیست. پرسیدم: «حاجی، عرف نظامی اینه که برای احترام دست رو کنار سر میذارن. این دست که روی سینه گذاشتی دیگه قضیهاش چیه؟»
گفت: «حس کردم آقا نگرانه. دست گذاشتم روی سینهام تا بگم حاج قاسم فدات بشه آقای من».
***
راویان: حجتالاسلام شیرازی و آیتالله سیدحمید حسینی از فرماندهان حشدالعبی
صحبتهای جلسه تمامی نداشت. قرار شد باقیاش برای صبح فردا، ساعت شش.
هفت شب بود از جلسه زدیم بیرون. حاجی از آنجا کوبید رفت اصفهان، ملاقات یکی از جانبازهای نیروی قدس سپاه، بعد از حال و احوال و نشستن پای حرفهای آن جانباز یک راست برگشت تهران. فردا صبح درست رأس ساعت شش نشسته بود توی جلسه.
فرماندهان حشدالشعبی نشستهاند. حاجی رو به جمع میکند و میپرسد: «شماها روزی چند ساعت کار میکنید؟» یکی سینه صاف میکند و زودتر از همه میگوید: «من روزی ۱۶ ساعت کار میکنم». حرفی از دهان حاج قاسم بیرون میآید که همه را شرمنده میکند: «من هر روز ۱۹ ساعت کار میکنم. شما هم باید همینطور باشید».
انتشارات حماسه یاران کتاب «سلیمانی عزیز» را در ۲۵۶ صفحه به صورت مصور منتشر کرده و در دسترس علاقهمندان قرار داده است.
منبع : تسنیم
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
خجالت بکشید بسه
بسه دیگه