«ویروس عاشق» منتشر شد
کتاب «ویروس عاشق» نوشته مجید رحمانی در انتشارات صاد منتشر و روانه بازار شد.
کتاب «ویروس عاشق» اثر مجید رحمانی در نشر صاد منتشر شد. این اثر درباره ویروس عاشقی است که بر خلاف قرنهای گذشته سرعت انتقالش کاهش یافته است و اصلاً برای ایجاد ارتباط میان آدمها به کشور وارد شده است و قصد ندارد میان آدمها جدایی بیندازد.اگر برای ریشه کنی بیماری واگیردار باید از یکدیگر جدا شد، در ویروس عاشق باید در کنار یکدیگر بود؛ این ویروس بر عکس نوع مرگبارش عجیب و غریب نیست. به یک دل و کنج تنهایی نیاز دارد برای اینکه به نگاه یکدیگر برسند.
حتی اگر اندیشه مرگ داشته باشید به قول سهراب سپهری «زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ، پرشی دارد اندازه عشق، زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود»مجموعه داستان ویروس عاشق میخواهد همه گیر باشد. تلاش میکند مخاطب عام و خاصش را از دست ندهد یک گواه آن این است که در آن موضوعات متنوع دیده میشوند. این موضوعات حداقل در ۱۸ داستان آمده اند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«ناخودآگاه به این فکر میافتم که چه اتفاقی برای عشق میافتاد، اگر سنگی آسمانی به قطر ماه برخورد میکرد به زمین؟ یا اگر همه انسانها در اثر هجومِ وحشیانه ویروس قربانی میشدند، کره زمین «بدون عشق» چه شکلی میشد؟ اصلا، حیاتِ بدون عشق امکان پذیر بود؟ انگار خیالم خیلی دور از واقع هم نبود. اینکه زمین به چنین روزی نزدیک میشد. روزی که همه فلزات خورده میشدند. چرخهای قطارها فرو میرفتند درخاک. از لوله تانکها به جای گلوله علف میزد بیرون؛ و انبوهی از علفهای هرز از پنجرهِ آپارتمانها و برجها میزدند بیرون. شبیه کرمها توی تنِ آپارتمانها و برجها میتنیدند. سازههای فلزی را میجویدند. سطح آبها بالا میآمد. مجسمه ها، مظلومانه غرق میشدند در اقیانوس. ابتدا باور نمیکردم که این پیش آمد در حال افتادن است. اما مدتیست که همه شبکههای خبری میگویند این اتفاق یک تخیل نیست.»
حتی اگر اندیشه مرگ داشته باشید به قول سهراب سپهری «زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ، پرشی دارد اندازه عشق، زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود»مجموعه داستان ویروس عاشق میخواهد همه گیر باشد. تلاش میکند مخاطب عام و خاصش را از دست ندهد یک گواه آن این است که در آن موضوعات متنوع دیده میشوند. این موضوعات حداقل در ۱۸ داستان آمده اند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«ناخودآگاه به این فکر میافتم که چه اتفاقی برای عشق میافتاد، اگر سنگی آسمانی به قطر ماه برخورد میکرد به زمین؟ یا اگر همه انسانها در اثر هجومِ وحشیانه ویروس قربانی میشدند، کره زمین «بدون عشق» چه شکلی میشد؟ اصلا، حیاتِ بدون عشق امکان پذیر بود؟ انگار خیالم خیلی دور از واقع هم نبود. اینکه زمین به چنین روزی نزدیک میشد. روزی که همه فلزات خورده میشدند. چرخهای قطارها فرو میرفتند درخاک. از لوله تانکها به جای گلوله علف میزد بیرون؛ و انبوهی از علفهای هرز از پنجرهِ آپارتمانها و برجها میزدند بیرون. شبیه کرمها توی تنِ آپارتمانها و برجها میتنیدند. سازههای فلزی را میجویدند. سطح آبها بالا میآمد. مجسمه ها، مظلومانه غرق میشدند در اقیانوس. ابتدا باور نمیکردم که این پیش آمد در حال افتادن است. اما مدتیست که همه شبکههای خبری میگویند این اتفاق یک تخیل نیست.»
ارسال نظرات