حسینیه تابناک جوان
با کاروان کربلا از مدینه تا شام / روز هشتم محرم
صحرای کربلا در روز هشتم محرم سال ۶۱ هجری شاهد جریانهای غریب و ظالمانهای در حق امام حسین علیه السلام و خانواده و یاران آن حضرت بود.
غلبه تشنگی بر خیمهها
گفته میشود در روز هشتم محرم تشنگی، حسین (ع) و اصحابش را رنج میداد. در آن زمان سیدالشهدا (ع) تیری برگرفت و پشت خیمهها آمد و گویند بین نه تا نوزده گام به سوی قبله رفت و آنجا را حفر کرد و چشمهی آبی شیرینی جوشید و همه اصحاب نوشیدند و مشکها را پر کردند، پس از آن چشمه پنهان شد. هنگامی که این خبر به عبیدالله رسید پس پیکی به سوی عمر سعد فرستاد و گفت «به من خبر رسیده حسین چاه میکند و خود و اصحابش آب مینوشند، چون نامهام به تو رسید ملتفت باش و تا توانی نگذار که آنها چاه بکنند و آبی بنوشند، بر آنها تنگ بگیر.» عمر بن سعد در این جا نهایت سخت گیری را به آنها کرد.
ملاقات زید بن حصین همدانی از یاران امام با عمر بن سعد
هنگامی که تحمل تشنگی بر امام و یارانش سخت شد، یکی از اصحاب حسین (ع) به نام زید بن حصین همدانی که مردی زاهد بود به امام حسین (ع) گفت «یابن رسولالله اجازه بده نزد ابن سعد بروم و با او درباره آب سخن بگویم؛ شاید از این مخالفت برگردد» امام نیز موافقت کردند. همدانی نزد عمر رفت، ولی سلام نکرد، عمر گفت:ای همدانی! مگر مرا مسلمان ندانی که سلام نکردی؟ وی در جواب گفت: اگر چنان که میگویی مسلمان بودی، پس چرا بر خاندان پیامبر (ص) شورش کردی و تصمیم به کشتن آنها گرفتهای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن مینوشند از آنان مضایقه میکنی و گمان بری که خدا و رسولش را میشناسی؟ عمر سعد گفت همهی اینها را میدانم، ولی نمیتوانم از حکومت ری بگذرم. زید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را برای امام حسین (ع) تعریف کرد و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند.
دیدار امام حسین (ع) با عمر بن سعد
امام حسین (ع)، عمرو بن قرظه انصاری اهل مدینه و ساکن کوفه که از یاران بسیار فعال ایشان محسوب میشد را نزد عمر بن سعد فرستاد تا به او بگوید که شبانه میان دو لشکر همدیگر را دیدار کنند. عمر بن سعد با بیست سوار آمد و حسین (ع) نیز با بیست سوار آمد و مذاکرات کاملا محرمانه تا پاسی از شب انجام شد. در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال سیدالشهدا (ع) که میفرمودند «آیا میخواهی با من مقاتله کنی؟» عذری میآورد. یک بار گفت میترسم خانهام را خراب کنند، امام فرمودند: من خانهات را میسازم، عمر سعد گفت: میترسم اموال و املاکم را بگیرند امام حسین (ع) فرمودند: من بهتر از آن را به تو از ملک خود در حجاز میدهم، عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناکم و میترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند. امام حسین (ع) که دید نصیحت و هدایت بر عمر سعد کارساز نیست و او از تصمیم خود باز نمیگردد، فرمود «دیری نخواهد گذشت که بر بستر خودت کشته میشوی و در روز حشر نیز خدا تو را نخواهد آمرزید. من میدانم که گندم ری را نخواهی خورد». عمر سعد با تمسخر پاسخ داد: اگر گندم بهرهام نشود، از جو استفاده میکنم.
فرستادن شمر به کربلا
روایت شده در پایان گفتوگوی امام حسین (ع) با ابن سعد، عمر طی نامهای خطاب به عبیداللَّه بن زیاد نوشت: حسین بن علی (ع) با من پیمان بست که از همان جا که آمده به همان جا بازگردد یا به یکی از سرحدات بلاد مسلمین برود و در حقوق و تکالیف همانند دیگر مسلمانان بوده، در سود و زیان مسلمانان شریک باشد.
عبیدالله پس از این گفتگو، نامهای نوشت و به شمر بن ذیالجوشن سپرد تا به کربلا برود. در نامه نوشته شده بود: باری، تو را نفرستاده ام تا شانه از زیر کار خالی کنی. تو به آرامش و صلح و آسایش دل بسته ای. اگر حسین و یارانش تسلیم شدند آنها را نزد من بفرست و گرنه، بر آنها حمله ور شو و پس از قتل آنان، اعضای بدنشان را قطعه قطعه کن. پس از کشتن حسین بر سینه و پشت وی اسب بتاز که وی ناسپاس و سرکش و گستاخ و بیدادگر است. اگر به دستور من عمل کردی، پاداش فرمانبر مطیع را دریافت خواهی کرد و اگر چنین نمیکنی، سپاه را به شمر بن ذی الجوشن بسپار که فرمان لازم را به او داده ایم.
عبیدالله زیاد به شمر گفته بود اگر عمر سعد پذیرفت که با حسین بجنگد مطیع او باش وگرنه، گردنش را بزن و سرش را به کوفه بفرست و خود فرماندهی سپاه را عهده دار باش. شمر با این زمینهسازی و با استفاده از موقعیت و روحیات عبیدالله بن زیاد، به سمت کربلا حرکت کرد.
عبیدالله زیاد به شمر گفته بود اگر عمر سعد پذیرفت که با حسین بجنگد مطیع او باش وگرنه، گردنش را بزن و سرش را به کوفه بفرست و خود فرماندهی سپاه را عهده دار باش. شمر با این زمینهسازی و با استفاده از موقعیت و روحیات عبیدالله بن زیاد، به سمت کربلا حرکت کرد.
جمع شدن مردان کوفه برای حمله به امام حسین علیه السلام
روز هشتم محرم بود که عبیدالله بن زیاد در مسجد بالای منبر رفت و برای مردم سخنرانی کرد تا آنها را ترغیب و تهدید کند تا مقابل امام حسین علیه السلام بایستند. او اعلام کرد که هر کسی در این مدت به کربلا نرود و با لشکر امام حسین علیه السلام مقابله و مبارزه نکند، خونش حلال خواهد بود و حقوق او از بیتالمال قطع خواهد شد. این طور بود که مردهای کوفی گروه گروه به لشکر ابن زیاد ملحق شدند و لشکرهای زیادی به سمت کربلا روانه شد.
در این میان، یزید ملعون هم برای اینکه هزینه نظامی آن جنگ نابرابر و ظالمانه را تأمین کند، مبلغ چهار هزار دینار و دویست هزار درهم را برای عبیدالله فرستاد. عبیدالله ملعون هم ۲۵ هزار نفر دیگر را برای جنگ با امام حسین علیه السلام تجهیز کرد.
رزم حضرت عباس علیه السلام در آب آوردن به خیمهها
وقتی تشنگی در میان یاران امام حسین علیه السلام بالا گرفت، امام حسین علیه السلام برادر خود حضرت ابالفضل العباس علیه السلام را مأمور آوردن آب به خیمهها کردند. حضرت عباس علیه السلام همراه ۳۰ نفر سواره و ۲۰ نفر پیاده در تاریکی شب به سمت رود فرات راه افتادند. در میان حضرت علی اکبر علیه السلام نیز همراه حضرت عباس علیه السلام بود و پرچمی در دست نافع بن هلال جملی قرار داشت.
گروه امدادی آبرسان در همان تاریکی شب به رود فرات رسیدند. اما این اتفاقات در حالی بود که عمرو بن حجاج همراه ۵۰۰ نفر در کنار فرات نگهبانی میدادند تا امام حسین علیه السلام از آب ننوشند.
عمرو بن حجاج که متوجه اوضاع شد، در تاریکیهای شبانه فریاد زد: «چه کسی هستید و برای چه کاری آمدهاید؟» نافع بن هلال جواب داد: «منم نافع بن هلال. آمدهایم که آب بنوشیم، آبی که برای همه حلال است.» عمرو بن حجاج که نافع را میشناخت، گفت: «خوش آمدی، بنوش.» نافع جواب داد: «هرگز! یک قطره از آب هم نخواهم خورد تا وقتی که حسین علیه السلام تشنه است.» عمرو جواب داد: «نه. اجازه نمیدهم. ما را اینجا گماشتهاند تا مانع شویم که حسین علیه السلام از آب بنوشد.»
نافع بن هلال در تاریکی به یاران امام حسین علیه السلام گفت: «مشکهایتان را از آب پر کنید.» پیادهها مشکها را پر از آب کردند. همان موقع عمرو بن حجاج حمله کرد.
جنگ کوتاهی میان آنها اتفاق افتاد. اما پیادهها مشکها را پر از آب کرده بودند. در این میان، چند نگهبان از لشکر عمر سعد کشته شدند و از یاران امام حسین علیه السلام کسی شهید نشد. در تاریخ نوشته شده که رزم حضرت عباس علیه السلام در این نبرد بسیار دلیرانه بود به طوری که یاران امام حسین علیه السلام را سرشار از رشادت و شجاعت کرد.
در بعضی از منابع نوشته شده که از همین زمان بود که عنوان سقایی به حضرت عباس علیه السلام داده شد.
عمرو بن حجاج که متوجه اوضاع شد، در تاریکیهای شبانه فریاد زد: «چه کسی هستید و برای چه کاری آمدهاید؟» نافع بن هلال جواب داد: «منم نافع بن هلال. آمدهایم که آب بنوشیم، آبی که برای همه حلال است.» عمرو بن حجاج که نافع را میشناخت، گفت: «خوش آمدی، بنوش.» نافع جواب داد: «هرگز! یک قطره از آب هم نخواهم خورد تا وقتی که حسین علیه السلام تشنه است.» عمرو جواب داد: «نه. اجازه نمیدهم. ما را اینجا گماشتهاند تا مانع شویم که حسین علیه السلام از آب بنوشد.»
نافع بن هلال در تاریکی به یاران امام حسین علیه السلام گفت: «مشکهایتان را از آب پر کنید.» پیادهها مشکها را پر از آب کردند. همان موقع عمرو بن حجاج حمله کرد.
جنگ کوتاهی میان آنها اتفاق افتاد. اما پیادهها مشکها را پر از آب کرده بودند. در این میان، چند نگهبان از لشکر عمر سعد کشته شدند و از یاران امام حسین علیه السلام کسی شهید نشد. در تاریخ نوشته شده که رزم حضرت عباس علیه السلام در این نبرد بسیار دلیرانه بود به طوری که یاران امام حسین علیه السلام را سرشار از رشادت و شجاعت کرد.
در بعضی از منابع نوشته شده که از همین زمان بود که عنوان سقایی به حضرت عباس علیه السلام داده شد.
منبع: تسنیم / ایسنا
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام