حسینیه تابناک جوان
جرعه ای از دریای سقای آب و ادب
زهرا ساقی شیویاری
امام علی (ع) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه، با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد.نقل است که؛ امّ البنین اجازه نمیداد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا میترسید یاد غمهای فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود.ثمره ازدواج علی (ع) با فاطمه بنت حزام، چهار پسر به نامهای عباس، عون، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آنها عبّاس بود. فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر، امّ البنین (مادر پسران) نامیده اند. امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بود که پس از شهادت آن حضرت، شوهر دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود.عباس، فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود. مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.
چشاندن علم به حضرت عباس (س) توسط امیرالمومنین (ع)
امیرالمومنین میفرماید: من حقیقت علم و معرفت توحیدی و ولایی را در وجود عباس وقتی در گهوراه بود، نهادینه کردم. «ذق العلم ذقا» یعنی علم را چشیدند. جوجههایی که توان غذا خوردن ندارند، پرنده بزرگتر این غذا را در وجود خود هضم میکند و خودش به کام فرزندش میگذارد؛ لذا آقا امیرالمومنین میفرماید اسرار توحید و ولایت را من وقتی عباس در قنداقه بود در وجودش به دست خودم چشاندم.
حضرت عباس دو ساله بود که در بغل امیرالمومنین نشسته بودند و امیرالمومنین به او فرمود بگو واحد، حضرت جواب داد. فرمودند بگو ثانی. دیدند جوابی نیامد. امیرالمومنین سه بار تاکید کردند. در آخر قمر بنی هاشم فرمودند که پدر جان اگر امر ولایی شماست من میگویم ثانی. امیرالمومنین با تعجب دلیل را جویا شدند. قمر بنی هاشم فرمود با زبانی که «یک» گفته ام خجالت میکشم در محضر حق تعالی «دو» را بر زبان جاری کنم. یعنی همه وجود عباس توحید است حتی در دو سالگی.
حضرت عباس دو ساله بود که در بغل امیرالمومنین نشسته بودند و امیرالمومنین به او فرمود بگو واحد، حضرت جواب داد. فرمودند بگو ثانی. دیدند جوابی نیامد. امیرالمومنین سه بار تاکید کردند. در آخر قمر بنی هاشم فرمودند که پدر جان اگر امر ولایی شماست من میگویم ثانی. امیرالمومنین با تعجب دلیل را جویا شدند. قمر بنی هاشم فرمود با زبانی که «یک» گفته ام خجالت میکشم در محضر حق تعالی «دو» را بر زبان جاری کنم. یعنی همه وجود عباس توحید است حتی در دو سالگی.
نوجوانی حضرت عباس در جنگ صفین
عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی، زمانی که علی (ع) با دشمنان درگیر بود، در برخی از جنگها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمیشد، ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:در یکی از روزهای جنگ صفّین، نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد. ترس و دلهره سپاه معاویه رادربرگرفت. هر کس ازدیگری میپرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه پابه میدان جنگ نهاده است؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد. معاویه به سردار نامی خود، ابن شعثاء، دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ میدانند، چگونه مرا به جنگ با کودکی میفرستی؟ بهتر است یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم. معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد. امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد. ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد، او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی، به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند. ولی خود او نیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست. همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه میکردند. امام (ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید. همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.همچنین درجنگ صفین، زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛ امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است.عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به شهادت رسید. او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین، شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است. او هرگز توصیهای راکه پدرش در شب ۲۱ ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد، از یاد نبرد. آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد. وقتی امام حسن (ع) مسموم و شهید شد، عباس ۲۴ سال داشت. شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش متأثّر و اندوهگین شد.
کنیه و القاب حضرت عباس (ع)
حضرت عباس (ع) چهره زیبا و بدنی قوی و قدی بلند داشت به همین خاطر او را قمر بنی هاشم میخواندند، اما مشهورترین کنیه عباس (ع) ابوالفضل است. برخی معتقدند به این کنیه به دلیل داشتن پسری به نام فضل به آن حضرت داده شده، اما برخی عنوان کرده اند که، چون در خاندان بنی هاشم هر کس عباس نام داشت، ابوالفضل خوانده میشد، به عباس (ع) نیز حتی در کودکی ابوالفضل گفته میشد.
حضرت عباس به ابوالقاسم (به دلیل داشتن پسری به نام قاسم) ابوالقِربَة (به دلیل بردن مشک آب به خیمه)، ابوالفَرجَة (به دلیل متوسل شدن شیعیان به او در زمان مشکلات) مشهور است. برای عباس (ع) القاب متعددی مانند باب الحوائج، قمربنی هاشم، سقا، الشهید و... ذکر شده است.
حضرت عباس به ابوالقاسم (به دلیل داشتن پسری به نام قاسم) ابوالقِربَة (به دلیل بردن مشک آب به خیمه)، ابوالفَرجَة (به دلیل متوسل شدن شیعیان به او در زمان مشکلات) مشهور است. برای عباس (ع) القاب متعددی مانند باب الحوائج، قمربنی هاشم، سقا، الشهید و... ذکر شده است.
ازدواج و فرزندان حضرت عباس (ع)
عباس در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد. عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود. حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود. میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده میشود.
قرائت خطبه توسط حضرت عباس در کعبه (خطبه عباسیه)
حضرت عباس (ع) درهمه دوران زندگی اش، همراه برادرش امام حسین (ع) بود و عمر خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد. حضرت عباس در روز هشتم ذی الحجه خطبهای را بر فراز بام کعبه ایراد. متن خطبه به شرح زیر است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی شَرَّفَ هذا (اشاره به بیت اللهالحَرام) بِقُدُومِ اَبیهِ، مَن کانَ بِالاَمسِ بیتاً اَصبَح قِبلَهً. أَیُّهَا الکَفَرهُ الفَجَره اَتَصُدُّونَ طَریقَ البَیتِ لِاِمامِ البَرَرَه؟ مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَریَّه؟ وَ مَن هُوَ اَدنی بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَلیَّه وَ اَسرارُهُ العِلّیَّه وَاختِبارُهُ البَریَّه لِطارِ البَیتِ اِلیه قَبلَ اَن یَمشیَ لَدَیه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر وَ الحَجَرُ یَستَلِمُ یَدَیه وَ لَو لَم تَکُن مَشیَّهُ مَولایَ مَجبُولَهً مِن مَشیَّهِ الرَّحمن، لَوَقَعتُ عَلَیکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلی عَصافِیرِ الطَّیَران.
اَتُخَوِِّنَ قَوماً یَلعَبُ بِالمَوتِ فِی الطُّفُولیَّه فَکَیفَ کانَ فِی الرُّجُولیَّهِ؟ وَلَفَدَیتُ بِالحامّاتِ لِسَیِّد البَریّاتِ دونَ الحَیَوانات.
هَیهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر وَ مِمَّن فی بَیتِهِ الوَحیُ وَ القُرآن وَ مِمَّن فی بَیتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ وَ مِمَّن فی بَیتِهِ التَّطهیرُ وَ الآیات.
وَ أَنتُم وَقَعتُم فِی الغَلطَهِ الَّتی قَد وَقَعَت فیهَا القُرَیشُ لِأنَّهُمُ اردُوا قَتلَ رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُریدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبیّکُم وَ لا یُمکِن لَهُم مادامَ اَمیرُالمُؤمِنینَ (ع) حَیّاً وَ کَیفَ یُمکِنُ لَکُم قَتلَ اَبی عَبدِاللِه الحُسَین (ع) مادُمتُ حَیّاً سَلیلاً؟
تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبیلِه بادِروُا قَتلی وَاضرِبُوا عُنُقی لِیَحصُلَ مُرادُکُم لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَیکُم وَ عَلی اَجدادکُم.
سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش [منظور امام حسین (ع) است]مشرّف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود، امروز قبله گردید.ای ناسپاسان گناهکار آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران میبندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه کسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمتهای خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [حسین (ع)]پرواز میکرد؛ قبل از اینکه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش [حسین (ع)]را استلام میکند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که بر گنجشکان فرود میآید نازل میشدم.
آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی میگرفتند میترسانید، در حالیکه الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات که برتر از حیوانات. [هستند]هیهات بنگرید به کسی که شراب مینوشد [مراد یزید ملعون است]و به کسی که صاحب حوض و کوثر است؛ و به کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسین (ع) است]و به کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است [مراد یزید ملعون است]؛ و به کسی که در خانه اش نزول آیات [نشانه ها]و [آیه]تطهیر است.شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر (ص) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله]برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین (ع) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است کشتن ابا عبدالله الحسین (ع) تا وقتی که من زنده ام.
بیایید تا به راهش [راه کشتن امام حسین (ع)]آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به کشتن من کنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [که قصد کشتن پیامبر (ص) را داشتند]باد.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی شَرَّفَ هذا (اشاره به بیت اللهالحَرام) بِقُدُومِ اَبیهِ، مَن کانَ بِالاَمسِ بیتاً اَصبَح قِبلَهً. أَیُّهَا الکَفَرهُ الفَجَره اَتَصُدُّونَ طَریقَ البَیتِ لِاِمامِ البَرَرَه؟ مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَریَّه؟ وَ مَن هُوَ اَدنی بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَلیَّه وَ اَسرارُهُ العِلّیَّه وَاختِبارُهُ البَریَّه لِطارِ البَیتِ اِلیه قَبلَ اَن یَمشیَ لَدَیه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر وَ الحَجَرُ یَستَلِمُ یَدَیه وَ لَو لَم تَکُن مَشیَّهُ مَولایَ مَجبُولَهً مِن مَشیَّهِ الرَّحمن، لَوَقَعتُ عَلَیکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلی عَصافِیرِ الطَّیَران.
اَتُخَوِِّنَ قَوماً یَلعَبُ بِالمَوتِ فِی الطُّفُولیَّه فَکَیفَ کانَ فِی الرُّجُولیَّهِ؟ وَلَفَدَیتُ بِالحامّاتِ لِسَیِّد البَریّاتِ دونَ الحَیَوانات.
هَیهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر وَ مِمَّن فی بَیتِهِ الوَحیُ وَ القُرآن وَ مِمَّن فی بَیتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ وَ مِمَّن فی بَیتِهِ التَّطهیرُ وَ الآیات.
وَ أَنتُم وَقَعتُم فِی الغَلطَهِ الَّتی قَد وَقَعَت فیهَا القُرَیشُ لِأنَّهُمُ اردُوا قَتلَ رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُریدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبیّکُم وَ لا یُمکِن لَهُم مادامَ اَمیرُالمُؤمِنینَ (ع) حَیّاً وَ کَیفَ یُمکِنُ لَکُم قَتلَ اَبی عَبدِاللِه الحُسَین (ع) مادُمتُ حَیّاً سَلیلاً؟
تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبیلِه بادِروُا قَتلی وَاضرِبُوا عُنُقی لِیَحصُلَ مُرادُکُم لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَیکُم وَ عَلی اَجدادکُم.
سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش [منظور امام حسین (ع) است]مشرّف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود، امروز قبله گردید.ای ناسپاسان گناهکار آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران میبندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟ و چه کسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمتهای خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود، همانا بیت به سوی ایشان [حسین (ع)]پرواز میکرد؛ قبل از اینکه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش [حسین (ع)]را استلام میکند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که بر گنجشکان فرود میآید نازل میشدم.
آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی میگرفتند میترسانید، در حالیکه الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات که برتر از حیوانات. [هستند]هیهات بنگرید به کسی که شراب مینوشد [مراد یزید ملعون است]و به کسی که صاحب حوض و کوثر است؛ و به کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسین (ع) است]و به کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است [مراد یزید ملعون است]؛ و به کسی که در خانه اش نزول آیات [نشانه ها]و [آیه]تطهیر است.شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر (ص) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله]برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین (ع) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است کشتن ابا عبدالله الحسین (ع) تا وقتی که من زنده ام.
بیایید تا به راهش [راه کشتن امام حسین (ع)]آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به کشتن من کنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [که قصد کشتن پیامبر (ص) را داشتند]باد.
حضرت عباس در واقعه کربلا
عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت. او در کربلا حماسهای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگهای خود ندارد. او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت.در روز ۷ محرم وقتی عبیدالله بن زیاد اجازه استفاده از آب فرات را نداد، امام حسین، عباس (ع) را فراخواند تا مشکها را پر از آب نمایند و به اردوگاه ببرند. عباس (ع) توانست محاصره دشمن را بشکند و آب را به اردوگاه برساند. در کربلا دو امان نامه برای حضرت عباس و برادرانش فرستاده شد. امان نامه اول را عبدالله بن ابی المحل بن حزام عامری آورد که برادرزاده ام البنین، مادر عباس (ع) بود، فرستاد و امان نامه دوم را شمر بن ذی الجوشن در ظهر عاشورا به عباس و برادرانش پیشنهاد کرد و او را با عنوان «پسر عمه» صدا زد، اما جوابی نشنید.
حضرت عباس، او و امان نامه اش را لعنت کرد و گفت: «ای دشمن خدا! مرگ بر تو که ما را به اطاعت از کفر و ترک همراهی برادرم حسین (ع) فرامی خوانی! برادران حضرت عباس در روز عاشورا پیش از او به شهادت رسیدند. جعفر در ۲۹ سالگی، عبدالله در ۲۵ سالگی و عثمان در ۲۱ سالگی شهید شدند.پس از شهادت همه اصحاب و خاندان بنی هاشم، عباس قصد کرد تا برای خیمهها آب بیاورد. او به سمت شریعه فرات حمله کرد و توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند. عباس وقتی وارد شریعه فرات شد، دو دستش را پر از آب کرد تا بنوشد، اما وقتی آن را به صورت نزدیک کرد به یاد تشنگی حسین افتاد و آب را رها کرد و با لب تشنه به همراه مشکی پر از آب از فرات بیرون آمد. در راه برگشت، دشمن به او حمله کرد. او در نخلستان با دشمن نبرد میکرد و به سمت خیمهها میرفت که زید بن ورقاء جهنی از پشت نخلی بیرون پرید و ضربهای به دست راستش وارد کرد. عباس شمشیر را به دست چپش گرفت و به نبرد با دشمن ادامه داد.حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی خود را پنهان کرده بود ضربهای به دست چپش وارد کرد و بعد از آن نیز عمودی بر سر عباس وارد کرد و او را به شهادت رساند. وقتی عباس (ع) شهید شد امام حسین (ع) بر نعش برادر حاضر شد، به شدت گریه کرد و فرمود:اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی:اکنون کمرم شکست و چاره ام اندک شد.
حضرت عباس، او و امان نامه اش را لعنت کرد و گفت: «ای دشمن خدا! مرگ بر تو که ما را به اطاعت از کفر و ترک همراهی برادرم حسین (ع) فرامی خوانی! برادران حضرت عباس در روز عاشورا پیش از او به شهادت رسیدند. جعفر در ۲۹ سالگی، عبدالله در ۲۵ سالگی و عثمان در ۲۱ سالگی شهید شدند.پس از شهادت همه اصحاب و خاندان بنی هاشم، عباس قصد کرد تا برای خیمهها آب بیاورد. او به سمت شریعه فرات حمله کرد و توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند. عباس وقتی وارد شریعه فرات شد، دو دستش را پر از آب کرد تا بنوشد، اما وقتی آن را به صورت نزدیک کرد به یاد تشنگی حسین افتاد و آب را رها کرد و با لب تشنه به همراه مشکی پر از آب از فرات بیرون آمد. در راه برگشت، دشمن به او حمله کرد. او در نخلستان با دشمن نبرد میکرد و به سمت خیمهها میرفت که زید بن ورقاء جهنی از پشت نخلی بیرون پرید و ضربهای به دست راستش وارد کرد. عباس شمشیر را به دست چپش گرفت و به نبرد با دشمن ادامه داد.حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی خود را پنهان کرده بود ضربهای به دست چپش وارد کرد و بعد از آن نیز عمودی بر سر عباس وارد کرد و او را به شهادت رساند. وقتی عباس (ع) شهید شد امام حسین (ع) بر نعش برادر حاضر شد، به شدت گریه کرد و فرمود:اَلآنَ اِنکَسَرَ ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی:اکنون کمرم شکست و چاره ام اندک شد.
محل دفن حضرت ابوالفضل (ع)
محل دفن حضرت عباس در شهر کربلا در ۳۷۸ متری شمال شرقی حرم امام حسین (ع) قرار دارد و یکی از مهمترین زیارتگاههای شیعیان است. حد فاصل حرم حضرت عباس و حرم امام حسین (ع) را بین الحرمین مینامند.امام حسین (ع) درباره حضرت عباس تعبیر «جانم به فدایت برادر» را به کار برده است.امام سجاد درباره جایگاه حضرت عباس در بهشت فرموده است: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که خود را فدای برادرش امام حسین (ع) کرد و در این راه دو دستش قطع شد که خداوند عوض دو دست قطع شدهٔ او دو بال در آخرت به او عطا خواهد کرد تا با آن دو بال پرواز کند.روایت شده که قمر بنیهاشم به هنگام شهادت سیوچهار ساله بود و امّ البنین مادر آن حضرت در ماتم او و سه برادر دیگر عباس به بقیع میرفت و چنان ندبه و گریه میکرد که هر شخصی از آنجا میگذشت گریان میشد. این اشعار از امّ البنین در مرثیه قمر بنیهاشم و دیگر پسرانش روایت شده است:
یَا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ کَرَّ عَلَى جَمَاهِیرِ النَّقَدِ وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لَبَدٍ أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِی أُصِیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ یَدٍ وَیْلِی عَلَى شِبْلِی أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ لَوْ کَانَ سَیْفُکَ فِی یَدِیْکَ لَمَا دَنَا مِنْهُ أَحَدٌای که عباس را دیدی حمله میکرد بر تودههای فرومایه و از فرزندان حیدر هر شیر یال داری دنبال او بود خبردار شدهام که به سر فرزندم ضربت وارد شده درحالیکه بریده دست بود وای بر من بر شیر بچهام که ضربت عمود سرش را خمیده کرد اگر شمشیرت در دستت بود کسی نمیتوانست به تو نزدیک شود
و نیز از اوست:
لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ أُمَّ الْبَنِینَ تُذَکِّرِینِی بِلِیُوثِ الْعَرِینِ کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَى بِهِمْ وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَکُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِیعاً طَعِینَ یَا لَیْتَ شِعْرِی أَکَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِیعُ الْیَمِینِ
وای بر تو مرا دیگر مادر پسران مخوان که مرا به یاد شیران بیشهام میاندازی مرا پسرانی بود که به آنان خوانده میشدم، اما امروز برای من پسرانی نیست چهار پسر مانند کرکسان بلندیها که با بریده شدن رگ حیات یکی پس از دیگری به مرگ پیوستند نیزهها بر پیکرهایشان ستیزه داشتند همه آنان با تن مجروح به خاک افتادندای کاش میدانستم آنچنان است که خبر دادند این که دست عباسم بریده شده بود
یَا مَنْ رَأَى الْعَبَّاسَ کَرَّ عَلَى جَمَاهِیرِ النَّقَدِ وَ وَرَاهُ مِنْ أَبْنَاءِ حَیْدَرَ کُلُّ لَیْثٍ ذِی لَبَدٍ أُنْبِئْتُ أَنَّ ابْنِی أُصِیبَ بِرَأْسِهِ مَقْطُوعَ یَدٍ وَیْلِی عَلَى شِبْلِی أَمَالَ بِرَأْسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ لَوْ کَانَ سَیْفُکَ فِی یَدِیْکَ لَمَا دَنَا مِنْهُ أَحَدٌای که عباس را دیدی حمله میکرد بر تودههای فرومایه و از فرزندان حیدر هر شیر یال داری دنبال او بود خبردار شدهام که به سر فرزندم ضربت وارد شده درحالیکه بریده دست بود وای بر من بر شیر بچهام که ضربت عمود سرش را خمیده کرد اگر شمشیرت در دستت بود کسی نمیتوانست به تو نزدیک شود
و نیز از اوست:
لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ أُمَّ الْبَنِینَ تُذَکِّرِینِی بِلِیُوثِ الْعَرِینِ کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَى بِهِمْ وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَکُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِیعاً طَعِینَ یَا لَیْتَ شِعْرِی أَکَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِیعُ الْیَمِینِ
وای بر تو مرا دیگر مادر پسران مخوان که مرا به یاد شیران بیشهام میاندازی مرا پسرانی بود که به آنان خوانده میشدم، اما امروز برای من پسرانی نیست چهار پسر مانند کرکسان بلندیها که با بریده شدن رگ حیات یکی پس از دیگری به مرگ پیوستند نیزهها بر پیکرهایشان ستیزه داشتند همه آنان با تن مجروح به خاک افتادندای کاش میدانستم آنچنان است که خبر دادند این که دست عباسم بریده شده بود
مبارزه و شهادت حضرت عباس
یکی از شخصیّتهای برجستهای که از نقشآفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنههای جاودانهای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجّت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بنعلی است. او از یک طرف در صحنة نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد که عرصه را بر دشمن تنگ کرد؛ و از طرف دیگر، نسبت به امام حسین چنان مطیع و وفادار بود که در طول تاریخ از او به عنوان قهرمانی فداکار و برادری وفادار یاد میشود. شهادت چنین شخصیّت بزرگی، از مصائب مهمّ و از رویدادهای بزرگ روز عاشورا بود.
چرا حضرت عباس (ع) را نافذ البصیره مینامند؟
امام صادق (ع) فرمودند: خدا رحمت کند عموی ما را که نافذ البصیره بود. او پسر کسی است که فرمود «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» یعنی اگر پردهها کنار رود چیزی به علم امیرالمومنین اضافه نمیشود. عباس بن علی کسی است که بخاطر همین مقام ولایت و اطاعت پذیری هیچ حجابی در مقابل چشم او نیست؛ لذا میبینید که وقتی دشمن برای حضرت اباالفضل (ع) امان نامه میآورد، چیزی که باعث میشود آن موضع محکم را در مقابل دشمن بگیرد همین بصیرت است.
عباس (ع) شب عاشورا برادران خود را جمع میکند و میفرماید تا امام حسین و بنی هاشم و فرزندان حضرت زهرا (س) زنده اند ما باید فدایی آنها باشیم؛ لذا از برادران خود برای فدایی شدن برای اباعبدالله (ع) عهد میگیرد. همه اینها دلالت بر این دارد که بصیرت ایشان و پیدا کردن راه برای ایشان ویژه بوده است.
اصل معنا بر همین است که عباس (ع) کسی است که در سلوک دینی خود لحظهای درنگ نمیکند و خط را گم نمیکند. ایشان فرزند راه مستقیم خدا امیرالمومنین است. کسی که حتی یک لحظه نگاه خود را منحرف از این راه نکرده حضرت ابالفضل العباس است؛ لذا بخاطر همین نافذ البصیره میگردد.
عباس (ع) شب عاشورا برادران خود را جمع میکند و میفرماید تا امام حسین و بنی هاشم و فرزندان حضرت زهرا (س) زنده اند ما باید فدایی آنها باشیم؛ لذا از برادران خود برای فدایی شدن برای اباعبدالله (ع) عهد میگیرد. همه اینها دلالت بر این دارد که بصیرت ایشان و پیدا کردن راه برای ایشان ویژه بوده است.
اصل معنا بر همین است که عباس (ع) کسی است که در سلوک دینی خود لحظهای درنگ نمیکند و خط را گم نمیکند. ایشان فرزند راه مستقیم خدا امیرالمومنین است. کسی که حتی یک لحظه نگاه خود را منحرف از این راه نکرده حضرت ابالفضل العباس است؛ لذا بخاطر همین نافذ البصیره میگردد.
عظمت و مقام شامخ حضرت عباس (ع)
زیارتتامه قمر بنی هاشم عظمت ایشان را اثبات میکند و اگر هیچ فضل و فضیلتی از ایشان نداشته باشیم، همین زیارتنامه که از سوی معصوم صادر شده است کافی است. بین امام زادگان ما دو امامزاده هستند که معصوم زیارتنامه آنها را نقل کرده است. یکی حضرت معصومه (س) که زیارتنامه ایشان از امام رضا نقل شده و یکی حضرت عباس (ع) که زیارتنامه ایشان از امام صادق (ع) نقل شده است. بالاترین عظمت در همین زیارتنامه ذکر شده است.
فرزندان و نوادگان حضرت عباس (ع)
برخی، حضرت عباس علیه السلام را صاحب دو فرزند به نامهای عبیدالله و فضل دانسته اند و برخی دیگر، عبیدالله، حسن و قاسم و برخی نیز عبیدالله و محمد را فرزندان او برشمرده اند. پس از شهادت حضرت عباس و فرزندان او در کربلا، لبابه به عقد زید بن الحسن علیه السلام (فرزند امام مجتبی علیه السلام) در آمد و از او صاحب دختری به نام نفیسه گردید. برخی دیگر نوشته اند: او از زید، فرزند پسری به دنیا آورد و نام او را حسن گذاشت. بنابراین، «حسن» پسر حضرت عباس نبوده بلکه نوه حضرت میباشد که از روی اشتباه در ردیف فرزندان او ذکر شده است.
شهادت فرزندان حضرت عباس علیه السلام در کربلا
برخی منابع، از شهادت فرزندان حضرت در کربلا سخن به میان آورده اند، اما در نام آنها گوناگونی وجود دارد. نوشته اند: هنگامی که حضرت عباس از روی اسب خود بر زمین افتاد و در درگیری با دشمنان به شهادت رسید، امام حسین (ع) خود را به او رسانید و وقتی که حالت او را مشاهده نمود، فریاد برآورد: «وَا غَوْثاه، بِکَ یا الله، وَا قِلَّةَ ناصِراه؛ فریاد [از بی کسی]، به تو پناه میبرمای خدا! وای از کمی یاران!» در این لحظه، محمد و قاسم صدای امام را شنیدند، نزد ایشان رفته و در پاسخ امام، فریاد زدند: «لَبَّیْکَ یَا مَولانا، نَحنُ بَینَ یَدَیکَ؛ در خدمت توایمای سرور ما». امام حسین رو به آنان کرد و فرمود:«بِشَهادَةِ اَبیکُمَا الکِفایَة؛ شهادت پدرتان بس است». اما آنان امتناع ورزیده و گفتند: «نه به خدا،ای عمو!» سپس از امام اجازه گرفته و به میدان نبرد شتافتند و پس از پیکار با دشمن، ابتدا محمد و پس از او قاسم به شهادت رسید. علامه سید محسن امین - تراجم نویس مشهور - عبدالله بن عباس را نیز در شمار شهیدان کربلا ذکر مینماید.
اما بنا به گزارش برخی دیگر از تاریخ نگاران، تنها محمد در کربلا به شهادت رسیده است در این زمینه نوشته اند: در کربلا سه تن از فرزندان حضرت عباس علیه السلام با او حضور داشتند که در بین آنها، حضرت عباس، محمد را از همه بیشتر دوست میداشت و او را از خود جدا نمیکرد. او نوجوانی پارسا و خداترس بود و در میان ابروانش اثر سجده دیده میشد. وقتی حضرت عباس برادر بزرگوار خویش امام حسین را بی یاور دید، فرزند خود محمد را صدا زد و با دست خود، لباس جنگ بر تن او پوشاند و شمشیر به کمر او بست. سپس دست او را گرفته و نزد امام خویش رفت و خود از امام اجازه پیکار او را گرفت. محمد دست امام را بوسید و پس از خداحافظی به میدان رفته و مبارز طلبید و پس از ساعتی نبرد، به شهادت رسید.
اما بنا به گزارش برخی دیگر از تاریخ نگاران، تنها محمد در کربلا به شهادت رسیده است در این زمینه نوشته اند: در کربلا سه تن از فرزندان حضرت عباس علیه السلام با او حضور داشتند که در بین آنها، حضرت عباس، محمد را از همه بیشتر دوست میداشت و او را از خود جدا نمیکرد. او نوجوانی پارسا و خداترس بود و در میان ابروانش اثر سجده دیده میشد. وقتی حضرت عباس برادر بزرگوار خویش امام حسین را بی یاور دید، فرزند خود محمد را صدا زد و با دست خود، لباس جنگ بر تن او پوشاند و شمشیر به کمر او بست. سپس دست او را گرفته و نزد امام خویش رفت و خود از امام اجازه پیکار او را گرفت. محمد دست امام را بوسید و پس از خداحافظی به میدان رفته و مبارز طلبید و پس از ساعتی نبرد، به شهادت رسید.
اعقاب و بازماندگان حضرت عباس
آنچه همگی تاریخ نگاران بدان تصریح کرده و اتفاق نظر دارند، این است که نسل حضرت عباس علیه السلام از طریق فرزند او عبیدالله گسترش یافته است. او هنگام حرکت امام حسین از مدینه به سوی کربلا در سنین کودکی بود، ولی بعدها مردی دانشمند و فرزانه در دین و از فرهیختگان دوره خود گردید. او با سه زن از زنان پاکدامن و فهیم مدینه به نامهای رقیه دختر امام مجتبی علیه السلام، دختر معبد عبدالله بن عباس و دختر مسوّر بن مخزمه زبیری ازدواج نمود و صاحب دو فرزند به نام عبدالله و حسن شد که نسل او نیز از طریق حسن، گسترش یافت. از این رو، باید حسن بن عبیدالله بن عباس را سرشاخه اصلی نوادگان حضرت عباس برشمرد؛ لذا به معرّفی و بررسی زندگانی نوادگان حضرت عباس علیه السلام از نسل حسن بن عبیدالله بن عباس علیه السلام میپردازیم.
فرزندان حسن بن عبیدالله بن عباس (ع)
حسن بن عبیدالله ۶۷ سال عمر نمود و صاحب پنج فرزند به نامهای عباس، عبیدالله، ابراهیم، فضل و حمزه گردید. شاید این تیره از نسل حضرت عباس بلند آوازهترین طایفه از تبار آن حضرت باشد که به شرح کوتاهی از سرگذشت آنان پرداخته میشود.
۱ ـ عباس بن الحسن
فردی شجاع و صریح بود به گونهای که نوشته اند کسی از بنی هاشم در جرأت و صراحت لهجه مانند او وجود نداشت. وی در ایّام خلافت هارون الرّشید به بغداد آمد. هارون الرّشید به خاطر فضل، ادب و شجاعت او همواره او را به کنیه میخواند. او به اندازهای شیوا شعر میسرود که او را برترین شاعر از فرزندان امام علی علیه السلام میدانستند. او ده فرزند داشت، که از جمله آنان عبدالله بن العباس است. مأمون پس از درگذشت او گفت: «بعد از توای فرزند عباس! همه مردم مساوی شدند (تو با دیگران تفاوت داشتی).» مأمون جنازه او را پیاده تشییع نمود و شیخ بن شیخ خواندش محمد بن حمزه از دیگر نوادگان اوست که به جوانمردی و بخشش، مشهور بود و به نزدیکان خود بسیار رسیدگی نمود. نیکی او شامل حال همه میشد و بخششی گسترده داشت؛ در طبریّه اردن، اموال بسیار داشته و دارای اراضی زیادی بود. طغج بن جفّ فرغانی بر او حسادت کرد و سپاهی برای چپاول اموال او فرستاد. وی در نتیجه این درگیری در باغ خود، در سال ۲۸۷ ق. به قتل رسید و شاعران در سوگ او قصیدهها گفتند. از این رو، به فرزندان و نوادگان او بنو الشّهید گفته میشود.
۲ ـ عبیدالله بن الحسن
درباره اش گفته اند: مردی به سان او پرهیبت و شکوه، دیده نشده بود. وی امارت حرمین شریفین مکّه و مدینه را بر عهده داشت و امر قضاوت در این دو شهر نیز بر عهده او بود. مأمون، او را در سال ۲۰۴ ق. به سرپرستی امور حجّاج بیت الله الحرام منصوب کرد و در دوران مأمون نیز از دنیا رفت. به بازماندگان و نوادگان او که در سرزمین دمیاط بودند، بنی هارون و به دستهای از آنان که در فسای امروزی بودند، بنی هدهد میگفتند. گروهی از احفاد و دودمان او نیز در یمن سُکنا گزیدند. عبیدالله بن الحسن دارای ۱۱ فرزند شد. از جمله آنان قاسم بن عبیدالله بود که پست جدّ خویش (امارت و قضاوت در حرمین شریفین) را عهده دار گردید. او از نزدیکان امام حسن عسکری علیه السلام هم بود.
۳ ـ ابراهیم بن الحسن
معروف به جردقة و در شمار پارسایان و ادیبان زمان خود بود. وی صاحب نوزده فرزند گردید و در سال ۲۶۴ ق. درگذشت. از فرزندان او علی بن ابراهیم جردقه، فردی سخاوتمند و والامقام بوده است. نوه او عبدالله بن علی به بغداد آمد و سپس به مصر رفت و در آن جا به بیان حدیث پرداخت و کتابی به نام جعفریة نگاشت که حاوی مطالب عالی در فقه شیعه بود. او در رجب سال ۳۱۲ ق. وفات یافت.
۴ ـ فضل بن الحسن
او مردی دانشمند، سخنور، شجاع و مورد بزرگداشت خلفای وقت خود و معروف به ابن الهاشمیة بود. از او سه فرزند به نامهای جعفر، عباس الاکبر و محمد به جای ماند که آنان نیز دارای جایگاهی ویژه نزد مردم بودند و هر یک، دارای فرزندانی بزرگوار، چون خود بودند. از جمله آنان فضل بن محمد است که مردی سخن دان و شاعر بود که بازماندگان او در قم و طبرستان پراکنده هستند. او اشعار زیادی در مدح دلاوری جدّ خود، حضرت عباس علیه السلام در کربلا سروده است.
۵ ـ حمزة بن الحسن
او بسیار شبیه به امام علی علیه السلام بود و در روزگار مأمون عباسی میزیست. از آن جاکه عباسیان خود را از نوادگان عباس (عموی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم) میدانستند، این موضوع را در بسیاری مواقع، دستاویزی برای توجیه اعمال قرار میدادند. مأمون بدین منظور، نامهای با دست خطّ خود برای حمزه نوشت و در ضمن آن بیان داشت: «به حمزة بن الحسن هزار درهم به جهت شباهت وافرش به امیر مؤمنان علی علیه السلام بخشیده شود». او با زینب از نوادگان عبدالله بن جعفر ازدواج نمود. مردم او را زینبی میخواندند؛ زیرا او با زینب علیها السلام دختر امیر مؤمنان علیه السلام نسبت داشت.
از نوادگان حمزة بن الحسن میتوان شاعری بلند آوازه به نام محمد بن علی را نام برد که در بصره میزیست و احادیثی را هم از امام رضاعلیه السلام و برخی دیگر از امامان روایت کرده است. او در سال ۲۸۶ ق. درگذشته است. از جمله بستگان حمزة بن الحسن، میتوان به برادرزاده اش که هم نام اوست، اشاره کرد. هم اکنون مقبره او در شهر حلّه است و دارای گنبد و بارگاه با شکوهی میباشد. نوشته اند: مادر امام زمان (عج) مدّتی در خانه او مهمان بوده است. او را نیز از راویان احادیث آل محمّدصلی الله علیه وآله و فردی درستکار و محترم و مورد اطمینان ذکر کرده اند. از فرزندان او قاسم بن حمزة میباشد که از دانشمندان و فقیهان زمان خود بوده است. او مردی بسیار زیباروی و ثروتمندی بخشنده در یمن بوده که ثروت او به صد هزار دینار میرسیده است. او بسیار اهل بخشش به مردم بود.
از نوادگان حمزة بن الحسن میتوان شاعری بلند آوازه به نام محمد بن علی را نام برد که در بصره میزیست و احادیثی را هم از امام رضاعلیه السلام و برخی دیگر از امامان روایت کرده است. او در سال ۲۸۶ ق. درگذشته است. از جمله بستگان حمزة بن الحسن، میتوان به برادرزاده اش که هم نام اوست، اشاره کرد. هم اکنون مقبره او در شهر حلّه است و دارای گنبد و بارگاه با شکوهی میباشد. نوشته اند: مادر امام زمان (عج) مدّتی در خانه او مهمان بوده است. او را نیز از راویان احادیث آل محمّدصلی الله علیه وآله و فردی درستکار و محترم و مورد اطمینان ذکر کرده اند. از فرزندان او قاسم بن حمزة میباشد که از دانشمندان و فقیهان زمان خود بوده است. او مردی بسیار زیباروی و ثروتمندی بخشنده در یمن بوده که ثروت او به صد هزار دینار میرسیده است. او بسیار اهل بخشش به مردم بود.
حمزة بن قاسم
او از جمله نوادگان حضرت عباس علیه السلام میباشد که از مشایخ بزرگ و علمای بنام شیعه در دوره خود بوده است. حضرت عباس علیه السلام نیای پنجم او میباشد و نسب کامل او عبارت است از: ابویعلی حمزة بن قاسم بن علی بن حمزة بن الحسن بن عبیدالله بن عباس علیه السلام. درباره او نگاشته اند: ابویعلی از دانشمندان شیعه و بنام و برخاسته از خاندان وحی و درختی تناور در بوستان دانشمندان شیعی است. وی از راویان احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده و دانشمندان بسیاری، شاگردی او را به جای آورده اند و وی را فردی مورد اعتماد و بلند مرتبه در نقل روایات معصومان علیهم السلام ذکر کرده اند.
از او کتابهای زیادی بر جای مانده است که عبارت میباشد از: التّوحید، الزّیارات و المناسک، ردّ محمد بن جعفر اسدی و ... او در دستْ نوشتههای خود احادیث بسیاری را از امام صادق علیه السلام نقل نموده است. او در قرن چهارم هجری میزیسته و مرقد شریفش در جنوب شهر حلّه، بین رود فرات و دجله و در دهکدهای به نام قریه حمزة قرار دارد. پیشتر در مورد محلّ دفن او اختلاف بوده و مردم میپنداشتند مرقد او متعلّق به حمزة بن موسی کاظم علیه السلام است و با این پندار، او را زیارت میکرده اند، اما داستان جالبی سبب برطرف شدن این پندار میشود
میگویند: عالمی ربّانی و فقیهی بزرگ به نام سید مهدی قزوینی جهت تبلیغ معارف دینی به حلّه رفت. او گه گاه از کنار مرقد ابویعلی حمزة بن قاسم میگذشت، اما به زیارت مرقد او نمیرفت. این موضوع، موجب کم رغبتی مردم آن منطقه نسبت به زیارت آن مرقد شریف گردید. روزی از او خواستند به زیارت مرقد برود، او در پاسخ گفت به زیارت کسی که نمیشناسد، نمیرود. روز بعد، او به دهکده مذکور رفت و در اواخر شب برای خواندن نماز شب برخاست. نزدیکیهای طلوع آفتاب، سیدی از اهل همان روستا که مورد اعتماد آن عالم ربّانی بود، نزد وی رفت و از او دلیل زیارت نکردن او را پرسید؛ ولی همان پاسخ پیشین را شنید.
آن سید علوی گفت: چه بسیار امور مشهوری هستند که اصلی ندارند، این مرقد متعلّق به حمزة بن موسی کاظم نیست که به اشتباه این گونه میپندارند، بلکه این مرقد متعلّق به ابویعلی حمزة بن قاسم از نوادگان حضرت عباس است که از علما اجازه حدیث داشته و دانشمندان رجال، او را بر وثاقت و پارسایی ستوده اند. سید مهدی قزوینی گمان کرد که او این سخن را از علما شنیده و هرگز نمیپنداشت که او از کتابهای رجالی و روایی چیزی بداند. از این رو، به آن سید علوی چندان توجّهی نکرد.
سید علوی، خارج شد و سید مهدی قزوینی در سجّاده خود به تعقیبات نماز مشغول گردید تا آفتاب دمید. سپس به کتابهای رجالی که در دسترس داشت، مراجعه کرد و دید گفته آن سید علوی درست است. فردا در بین جمعیت، همان سید علوی را یافت. نزد او رفت و پرسید مطلبی را که دیشب پیش از سحر به او گفته، از کجا به دست آورده است؟ سید علوی انکار کرد که سحر، پیش او بوده و سوگند خورد که شب گذشته اصلاً در روستا نبوده و بیرون از روستا به سر میبرده است و حتّی ادّعا کرد اصلاً سید مهدی قزوینی را نمیشناسد
سید مهدی بی درنگ سوار مرکب خود شد و عازم زیارت مرقد ابویعلی گردید و به مردم گفت:«اکنون بر من واجب شد که به زیارت او بشتابم. زیرا شک ندارم آن سید علوی که دیشب دیدم، امام زمان (عج) بوده است». از آن پس، مرقد او رونق بیشتری گرفت و مردم توجّه بیشتری به زیارت او نشان دادند. سید مهدی قزوینی بعدها در کتاب فُلک النّجاة خود تصریح نمود که مرقد مذکور، متعلّق به ابویعلی حمزة بن قاسم از نوادگان حضرت عباس علیه السلام است.
منابع:
الارشاد، تاریخ الأمم و الملوک، الخصائص، خصال، خطیب کعبه، سرّ السلسلة، سقای کربلا، الشجرة المبارکة، العباسیه، مقتل الحسین (ع)، مناقب آل ابی طالب، لباب الأنساب و بخشی از سخنرانیهای حجت الاسلام بی آزار تهرانی
از او کتابهای زیادی بر جای مانده است که عبارت میباشد از: التّوحید، الزّیارات و المناسک، ردّ محمد بن جعفر اسدی و ... او در دستْ نوشتههای خود احادیث بسیاری را از امام صادق علیه السلام نقل نموده است. او در قرن چهارم هجری میزیسته و مرقد شریفش در جنوب شهر حلّه، بین رود فرات و دجله و در دهکدهای به نام قریه حمزة قرار دارد. پیشتر در مورد محلّ دفن او اختلاف بوده و مردم میپنداشتند مرقد او متعلّق به حمزة بن موسی کاظم علیه السلام است و با این پندار، او را زیارت میکرده اند، اما داستان جالبی سبب برطرف شدن این پندار میشود
میگویند: عالمی ربّانی و فقیهی بزرگ به نام سید مهدی قزوینی جهت تبلیغ معارف دینی به حلّه رفت. او گه گاه از کنار مرقد ابویعلی حمزة بن قاسم میگذشت، اما به زیارت مرقد او نمیرفت. این موضوع، موجب کم رغبتی مردم آن منطقه نسبت به زیارت آن مرقد شریف گردید. روزی از او خواستند به زیارت مرقد برود، او در پاسخ گفت به زیارت کسی که نمیشناسد، نمیرود. روز بعد، او به دهکده مذکور رفت و در اواخر شب برای خواندن نماز شب برخاست. نزدیکیهای طلوع آفتاب، سیدی از اهل همان روستا که مورد اعتماد آن عالم ربّانی بود، نزد وی رفت و از او دلیل زیارت نکردن او را پرسید؛ ولی همان پاسخ پیشین را شنید.
آن سید علوی گفت: چه بسیار امور مشهوری هستند که اصلی ندارند، این مرقد متعلّق به حمزة بن موسی کاظم نیست که به اشتباه این گونه میپندارند، بلکه این مرقد متعلّق به ابویعلی حمزة بن قاسم از نوادگان حضرت عباس است که از علما اجازه حدیث داشته و دانشمندان رجال، او را بر وثاقت و پارسایی ستوده اند. سید مهدی قزوینی گمان کرد که او این سخن را از علما شنیده و هرگز نمیپنداشت که او از کتابهای رجالی و روایی چیزی بداند. از این رو، به آن سید علوی چندان توجّهی نکرد.
سید علوی، خارج شد و سید مهدی قزوینی در سجّاده خود به تعقیبات نماز مشغول گردید تا آفتاب دمید. سپس به کتابهای رجالی که در دسترس داشت، مراجعه کرد و دید گفته آن سید علوی درست است. فردا در بین جمعیت، همان سید علوی را یافت. نزد او رفت و پرسید مطلبی را که دیشب پیش از سحر به او گفته، از کجا به دست آورده است؟ سید علوی انکار کرد که سحر، پیش او بوده و سوگند خورد که شب گذشته اصلاً در روستا نبوده و بیرون از روستا به سر میبرده است و حتّی ادّعا کرد اصلاً سید مهدی قزوینی را نمیشناسد
سید مهدی بی درنگ سوار مرکب خود شد و عازم زیارت مرقد ابویعلی گردید و به مردم گفت:«اکنون بر من واجب شد که به زیارت او بشتابم. زیرا شک ندارم آن سید علوی که دیشب دیدم، امام زمان (عج) بوده است». از آن پس، مرقد او رونق بیشتری گرفت و مردم توجّه بیشتری به زیارت او نشان دادند. سید مهدی قزوینی بعدها در کتاب فُلک النّجاة خود تصریح نمود که مرقد مذکور، متعلّق به ابویعلی حمزة بن قاسم از نوادگان حضرت عباس علیه السلام است.
منابع:
الارشاد، تاریخ الأمم و الملوک، الخصائص، خصال، خطیب کعبه، سرّ السلسلة، سقای کربلا، الشجرة المبارکة، العباسیه، مقتل الحسین (ع)، مناقب آل ابی طالب، لباب الأنساب و بخشی از سخنرانیهای حجت الاسلام بی آزار تهرانی
ارسال نظرات