رمان " تیلههای شیشهای"
رمان " تیلههای شیشهای" ماجرای دختر جوانی که متفاوت با همسالان خود فکر میکند!
مقام معظم رهبری از سال ۱۳۸۸ بیان دیدگاههای جمعیتی را آغاز کرده و درباره لزوم تغییر سیاستهای جمعیتی صحبت کردهاند. ایشان با مشاهده برخی کمکاریها و بیتوجهی به مسئله مهم جمعیت کشور لزوم بازنگری در سیاستهای تحدید نسل را گوشزد کردهاند که در همین راستا انتشارات سروش رمانی با عنوان "تیلههای شیشهای" نوشته فاطمه شایان پویا را به زودی روانه بازار نشر میکند.
«تیلههای شیشهای» برشهایی از ۳ مقطع زندگی یک دختر دهه هفتادی به نام سارا است، دختری که میخواهد زندگی خود و اطرافیانش را تغییر بدهد. سارا برخلاف عموم همسالانش، در خانوادهای پرجمعیت زندگی میکند؛ خانوادهای که با وجود همه مشکلات، خاطرات شیرینی را کنار همدیگر تجربه میکنند. سارا قهرمان کاراته است؛ او سعی میکند برای موفقیت هرچه بیشتر به کمک تمام استعدادهایش در زندگی مبارزه کند، اما او جایی در حوالی ۱۸ سالگی درگیر اتفاقاتی میشود .
«تیلههای شیشهای» برشهایی از ۳ مقطع زندگی یک دختر دهه هفتادی به نام سارا است، دختری که میخواهد زندگی خود و اطرافیانش را تغییر بدهد. سارا برخلاف عموم همسالانش، در خانوادهای پرجمعیت زندگی میکند؛ خانوادهای که با وجود همه مشکلات، خاطرات شیرینی را کنار همدیگر تجربه میکنند. سارا قهرمان کاراته است؛ او سعی میکند برای موفقیت هرچه بیشتر به کمک تمام استعدادهایش در زندگی مبارزه کند، اما او جایی در حوالی ۱۸ سالگی درگیر اتفاقاتی میشود .
بخشی از کتاب تیلههای شیشهای
در قسمتی از کتاب آمده است: "خانه بزرگ و قدیمی عزیز دو تا پلاک با درِ بزرگ فلزیِ ورودی برجهای یاقوت فاصله داشت. سارا با همان لبخند همیشگیاش با بچهها خداحافظی کرد و زنگ طوسیرنگ را فشار داد. صدای نازک و کشدار سمانه از پشت آیفون پرسید: «کیه؟» دلش غنج رفت: «منم آبجی کوچیکه.» وارد که شد، دوباره یاد حرفهای مبینا افتاد. دستش را روی دیوار آجری کنارش کشید و آرامآرام به سمت حوض وسط حیاط رفت. برگهای رنگارنگ پاییزی، سطح حوض را پر کرده بود. دستش را پایین برد و آنها را کمی عقب زد، از کنار برگها، تصویر صورتش را توی آب دید. خم شد و زل زد توی چشمهایش...
صدای مادر را شنید که سلام میکرد. لبخند زد. حس میکرد شیرینی توی دهان مادر است؛ آنقدر که صدایش گرم و شیرین بود. سرش را از پنجره آشپزخانه بیرون آورده بود... یکدفعه صدرا هم بیرون پرید و دوید دنبالش و داد زد: «سلاااام آبجی.» سمانه هم خندهکنان توی حیاط دوید. صدرا بدوبدو توپ پلاستیکی راهراه سفید و بادمجانی را از کنار درخت انجیرِ گوشه حیاط برداشت و مکث عمیقی کرد. بعد فریاد زد: «اگه راست میگی، ضربه چرخشی سوباسا رو بگیر. هاواللا» و شوت محکمی زد. یک لحظه سکوت شد. چیزی توی هوا پرید. سارا و سمانه توپ را دیدند که آرام از کنارشان عبور کرد. متعجب دوباره سرشان را بالا گرفتند؛ دمپایی صدرا بود که مثل نقطه ریزی در آسمان لحظهلحظه درشتتر شد و ناگهان توی حوض افتاد و قطرات آب بیرون ریخت. چیزی نگذشت که صدای بلند خندهشان تمام حیاط را پر کرد. "
این رمان با موضوع «مسئله جمعیت» نوشته فاطمه شایان پویا است و در ۲۰۸ صفحه طی روزهای آینده وارد بازار نشر میشود.
صدای مادر را شنید که سلام میکرد. لبخند زد. حس میکرد شیرینی توی دهان مادر است؛ آنقدر که صدایش گرم و شیرین بود. سرش را از پنجره آشپزخانه بیرون آورده بود... یکدفعه صدرا هم بیرون پرید و دوید دنبالش و داد زد: «سلاااام آبجی.» سمانه هم خندهکنان توی حیاط دوید. صدرا بدوبدو توپ پلاستیکی راهراه سفید و بادمجانی را از کنار درخت انجیرِ گوشه حیاط برداشت و مکث عمیقی کرد. بعد فریاد زد: «اگه راست میگی، ضربه چرخشی سوباسا رو بگیر. هاواللا» و شوت محکمی زد. یک لحظه سکوت شد. چیزی توی هوا پرید. سارا و سمانه توپ را دیدند که آرام از کنارشان عبور کرد. متعجب دوباره سرشان را بالا گرفتند؛ دمپایی صدرا بود که مثل نقطه ریزی در آسمان لحظهلحظه درشتتر شد و ناگهان توی حوض افتاد و قطرات آب بیرون ریخت. چیزی نگذشت که صدای بلند خندهشان تمام حیاط را پر کرد. "
این رمان با موضوع «مسئله جمعیت» نوشته فاطمه شایان پویا است و در ۲۰۸ صفحه طی روزهای آینده وارد بازار نشر میشود.
ارسال نظرات