فیلمی که پروانه معصومی نتوانست از آن بگذرد
پروانه معصومی درباره بازی در سریالی ویژه ماه محرم با عنوان «در کنار پروانهها» گفت: بعد از همهگیری کرونا ترجیح دادم که فعلا در فیلمی بازی نکنم اما این بار قصه معنوی این فیلم مرا جذب کرد و نمیشد امام حسین (ع) و قرآن کریم را ندیده گرفت. به همینخاطر خودم را سپردم به اینها و در این فیلم بازی کردم.
همشهری: نشستن پای صحبتهای بازیگری، چون پروانه معصومی حس خوبی به آدم میدهد. انگار که سالها تو را میشناسد، صمیمی، بیریا و افتاده حرف میزند. چنان جذاب و شیرین از زیباییهای زندگی و دلخوشیهایش صحبت میکند که ترجیح میدهیم کمتر حرف بزنیم و بیشتر از او بشنویم. بازیگری که از دهه ۶۰ تبدیل به یک چهره محبوب و پرکار در سینما و تلویزیون شد و چند باری سیمرغ بهترین بازیگر را به دستآورد و هنوز هم عاشقان ملودرام نقش او را در فیلم «گلهای داوودی» در نقش مادر از یاد نبردهاند. این هنرمند با تجربه این روزها مشغول بازی در سریالی ویژه ماه محرم با عنوان «در کنار پروانهها» بوده و نقش کلیدی این مجموعه را برعهده دارد. همین بهانهای شد تا با او سر صحبت را باز کنیم. خودش میگوید: «بعد از همهگیری کرونا ترجیح دادم که فعلا در فیلمی بازی نکنم، اما این بار قصه معنوی این فیلم مرا جذب کرد و نمیشد امام حسین (ع) و قرآن کریم را ندیده گرفت. به همینخاطر خودم را سپردم به اینها و در این فیلم بازی کردم». با ما همراه باشید تا بخشهایی از این گفتگو را مرور کنیم.
شما بسیار گزیده کار میکنید و در این روزهای کرونایی هم تا جایی که خبر داشتیم برای حفظ سلامتتان قصد بازی کردن در هیچ فیلمی را نداشتید. چطور شد که ریسک بازی در سریال در کنار پروانهها را پذیرفتید؟
این سریال درونمایهای معنوی داشت که مرا به خود جذب کرد. بحث سر دین داشتن و دینداری است. البته بهگونه خوب آن، نه این که هر کسی ادعای دینداری و مسلمانی کند. وقتی قصه را خواندم و دیدم که داستان قرآنی و همچنین مرتبط با امام حسین (ع) است، پیشنهاد را پذیرفتم و گفتم من خودم را به خدا، قرآن و امام حسین (ع) میسپارم و خوشحالم که این کار را کردم. با نگاه متفاوت نویسنده و البته تلاشها و ممارستهایی که کارگردان فیلم، آقای یاری کردند، فیلم مناسبتی خوبی ساخته شده که امیدوارم مورد پسند مخاطبان قرار بگیرد.
به نظر شما هنر و بهویژه هنر نمایشی تا چه حدی میتواند مخاطبان را بهسوی مفاهیم معنوی جذب کند؟ چرا سینما و صدا و سیمای ما در این زمینه عملکرد چندان موفقی نداشتند؟
به نکته مهمی اشاره کردید؛ زیرا کار در زمینه اعتقادات نباید جنبه تبلیغاتی و شعاری پیدا کند. متأسفانه بسیاری از فیلمهای مذهبیای که ساخته میشود، بیشتر تبلیغ میکند و مردم از این تیپ فیلمهای شعاری حوصلهشان سر رفته است. خوشبختانه این فیلم تا جایی که ممکن بود از حالت شعاری دور بود.
این که فیلمبرداری در شمال کشور و نزدیک محل زندگی شما بود هم تأثیری در پذیرش این نقش داشت؟
در این چند سال پیشنهاد فیلمهایی که در شمال تصویربرداری میشدند، زیاد به من میشود. اما همانطور که گفتم علت اصلی انتخاب من برای بازی در این فیلم آن هم در این روزهای کرونایی، موضوع معنوی این فیلم بود. کما اینکه این فیلم خیلی نزدیک خانه من فیلمبرداری نشد. من در روستایی در صومعهسرای گیلان زندگی میکنم، اما ما مجبور شدیم برای فیلمبرداری به لاهیجان برویم. هماکنون هم صحبتهایی هست که باید برای سکانسهایی از فیلم، به تهران سفر کنم.
شما بسیار گزیده کار میکنید و در این روزهای کرونایی هم تا جایی که خبر داشتیم برای حفظ سلامتتان قصد بازی کردن در هیچ فیلمی را نداشتید. چطور شد که ریسک بازی در سریال در کنار پروانهها را پذیرفتید؟
این سریال درونمایهای معنوی داشت که مرا به خود جذب کرد. بحث سر دین داشتن و دینداری است. البته بهگونه خوب آن، نه این که هر کسی ادعای دینداری و مسلمانی کند. وقتی قصه را خواندم و دیدم که داستان قرآنی و همچنین مرتبط با امام حسین (ع) است، پیشنهاد را پذیرفتم و گفتم من خودم را به خدا، قرآن و امام حسین (ع) میسپارم و خوشحالم که این کار را کردم. با نگاه متفاوت نویسنده و البته تلاشها و ممارستهایی که کارگردان فیلم، آقای یاری کردند، فیلم مناسبتی خوبی ساخته شده که امیدوارم مورد پسند مخاطبان قرار بگیرد.
به نظر شما هنر و بهویژه هنر نمایشی تا چه حدی میتواند مخاطبان را بهسوی مفاهیم معنوی جذب کند؟ چرا سینما و صدا و سیمای ما در این زمینه عملکرد چندان موفقی نداشتند؟
به نکته مهمی اشاره کردید؛ زیرا کار در زمینه اعتقادات نباید جنبه تبلیغاتی و شعاری پیدا کند. متأسفانه بسیاری از فیلمهای مذهبیای که ساخته میشود، بیشتر تبلیغ میکند و مردم از این تیپ فیلمهای شعاری حوصلهشان سر رفته است. خوشبختانه این فیلم تا جایی که ممکن بود از حالت شعاری دور بود.
این که فیلمبرداری در شمال کشور و نزدیک محل زندگی شما بود هم تأثیری در پذیرش این نقش داشت؟
در این چند سال پیشنهاد فیلمهایی که در شمال تصویربرداری میشدند، زیاد به من میشود. اما همانطور که گفتم علت اصلی انتخاب من برای بازی در این فیلم آن هم در این روزهای کرونایی، موضوع معنوی این فیلم بود. کما اینکه این فیلم خیلی نزدیک خانه من فیلمبرداری نشد. من در روستایی در صومعهسرای گیلان زندگی میکنم، اما ما مجبور شدیم برای فیلمبرداری به لاهیجان برویم. هماکنون هم صحبتهایی هست که باید برای سکانسهایی از فیلم، به تهران سفر کنم.
با کرونا چه میکنید؟ واکسن زدهاید؟
من بهدلیل حساسیت و آلرژی شدیدی که دارم تا چند روز پیش واکسن نزده بودم. بهتازگی واکسن برکت را زدم. تیرماه سال گذشته به کرونا مبتلا شدم و بهخاطر همین خیلی مراقبم که دوباره مبتلا نشوم. خیلی معذبم که به تهران بازگردم، حتی برای بازی در فیلم. هر چند هر گاه تهران را بهخاطر کرونا تعطیل میکنند، مردم به سمت شمال سفر میکنند و تهران خلوت میشود. اما اینجا وحشتناک شلوغ میشود. بهنظرم محدودیتهای تردد بین شهری را سفت و سخت نمیگیرند که بهراحتی با یک تعطیلی چند روزه، این منطقه شمال پر از مسافران تهرانی میشود. این تعطیلات بیشتر به داد تهران میرسد و خلوت میشود تا شهرهای دیگر.
از انتخاب شمال برای سکونتتان برایمان بگویید. چه شد به صومعهسرا کوچ کردید؟
یکی بهخاطر آلودگی هوا و دیگری فرار از زندگی آپارتمانی. من با سرمایهای که داشتم نمیتوانستم در تهران چنین خانهای را تهیه کنم و به همینخاطر با پسرم نیما به شمال نقل مکان کردیم. حدود ۲۶ سال است که آمدم و آن زمان کمتر کسی چنین مهاجرت معکوسی را انتخاب میکرد و برعکس همه به تهران میرفتند. استفاده از طبیعت و هوای خوب و فضای بزرگ. طبیعت درس گذشت، مقاوم بودن در برابر سختیها و آرامش به ما میدهد و در ضمن باعث میشود نگاه آدم به زندگی متفاوت باشد. مردم روستا و شهرهای کوچک مواظب حال و احوال یکدیگرند و در غمها و شادیها در کنار هم هستند و مثل تهران نیست که همسایه نام همسایهاش را نداند. اما البته اکنون دیگر به هیچکسی این کوچ کردن به شمال کشور را پیشنهاد نمیکنم. چون فایده ندارد از خانه آپارتمانی تهران به خانه حدود ۱۰۰متری شمال بیایند. ازدحام جمعیت و ترافیک هم ناخواسته به اینجا آمده و دیگر فرقی با تهران نمیکند.
روزهایی که فیلم بازی نمیکنید، آنجا در شمال به چه کاری مشغولید؟
الان که هوا در شمال بسیار گرم است. دمای بالا با ۹۹ درصد رطوبت بسیار سخت است. به همینخاطر نمیشود زیاد به باغ برم. اما وقتی هوا کمی خنک شود به باغ میروم و با گل و گلدان خودم را مشغول میکنم. البته بیشتر وقتم را مطالعه میکنم.
اتفاقا سؤال بعدی ما درباره مطالعه و پیشنهاد کتاب در این روزهایی است که باید بیشتر در خانه باشیم.
من خاطرم هست سال گذشته که کرونا گرفته و ۴۵ روز در اتاق بودم تمام وقتم را با خواندن کتاب پر میکردم. دور تا دور تخت من کتاب بود و تنها سرگرمی من مطالعه بود. در این ایام بیشتر کتابهای شهدا را خواندم. در مناسبتهای مختلف کتابهای زیادی هدیه گرفته بودم که فرصت خواندن نداشتم و در آن روزها همه آنها را مطالعه کردم و لذت بردم. بعضی کتابها واقعا خوب و خواندنی بودند مثل کتاب «در کمین گل سرخ» که پیرامون زندگی شهید صیاد شیرازی نوشته شده و کتاب بسیار زیبایی بود. وقتی این کتاب را خواندم با خودم گفتم چه سریال جذابی میشود از این کتاب ساخت. متأسفانه ما این روزها با ضعف درونمایه در فیلمنامههایمان مواجهیم. گاهی وقتی فیلمنامههایی را برای من میفرستند تا بخوانم، با خودم میگویم نویسنده وقتش را تلف کرده و اینها را نوشته است. واقعا حیف است که ما زندگینامههای چنین شهدا و افراد برجستهای را داریم، اما به آنها خیلی کم میپردازیم.
از نقشهای ماندگارتان از نگاه خودتان و مردم برایمان بگویید؟
از نگاه مردم، آنچه بیشتر دوست دارند گلهای داوودی و بعد «پلیس جوان» است. اما من حس میکنم هر نقشی که بازی کردهام مردم با آن ارتباط برقرار کردهاند و دوستش دارند. به همینخاطر مردم فکر میکنند من سریالهای زیادی بازی کردم درحالیکه اینگونه نیست. فکر نمیکنم تعدادش به ۲۰ تا برسد.
نقشهای خاکستری از شما بهخاطر نداریم. احساس میکنم با توجه به روحیاتتان، تمایلی به پذیرش نقشهای خاکستری و منفی ندارید؟
یک جورهایی دلم میخواهد نقشی که بازی میکنم مثبت باشد، اما نه نقش مثبت و خنثی. من سالها پیش هم به این نکته اشاره کردم که دوست ندارم بهاصطلاح زن پای سماور باشم و چایی بریزم و... منظور نقشهای روتین و معمولی را دوست ندارم. دوست دارم نقش زنهای فعال را بازی کنم. من حتی الان هم که آمدهام در روستا زندگی میکنم از این که هر روز این زنان فعال روستایی را میبینم لذت میبرم؛ زنانی که حتی وقتی کشت و کارشان تمام میشود تازه شروع میکنند آن چیزهای کوچک را که در باغ خودشان کاشتهاند، در بازار روزهای محلی بفروشند. یعنی دستشان در جیب خودشان است. از منفعل بودن متنفرم و اینجا بیشتر یاد میگیرم.
شما از بازیگران پیشکسوت ما هستید که چندین دهه فعالیت هنری دارید؛ سرمایه زندگی شما در این سالها چه بوده و هست؟
بزرگترین سرمایه زندگیام پسرم نیماست و در وهله بعدی اعتباری که پیش مردم دارم. حس خوبی که مردم به من میدهند، یکی از دلخوشیها و سرمایههای زندگی من است. سعی میکنم خودم را تافته جدا بافته از مردم ندانم. گاهی وقتی تهران میآمدم و در کوچه و بازار عدهای مرا نگاه میکردند، به خواهرم میگفتم سر و وضع من طوری است که مردم این همه مرا نگاه میکنند؟ میگفت نه خب مردم تو را بهعنوان یک بازیگر میشناسند. من حتی فکر نمیکردم کسی مرا بهخاطر فیلم بازیکردنم بشناسد و اینگونه نگاه کند. من هم مثل این مردم هستم و فرقی با آنها ندارم. حالا یک اتفاقاتی افتاده که من برجسته شدم و من باید حرمت و احترام این را داشته باشم. باید احترام کسانی که این بزرگواری را نسبت به من دارند داشته باشم و خودم را هیچگونه گم نکنم. من حتی در فیلمها و در قالب نقشهایی که بازی میکنم، دلم نمیخواهد دروغ بگویم. دوست ندارم نقشهایم تظاهر باشد. گرچه نقش است، اما در قالب نقش هم نمیخواهم بهگونهای مردم را فریب دهم. قصه این سریال هم بهنظر من کسی را فریب نمیداد.
از انتخاب شمال برای سکونتتان برایمان بگویید. چه شد به صومعهسرا کوچ کردید؟
یکی بهخاطر آلودگی هوا و دیگری فرار از زندگی آپارتمانی. من با سرمایهای که داشتم نمیتوانستم در تهران چنین خانهای را تهیه کنم و به همینخاطر با پسرم نیما به شمال نقل مکان کردیم. حدود ۲۶ سال است که آمدم و آن زمان کمتر کسی چنین مهاجرت معکوسی را انتخاب میکرد و برعکس همه به تهران میرفتند. استفاده از طبیعت و هوای خوب و فضای بزرگ. طبیعت درس گذشت، مقاوم بودن در برابر سختیها و آرامش به ما میدهد و در ضمن باعث میشود نگاه آدم به زندگی متفاوت باشد. مردم روستا و شهرهای کوچک مواظب حال و احوال یکدیگرند و در غمها و شادیها در کنار هم هستند و مثل تهران نیست که همسایه نام همسایهاش را نداند. اما البته اکنون دیگر به هیچکسی این کوچ کردن به شمال کشور را پیشنهاد نمیکنم. چون فایده ندارد از خانه آپارتمانی تهران به خانه حدود ۱۰۰متری شمال بیایند. ازدحام جمعیت و ترافیک هم ناخواسته به اینجا آمده و دیگر فرقی با تهران نمیکند.
روزهایی که فیلم بازی نمیکنید، آنجا در شمال به چه کاری مشغولید؟
الان که هوا در شمال بسیار گرم است. دمای بالا با ۹۹ درصد رطوبت بسیار سخت است. به همینخاطر نمیشود زیاد به باغ برم. اما وقتی هوا کمی خنک شود به باغ میروم و با گل و گلدان خودم را مشغول میکنم. البته بیشتر وقتم را مطالعه میکنم.
اتفاقا سؤال بعدی ما درباره مطالعه و پیشنهاد کتاب در این روزهایی است که باید بیشتر در خانه باشیم.
من خاطرم هست سال گذشته که کرونا گرفته و ۴۵ روز در اتاق بودم تمام وقتم را با خواندن کتاب پر میکردم. دور تا دور تخت من کتاب بود و تنها سرگرمی من مطالعه بود. در این ایام بیشتر کتابهای شهدا را خواندم. در مناسبتهای مختلف کتابهای زیادی هدیه گرفته بودم که فرصت خواندن نداشتم و در آن روزها همه آنها را مطالعه کردم و لذت بردم. بعضی کتابها واقعا خوب و خواندنی بودند مثل کتاب «در کمین گل سرخ» که پیرامون زندگی شهید صیاد شیرازی نوشته شده و کتاب بسیار زیبایی بود. وقتی این کتاب را خواندم با خودم گفتم چه سریال جذابی میشود از این کتاب ساخت. متأسفانه ما این روزها با ضعف درونمایه در فیلمنامههایمان مواجهیم. گاهی وقتی فیلمنامههایی را برای من میفرستند تا بخوانم، با خودم میگویم نویسنده وقتش را تلف کرده و اینها را نوشته است. واقعا حیف است که ما زندگینامههای چنین شهدا و افراد برجستهای را داریم، اما به آنها خیلی کم میپردازیم.
از نقشهای ماندگارتان از نگاه خودتان و مردم برایمان بگویید؟
از نگاه مردم، آنچه بیشتر دوست دارند گلهای داوودی و بعد «پلیس جوان» است. اما من حس میکنم هر نقشی که بازی کردهام مردم با آن ارتباط برقرار کردهاند و دوستش دارند. به همینخاطر مردم فکر میکنند من سریالهای زیادی بازی کردم درحالیکه اینگونه نیست. فکر نمیکنم تعدادش به ۲۰ تا برسد.
نقشهای خاکستری از شما بهخاطر نداریم. احساس میکنم با توجه به روحیاتتان، تمایلی به پذیرش نقشهای خاکستری و منفی ندارید؟
یک جورهایی دلم میخواهد نقشی که بازی میکنم مثبت باشد، اما نه نقش مثبت و خنثی. من سالها پیش هم به این نکته اشاره کردم که دوست ندارم بهاصطلاح زن پای سماور باشم و چایی بریزم و... منظور نقشهای روتین و معمولی را دوست ندارم. دوست دارم نقش زنهای فعال را بازی کنم. من حتی الان هم که آمدهام در روستا زندگی میکنم از این که هر روز این زنان فعال روستایی را میبینم لذت میبرم؛ زنانی که حتی وقتی کشت و کارشان تمام میشود تازه شروع میکنند آن چیزهای کوچک را که در باغ خودشان کاشتهاند، در بازار روزهای محلی بفروشند. یعنی دستشان در جیب خودشان است. از منفعل بودن متنفرم و اینجا بیشتر یاد میگیرم.
شما از بازیگران پیشکسوت ما هستید که چندین دهه فعالیت هنری دارید؛ سرمایه زندگی شما در این سالها چه بوده و هست؟
بزرگترین سرمایه زندگیام پسرم نیماست و در وهله بعدی اعتباری که پیش مردم دارم. حس خوبی که مردم به من میدهند، یکی از دلخوشیها و سرمایههای زندگی من است. سعی میکنم خودم را تافته جدا بافته از مردم ندانم. گاهی وقتی تهران میآمدم و در کوچه و بازار عدهای مرا نگاه میکردند، به خواهرم میگفتم سر و وضع من طوری است که مردم این همه مرا نگاه میکنند؟ میگفت نه خب مردم تو را بهعنوان یک بازیگر میشناسند. من حتی فکر نمیکردم کسی مرا بهخاطر فیلم بازیکردنم بشناسد و اینگونه نگاه کند. من هم مثل این مردم هستم و فرقی با آنها ندارم. حالا یک اتفاقاتی افتاده که من برجسته شدم و من باید حرمت و احترام این را داشته باشم. باید احترام کسانی که این بزرگواری را نسبت به من دارند داشته باشم و خودم را هیچگونه گم نکنم. من حتی در فیلمها و در قالب نقشهایی که بازی میکنم، دلم نمیخواهد دروغ بگویم. دوست ندارم نقشهایم تظاهر باشد. گرچه نقش است، اما در قالب نقش هم نمیخواهم بهگونهای مردم را فریب دهم. قصه این سریال هم بهنظر من کسی را فریب نمیداد.
کوتاه از پروانه معصومی
پروانه معصومی متولد سال ۱۳۲۳ و از بازیگران با سابقه سینمای ایران است. او پس از گرفتن مدرک دیپلم، تحصیلاتش را در رشته زبانهای خارجی در دانشگاه ملی ایران ادامه داد. معصومی در سن ۲۲ سالگی برای ادامه تحصیل به کشور آلمان رفت. پس از فارغالتحصیل شدن به ایران بازگشت. او در سالهایی که هنوز بازیگران زن در سینمای بعد از انقلاب در جستوجوی جایگاه خود بودند، به واسطه حضور در گلهای داوودی به کارگردانی رسول صدرعاملی موفق به کسب نخستین جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم فجر شد. این موفقیت البته متوقف نشد و سه سال بعد با حضور در فیلمهای «جهیزیه برای رباب» و «شکوه زندگی» تکرار شد. فیلمهای سینمایی جهیزیه برای رباب، شکوه زندگی، «وعده دیدار»، «تماس»، «ترنج»، «چمدان»، «تاتوره»، و «غریبه و مه» و سریالهای پلیس جوان، «دریاییها»، «راه دوم»، «امام علی (ع)» و «یوسف پیامبر»، ازجمله آثار کارنامه بازیگری پروانه معصومی هستند.
ارسال نظرات