انتقاد تند روزنامه جوان از سریال قبله عالم و شوخیهای جلف
در قبله عالم با یک نوع شوخی مضحک تاریخی مواجهیم. انگار منوچهر محمدی به عنوان تهیهکننده به همراه پسرش قصد داشتهاند شخصیت بزرگ و عظیمی، چون امیرکبیر را به لجن بکشند.
روزنامه جوان نوشت: قطعاً سریال «قبله عالم» فقط حاصل درک ناقص تاریخی و نابلدی یک پدر و پسر سینماگر نیست. دو قسمت از سریال قبله عالم در شبکه خانگی پخش شده که در همان ۱۰ دقیقه قسمت اول مشخص شد حامد محمدی به عنوان نویسنده و کارگردان نه تنها به تاریخ معاصر ایران آگاهی ندارد بلکه با یک متن به شدت ضعیف اثری سطحی درباره تاریخ معاصر ایران ارائه داده است. محمدیها لودهبازی را با طنز و کمدی اشتباه گرفتهاند.
شوخی های جلف قبله عالم
هر قدر علی حاتمی در نشان دادن ایرانیان به عنوان مردمی با فرهنگ و اصیل در آثارش حساسیت نشان داده و چه در متن و پرداخت دیالوگها و موقعیتهای تاریخ معاصر ایران دقت و ذکاوت به خرج داده است، پدر و پسر محمدی به شدت غیرمسئولانه و گستاخانه به فرهنگ ایرانیان در قالب سریال قبله عالم پرداختهاند.
در قبله عالم با یک نوع شوخی مضحک تاریخی مواجهیم. انگار منوچهر محمدی به عنوان تهیهکننده به همراه پسرش قصد داشتهاند شخصیت بزرگ و عظیمی، چون امیرکبیر را به لجن بکشند. همتراز دانستن امیرکبیر با شاهان و دولتمردان بیکفایت قاجار برای اولین بار است که در یک سریال ایرانی به تصیر کشیده میشود و این از آن شیطنتهای آگاهانه کارگردان است. محمدی در قبله عالم، امیرکبیر را کوچک و حقیر نشان میدهد. مهدعلیا در این سریال زنی هوسران نشان داده میشود.
این چه منطقی دارد که یک سینماگر به خود حق میدهد همه شخصیتهای واقعی تاریخ معاصر را آنطور که دلش میخواهد دچار قلب واقعیت کند. محمدی برای جلو بردن قصه سریالش دست به هر کاری زده است. در قسمت اول شاهد سکانسهایی از مهدعلیا هستیم که همگی در کنار ضعف شخصیتپردازی لوس و مشمئزکننده هستند. خنداندن مخاطب واقعاً به چه قیمتی؟ به قیمت خرابکردن همه چیز؟ محمدی قطعاً به دلیل ضعف هنری و فنی در کارگردانی چارهای جز نادیده گرفتن اصالت هنر نداشته است. محمدیها سعی بر این داشتهاند نقش زن را در تاریخ یک برده معرفی کنند. آنچه ما از ناصرالدین شاه و صدراعظم جدید یعنی ظلالدوله میبینیم یک کاریکاتور بدشکل و بیقواره است. تسلط نداشتن محمدی بر تاریخ معاصر اینجا هم پیداست، اگر چه در اول هر قسمت راوی اذعان دارد که این روایت سندیت تاریخی ندارد، اما زمانی که اسامی شخصیتها بر اساس نامهای تاریخی برداشته شده است، چگونه میتوانیم آن را صرفاً یک سریال کمدی صرف قلمداد کنیم.
نریشن مضحک ابتدایی سریال قبله عالم با امضای امیرکبیر پایان مییابد. اوج نوآوری محمدی از بیکفایتی ناصرالدین شاه نشان دادن او کنار منقل و تریاک است؛ تصویر کلیشهای و زننده.
در قسمت دوم نشان دادن امیرکبیر با دیالوگهای سطحی امروزی نشان بیشتری از تمسخر تاریخی توسط کارگردان دارد. گویی محمدیها فکر کردهاند با هجو بیهنرانه قاجار میتوانند روی چهره عظیم امیرکبیر نیز خط بکشند و معلوم نیست این همه بیپروایی و نفرت از امیرکبیر به عنوان یکی از بزرگترین دولتمردان تاریخ معاصر ایران که در کنار سامان دادن به امور ایرانیان مبارزهای بیامان با انحراف دینی و بهائیت و سیاستهای استعمارگرانه انگلستان را در کارنامه دارد از کجا نشئت میگیرد. چطور میشود یک هنرمند اینچنین با یک چهره بزرگ تاریخ معاصر ایران شوخیهای مبتذل بکند.
منوچهر محمدی تهیهکننده و حامد محمدی کارگردان قبل از این سریال هم دست به توهینی دیگر به مسیحیت زده بودند و با فیلم سراسر مبتذل «اکسیدان» صدای اعتراض مسیحیان ایران را بلند کردند. محمدیها سال ۹۵ فیلم سینمایی مبتذل اکسیدان را ساختند که باعث شد اقلیتهای مسیحی دست به اعتراض بزنند، حالا پدر و پسر در ساخت سریال قبله عالم به تاریخ معاصر کشورشان هم رحم نکردهاند و چهرههای تاریخی را که هر ایرانی وطنپرستی به ایشان میبالد، به تمسخر کشیدهاند.
از نظر اجرایی قبله عالم در همین دو قسمت نشان داد نکتهای برای ارائه ندارد و اثری ضدفرهنگی محسوب میشود و عجیب است که ساترا به چنین اثری مجوز ساخت داده است. آیا مباحث ضدفرهنگی فقط شامل مسائل اروتیک میشود و توهین به چهرههای تاریخی و ابتذال و بیهنری در متن که منجر به تضعیف فرهنگ جامعه میشود از نظر ساترا دارای اشکال نیست؟ واقعاً باید گفت حیف از این طراحی صحنه لباس و گریم عالی که خرج اثری ضعیف مثل قبله عالم شده است.
لوکیشنها کپی برابر اصل از سریالهای تاریخی است و کارگردان تمهیدی برای نقش و نگار اثرش انجام نداده است. در این سریال انتخاب نماها و زاویههای دوربین به شدت ابتدایی است، متنی به شکل منسجم وجود ندارد، دیالوگها به شکل بداهه و بازیها کاملاً ناهماهنگ هستند. حامد کمیلی از پس نقش برنمیآید و هادی کاظمی مانند شقایق دهقان یک تیپ تکراری را بازی میکنند که بسیار جلف است.
محمدی در نویسندگی و کارگردانی آنچنان نابلدیاش را فریاد میزند که انگار موفقیت جزئی او در نوشتن فیلمنامههای «طلا و مس» و کارگردانی «فرشتهها باهم میآیند» اتفاقی بوده است. به نظر میرسد روحیه محمدی به آثاری مثل اکسیدان و «چهارانگشت» نزدیکتر است. این نزول هنری و فرهنگی سینمای ایران از چهرهای، چون علی حاتمی که نگاهش به فرهنگ ایران اصالتمندانه بود و متنهای او بیش از آنکه سینمایی باشد، به ادبیات نزدیک بود تا رسیدن به آثار جلف و بیریشهای، چون قبله عالم را باید به فال بد گرفت و حق است اگر برای این تنزل فرهنگی مرثیهسرایی شود.
در قبله عالم با یک نوع شوخی مضحک تاریخی مواجهیم. انگار منوچهر محمدی به عنوان تهیهکننده به همراه پسرش قصد داشتهاند شخصیت بزرگ و عظیمی، چون امیرکبیر را به لجن بکشند. همتراز دانستن امیرکبیر با شاهان و دولتمردان بیکفایت قاجار برای اولین بار است که در یک سریال ایرانی به تصیر کشیده میشود و این از آن شیطنتهای آگاهانه کارگردان است. محمدی در قبله عالم، امیرکبیر را کوچک و حقیر نشان میدهد. مهدعلیا در این سریال زنی هوسران نشان داده میشود.
این چه منطقی دارد که یک سینماگر به خود حق میدهد همه شخصیتهای واقعی تاریخ معاصر را آنطور که دلش میخواهد دچار قلب واقعیت کند. محمدی برای جلو بردن قصه سریالش دست به هر کاری زده است. در قسمت اول شاهد سکانسهایی از مهدعلیا هستیم که همگی در کنار ضعف شخصیتپردازی لوس و مشمئزکننده هستند. خنداندن مخاطب واقعاً به چه قیمتی؟ به قیمت خرابکردن همه چیز؟ محمدی قطعاً به دلیل ضعف هنری و فنی در کارگردانی چارهای جز نادیده گرفتن اصالت هنر نداشته است. محمدیها سعی بر این داشتهاند نقش زن را در تاریخ یک برده معرفی کنند. آنچه ما از ناصرالدین شاه و صدراعظم جدید یعنی ظلالدوله میبینیم یک کاریکاتور بدشکل و بیقواره است. تسلط نداشتن محمدی بر تاریخ معاصر اینجا هم پیداست، اگر چه در اول هر قسمت راوی اذعان دارد که این روایت سندیت تاریخی ندارد، اما زمانی که اسامی شخصیتها بر اساس نامهای تاریخی برداشته شده است، چگونه میتوانیم آن را صرفاً یک سریال کمدی صرف قلمداد کنیم.
نریشن مضحک ابتدایی سریال قبله عالم با امضای امیرکبیر پایان مییابد. اوج نوآوری محمدی از بیکفایتی ناصرالدین شاه نشان دادن او کنار منقل و تریاک است؛ تصویر کلیشهای و زننده.
در قسمت دوم نشان دادن امیرکبیر با دیالوگهای سطحی امروزی نشان بیشتری از تمسخر تاریخی توسط کارگردان دارد. گویی محمدیها فکر کردهاند با هجو بیهنرانه قاجار میتوانند روی چهره عظیم امیرکبیر نیز خط بکشند و معلوم نیست این همه بیپروایی و نفرت از امیرکبیر به عنوان یکی از بزرگترین دولتمردان تاریخ معاصر ایران که در کنار سامان دادن به امور ایرانیان مبارزهای بیامان با انحراف دینی و بهائیت و سیاستهای استعمارگرانه انگلستان را در کارنامه دارد از کجا نشئت میگیرد. چطور میشود یک هنرمند اینچنین با یک چهره بزرگ تاریخ معاصر ایران شوخیهای مبتذل بکند.
منوچهر محمدی تهیهکننده و حامد محمدی کارگردان قبل از این سریال هم دست به توهینی دیگر به مسیحیت زده بودند و با فیلم سراسر مبتذل «اکسیدان» صدای اعتراض مسیحیان ایران را بلند کردند. محمدیها سال ۹۵ فیلم سینمایی مبتذل اکسیدان را ساختند که باعث شد اقلیتهای مسیحی دست به اعتراض بزنند، حالا پدر و پسر در ساخت سریال قبله عالم به تاریخ معاصر کشورشان هم رحم نکردهاند و چهرههای تاریخی را که هر ایرانی وطنپرستی به ایشان میبالد، به تمسخر کشیدهاند.
از نظر اجرایی قبله عالم در همین دو قسمت نشان داد نکتهای برای ارائه ندارد و اثری ضدفرهنگی محسوب میشود و عجیب است که ساترا به چنین اثری مجوز ساخت داده است. آیا مباحث ضدفرهنگی فقط شامل مسائل اروتیک میشود و توهین به چهرههای تاریخی و ابتذال و بیهنری در متن که منجر به تضعیف فرهنگ جامعه میشود از نظر ساترا دارای اشکال نیست؟ واقعاً باید گفت حیف از این طراحی صحنه لباس و گریم عالی که خرج اثری ضعیف مثل قبله عالم شده است.
لوکیشنها کپی برابر اصل از سریالهای تاریخی است و کارگردان تمهیدی برای نقش و نگار اثرش انجام نداده است. در این سریال انتخاب نماها و زاویههای دوربین به شدت ابتدایی است، متنی به شکل منسجم وجود ندارد، دیالوگها به شکل بداهه و بازیها کاملاً ناهماهنگ هستند. حامد کمیلی از پس نقش برنمیآید و هادی کاظمی مانند شقایق دهقان یک تیپ تکراری را بازی میکنند که بسیار جلف است.
محمدی در نویسندگی و کارگردانی آنچنان نابلدیاش را فریاد میزند که انگار موفقیت جزئی او در نوشتن فیلمنامههای «طلا و مس» و کارگردانی «فرشتهها باهم میآیند» اتفاقی بوده است. به نظر میرسد روحیه محمدی به آثاری مثل اکسیدان و «چهارانگشت» نزدیکتر است. این نزول هنری و فرهنگی سینمای ایران از چهرهای، چون علی حاتمی که نگاهش به فرهنگ ایران اصالتمندانه بود و متنهای او بیش از آنکه سینمایی باشد، به ادبیات نزدیک بود تا رسیدن به آثار جلف و بیریشهای، چون قبله عالم را باید به فال بد گرفت و حق است اگر برای این تنزل فرهنگی مرثیهسرایی شود.
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
سریال داستان معقولی نداره... یعنی اصلا داستان نداره... ولی اصولا اونقدر جدی نیست که همچین انتقاداتی ازش شده. می تونه طنز موقعیت موفقی از آب در بیاد، یا کلا شکست بخوره.
بنظرم مشکل شخصی با سازنده داشته.
ولی می شود با یک دید عمیق فلسفی نیز به همین سریال نگاه کرد!!
اینکه امیرکبیر چه خون دلی خورده که این دربار مبتذل و بیکفایت را درست کند... ناصرالدین شاه الزاما آدم بدطینتی نیست ولی بخشی از یک نظام ناقص الخلقه و معلول است..
عمق فلسفی این سریال در اینست که نه برییکفایتی عملی، بلکه بر ابتذال حاکم بر دربار تمرکز می کند و آنرا به زبان مبتذل امروزه ترجمه می کند تا برای مردم بهتر قابل فهم شود و درک عمیقی از ابتذال آندوره و نتایجی که در تاریخ ببارآورده به بیننده بدهد.
اگر ما گزارشهای تاریخی را هم از ابتذال آندوره بررسی کنیم، متوجه می شویم که در کنار مسائل جدی گاه و بیگاه و کفایت یا بیکفایتی دولتمردان، در این سریال ابدا در میزان ابتذال موجود در دربار آندوره، اغراق نشده و کم و بیش، همین بوده.. فقط طرز بیانش به زبان محاوره ای امروز ترجمه شده. این نشانه درک عمیق سازندگانش از تاریخ است، و همینطور هوشمندیشان در تبدیل عناصر و زبان آندوره به عناصر و زبان متناظر و معادل در زمان حال است، بطوریکه برای بیننده و واضح و دقیق باشد.
البته این دید منست، نه اینکه واقعا سازندگان سریال این چیزها را مدنظر داشته اند!
درنهایت، اینکه سریال موفق شود یا نه، همانطورکه گفتم معلوم نیست و بیشتر به جذابیت داستان برمی گردد.
سریال معمای شاه را هم که الان می بینم، سریال بسیار زیباییست... اما چون عناصر داستانی بسیار بسیار ضعیفی داره و هیچ کشش دراماتیکی هم بهش اضافه نشده، طبیعتا هم عجیب نیست که شکست خورده باشد.
بنظرم مشکل شخصی با سازنده داشته.
ولی می شود با یک دید عمیق فلسفی نیز به همین سریال نگاه کرد!!
اینکه امیرکبیر چه خون دلی خورده که این دربار مبتذل و بیکفایت را درست کند... ناصرالدین شاه الزاما آدم بدطینتی نیست ولی بخشی از یک نظام ناقص الخلقه و معلول است..
عمق فلسفی این سریال در اینست که نه برییکفایتی عملی، بلکه بر ابتذال حاکم بر دربار تمرکز می کند و آنرا به زبان مبتذل امروزه ترجمه می کند تا برای مردم بهتر قابل فهم شود و درک عمیقی از ابتذال آندوره و نتایجی که در تاریخ ببارآورده به بیننده بدهد.
اگر ما گزارشهای تاریخی را هم از ابتذال آندوره بررسی کنیم، متوجه می شویم که در کنار مسائل جدی گاه و بیگاه و کفایت یا بیکفایتی دولتمردان، در این سریال ابدا در میزان ابتذال موجود در دربار آندوره، اغراق نشده و کم و بیش، همین بوده.. فقط طرز بیانش به زبان محاوره ای امروز ترجمه شده. این نشانه درک عمیق سازندگانش از تاریخ است، و همینطور هوشمندیشان در تبدیل عناصر و زبان آندوره به عناصر و زبان متناظر و معادل در زمان حال است، بطوریکه برای بیننده و واضح و دقیق باشد.
البته این دید منست، نه اینکه واقعا سازندگان سریال این چیزها را مدنظر داشته اند!
درنهایت، اینکه سریال موفق شود یا نه، همانطورکه گفتم معلوم نیست و بیشتر به جذابیت داستان برمی گردد.
سریال معمای شاه را هم که الان می بینم، سریال بسیار زیباییست... اما چون عناصر داستانی بسیار بسیار ضعیفی داره و هیچ کشش دراماتیکی هم بهش اضافه نشده، طبیعتا هم عجیب نیست که شکست خورده باشد.