صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۰۷ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۵

راز عجیب کوله‌پشتی زن جوان، در کلانتری فاش شد!

موتورسواری که مورد ظن نیروهای گشت انتظامی قرار گرفته بود، پس از انتقال به کلانتری سپاد مشهد، راز عجیب کوله پشتی را فاش کرد.
کد خبر: ۴۲۳۸۶
تعداد نظرات: ۱۳ نظر
چند روز قبل ماموران گشت کلانتری سپاد هنگام انجام وظیفه در حوزه استحفاظی، به رفتار‌های موتورسواری مشکوک شدند که کوله پشتی بزرگی را بر دوش داشت. ماموران که او را به طور غیرمحسوس زیرنظر گرفته بودند، هر لحظه بیشتر به حرکات اضطراب آمیز او ظن می‌بردند چرا که احتمال می‌دادند، موتورسوار مذکور درحال جابه جایی مواد مخدر باشد. به همین دلیل ماموران به او نزدیک شدند و مدارک موتورسیکلت را درخواست کردند، اما موتورسوار که کلاه کاسکت بزرگی بر سر داشت، تلاش می‌کرد تا حد امکان کمتر سخن بگوید به این دلیل فقط به گفتن کلمه «ندارم» اکتفا کرد.
این رفتار‌ها در حالی شک ماموران را بیشتر کرد که درون کوله پشتی موتورسوار فقط مقدار زیادی پارچه کهنه بود. حالا دیگر فرضیه سرقت موتورسیکلت بدون مدارک هم به دیگر احتمالات پلیسی افزوده شده بود که آن‌ها به ناچار وی را برای بررسی‌های بیشتر به کلانتری هدایت کردند.
با آن که هوای گرم تابستان، شرایط تحمل ناپذیری را ایجاد کرده بود، اما موتورسوار کلاه کاسکت را حتی درون اتاق اطلاعات کلانتری هم از سرش برنمی داشت و باز هم سعی می‌کرد بیشتر با ایما و اشاره سخن بگوید. در این هنگام افسر اطلاعات کلانتری از او خواست کلاه کاسکت را از سرش بردارد و به سوالات پلیس به درستی پاسخ دهد، اما ناگهان صحنه عجیبی رقم خورد که همه نیرو‌های پلیس مات و مبهوت ماندند.
زمانی که موتورسوار در میان شک و تردید کلاه کاسکت را برداشت، مقنعه مشکی او نمایان و مشخص شد که موتورسوار مذکور زن جوانی حدود ۳۰ ساله است.

 زندگی غم انگیز زن موتورسوار

او که بغض غریبی گلویش را می‌فشرد درباره این ماجرا گفت: ۱۶ ساله بودم که سر سفره عقد نشستم و با همسرم که کارگر ساختمانی بود زندگی شیرینی را آغاز کردم، اما مدتی بعد پدرم را به دلیل ابتلا به یک بیماری از دست دادم.
او اگرچه با کارگری و زحمت کشی، مخارج زندگی را تامین می‌کرد، اما نیازی به فرزندانش نداشت و به هر طریق ممکن مخارج زندگی و مادرم را می‌پرداخت با این حال بعد از مرگ پدر، شوهر من به مادرم نیز از نظر مالی کمک می‌کرد، ولی از بخت بد من و در حالی که صاحب دو فرزند کوچک بودم، همسرم از بالای ساختمان درحال احداث سقوط کرد و از دنیا رفت. من دیگر بی کس و بی پناه شدم به طوری که نمی‌توانستم اجاره خانه ام را بپردازم.
به همین دلیل لوازم منزلم را جمع کردم و نزد مادرم رفتم، اما از شدت شرم نمی‌توانستم به چهره رنجور و بیمار مادرم نگاه کنم. من فرزند بزرگ خانواده بودم و کارگری در منازل مردم نیز پاسخگوی نیاز‌های مادی خانواده ام نبود. در این شرایط چشمم به تنها دارایی باقی مانده از همسر مرحومم افتاد. موتورسیکلت او را تمیز کردم و تصمیم به مسافرکشی گرفتم. برای آن که مسائل شرعی را رعایت کنم مجبور شدم لباس‌های بیشتری بپوشم.

ماجرای کوله پشتی بزرگ

یک کوله پشتی بزرگ هم تهیه کردم و درون آن پارچه‌های کهنه ریختم تا از تماس نامحرم دور بمانم. کلاه کاسکت را هم روی سرم گذاشتم و خیلی تمرین می‌کردم تا با مسافران صحبت نکنم چرا که خیلی زود لو می‌رفتم. خلاصه به این ترتیب روزی ۸۰ هزار تومان کار می‌کردم تا مادرم را خوشحال ببینم. او نمی‌دانست من با موتور مسافرکشی می‌کنم، ولی زمانی که داروهایش را می‌گرفتم لبخندی می‌زد که دنیا را به فراموشی می‌سپردم.
اگرچه این مبلغ برای هزینه‌های فرزندان و خواهر و برادرانم کافی نبود، ولی هر روز خدا را شکر می‌کردم که نان حلال سر سفره می‌برم و مادرم را شاد می‌کنم! با این حال امروز که توسط پلیس به کلانتری هدایت شدم، از چشمان مادرم خجالت می‌کشم اگرچه فرزندانم نیز چشم به در دوخته اند تا با شکلاتی طعم عشق مادر را بچشند و ... هنوز سخنان این زن جوان به پایان نرسیده بود که اشک از چشمان رئیس اطلاعات کلانتری سرازیر شد.
او به آرامی و به بهانه بازرسی کوله پشتی مبلغ ۸۰ هزار تومان را درون آن گذاشت و سپس با هماهنگی قاضی «فرهمندنیا» موتورسیکلت زن جوان را تحویل داد تا او به دنبال شغلی برود که منع قانونی نداشته باشد.
آن لحظه بود که با خود گفتم آیا مسئولان هم با درد و رنج آشنا هستند؟ آیا قلب آن ها، گهگاه در تاریکی‌های احساسات مدفون می‌شود؟ آیا این صحنه‌های دردناک را می‌بینند و فقط اشک می‌ریزند؟! خلاصه این ماجرا را نگاشتم نه این که فقط مردم بخوانند برای آن که مسئولان بدانند و اشک بریزند!
 
منبع : خراسان
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱۳
در انتظار بررسی: ۰
ناراحت بغض اشک
|
|
۱۵:۳۷ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۹
خدالعنتتون کنه ببین مردم چی میکشن.اشکم جاری شده امونم نمیده بنویسم
ابو مسامه
|
|
۰۸:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۶
بله .فقط اونجارو من خوب متوجه نشدم .۸۰ تومن مامور گذاشت تو کوله پشتی ‌‌.
میثم
|
|
۱۱:۴۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۹
شرم و اشک گلوم رو فشار میده،
ناشناس
|
|
۱۱:۳۷ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۹
کارش منع قانونی داره؟ آخه این قانون ما به چه دردی میخوره؟!!!
شهرام
|
|
۱۰:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۹
خواستم بگویم داستان غمناک اما نه نبود بلکه داستانی دردناک و غمناک است که قطع به یقین اینان حجت الهی بروی زمین هستند که حجت و دلیل را بر خوانندگان و دانندگانی این داستان و واقعیات ملموس دیگر تمام میکند که با پول بین المال برای خود ثروتی بهم زده اند تا در آن دنیا نگویند نبود و نمیدانستیم یا نمیتوانستیم یا حقمان بود
ناشناس
|
|
۰۸:۰۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۹
پس به خاطر این بوده که نماینده گان مجلس غرق در شادی و .... بودند
ناشناس
|
|
۲۲:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۸
درود به شرف این شیر زن و ننگ بر مسئولان
ناشناس
|
|
۲۲:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۸
آب در هاون میکوبی. مسیولین سالهاست که خود را به خواب زده اند
ناشناس
|
|
۲۱:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۸
درودبرپلیس هایی که همراهند
ناشناس
|
|
۱۱:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۸
عالی و زیبا ؛ و انسان بودن هنوز تمام نشده است.
علیرضا
|
|
۲۱:۲۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۷
خداوندا، آیا فریادرسی هست. پروردگارا مردم ایران را خودت نجات بده.
عبدالله
|
|
۱۸:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۷
ای امام خمینی (ره) کجایی ببینی کمیته امدادی که به نام شما مزین شده چگونه به داد بیچارگان ومستمندان میرسد و بنیاد 15 خرداد و...... که چقدر به نیازمندان مملکت درست وحسابی میرسند که دیگر نیازمندی دراین مملکت وجود ندارد، خداوندا عاقبت به خیرمان گردان، آمین یا رَبَّ الْعالَمین
ناشناس
|
|
۱۷:۲۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۷
تابناک در خاتمه نوشتی مسئولان هم بادرد ورنج آشنا هستن اگر مامورین زحمتکش وخدوم کلانتری این بانوی زحمتکش وشریفو به والی مشهد معرفی میکردن هم کاری صورت نمی‌داد والا باوجود اون همه درآمد آستان قدس مشهد باید بهشت باشه عجب صبری خدا داردخدا از باعث وبانی فقر نگذره