ماجرای آشنایی با مهران مدیری در بیمارستان
ساعد هدایتی بازیگر ۶۶ ساله سینما و تلویزیون را که بیشتر با نقشهای مکمل سریالهای مهران مدیری شناختیم، کارش را سالها پیش از این و در اواخر دهه ۴۰ شمسی آغاز کرده است.
این بازیگر بعد از مدتی وقفه و پس از آشنایی اتفاقی با مدیری در دهه ۷۰، بار دیگر کارش را از سر گرفت و اینبار جزو یکی از بازیگران اصلی گروه این کارگردان شد. این روزها «پاورچین» با بازی او از شبکه آیفیلم پخش میشود؛ سریالی که نقطه عطفی در کارنامه مهران مدیری و هنرپیشگانی به حساب میآید که در گروه او حضور داشتند. پاورچین آغاز همکاری جدی این کارگردان با پیمان قاسمخانی به عنوان نویسنده بود و توانست راه تازهای را برای گروه باز کند که ادامه یافتن آن را در «شبهای برره» شاهد بودیم. با هدایتی، بازیگر نقش سعید در پاورچین که این روزها کمتر او را در قاب تصویر میبینیم، مفصل گفت و گو کردیم و این بازیگر حرفهای تازهای از آشناییاش با مدیری، گلایه برخی همکارانش از این کارگردان، کم کاری این روزهایش و... زد.
چرا مدتی است کمکار شدهاید و کمتر تصویرتان را میبینیم؟
الان مشغول بازی در یک فیلم کمدی اجتماعی برای شبکه نمایش خانگی هستم که هنوز اسمی برایش انتخاب نشده است. اما از پارسال که کرونا پیش آمد، من و خیلی از دوستان دیگر ترسیدیم. خصوصا کسانی که مثل من سنشان از ۶۰ سال گذشته است و یکسری بیماریهای زمینهای مثل دیابت دارند. ما میترسیم در شلوغیها حضور داشته باشیم. بعضیها فقط کمکار نشدهاند، بلکه کلا کار نکردند. فکر میکنم از پارسال تا حالا دو تا کار انجام داده باشم. اول یک فیلم سینمایی بود که تدوین شده و آماده اکران است. بعد از آن خیلی از دوستان پیشنهاد کار دادند. سناریوها را خواندم؛ دیدم خیلی شلوغ است و با عذرخواهی رد کردم. این فیلمی که الان دارم بازی میکنم تعداد عواملش خیلی کم است. با افراد پشت صحنه فکر میکنم حدود ۲۰-۱۵ نفر باشیم. برای همین قبول کردم.
کدام فیلم سینمایی را آماده اکران دارید؟
فیلم «ارثیه فامیلی» به کارگردانی حامد رضی است که افتخار داشتم در آن با آقای محمد متوسلانی همبازی شوم.
پس میشود گفت این روزها بیشترین ملاحظهتان برای انتخاب نقش، میزان جمعیت پروژه است؟
بله. در خانه هستم و از شلوغی میترسم. همانطور که میدانید روز به روز گونههای جدید کرونا به وجود میآید و همهگیر میشود و همین ایجاب میکند بیشتر حواسمان را جمع کنیم. این ترسی است که در واقع همه از مرگ داریم.
در این شرایط بسیاری از همکارانتان گلهمند از بیکاری و فشار اقتصادی هستند. شما هم این تنگنا را به واسطه کمکاری تجربه کردید؟
خدا را شکر از سال ۱۳۴۹ که وارد این عرصه شدم عقلم رسید و فهمیدم این کار باید به عنوان حرفه دوم باشد و نمیتوان روی آن برای همیشه حساب باز کرد. مگر اینکه خودت تهیهکنندگی کنی، استودیو داشته باشی یا سرمایهگذاری انجام دهی. من به بازیگری اکتفا نکردم. پیشه اولم، چیز دیگری است که ۳۰ سال در آن خدمت کردم و بازنشسته شدم. به هر حال الان یک آب باریکهای داریم که از آن طریق زندگی را میگذرانیم.
چه شغلی؟
حدود ۳۲ سال در بیمارستان مشغول بودم و الان حقوق بازنشستگی میگیرم.
پس آن ماجرایی که از آشنایی شما و مهران مدیری در بیمارستان نقل میشود حقیقت دارد.
درست است. فکر میکنم سال ۷۶ پدر ایشان با وضعیت سکته مغزی در بیمارستان محل خدمت من بستری شد که متاسفانه بعد از دو ماه به رحمت خدا رفت. در این دو ماه من با آقای مدیری آشنا شدم و سابقه کاریام در پیش از انقلاب را برایشان شرح دادم و تقاضا کردم در کارهایشان حضور داشته باشم.
حتما گلههایی از بازیگران سابق آثار مهران مدیری که در شبکههای اجتماعی پخش شده است را دیده یا شنیدهاید. کسانی که با شما در پاورچین و.. همکار بودند و شاکی هستند چرا دیگر مدیری به آنها کار نمیدهد. خودتان هم جزو کسانی هستید که دیگر در تیم این کارگردان حضور ندارید. جزو این گلایهمندان هستید؟
دوستان نظر و دیدگاه خودشان را دارند،، اما من فکر میکنم این دیالوگها یک ذره بیانصافی باشد. خیلی از دوستان - آنقدر تعدادشان زیاد است که نمیتوانم اسم ببرم - از شانههای مهران مدیری بالا آمدند و با کارهای ایشان به شهرت رسیدند. یکی از این افراد خود من هستم. بگذریم از این که هر کدام از ما در زمینه بازیگری و هنر چیزهایی در چنته داشتیم که توانستیم تا حدی مطرح شویم؛ اما بانی این راه برای ما، مهران مدیری بود. ما مدیون او هستیم، بهخصوص خودم را عرض میکنم. نمیشود گفت، چون با ایشان در یک تیم بودیم و کار کردیم، هر جا باشد، ما هم باید باشیم. من با آقای مدیری حدود ۲۳ - ۲۲ سال است رفیق هستیم، با این حال خیلی وقتها در کارهایش نبودم. این نظر آقای مدیری است که من در فلان پروژه نقشی نداشته باشم. فکر میکنم خیلی بیانصافی است بگوییم چرا حالا که فلان کار را میکنی، دیگر ما را تحویل نمیگیری؟ چرا دیگر به ما نقش نمیدهی؟ و.... البته همانظور که گفتم این نظر شخصی بنده است و شاید دوستان حرف دیگری داشته باشند. من مدیون مهران مدیری هستم. اگر دیگر در کارهای ایشان حضور هم نداشته باشم؛ افتخارم این است که در بیشتر سریالهای آقای مدیری بازی کردم. الان که دیگر سریال تلویزیونی نمیسازند. البته سریال دراکولا به کارگردانی مهران مدیری این روزها در حال پخش از شبکه نمایش خانگی است. آن ساختارش با کارهایی که ما انجام میدادیم، فرق میکند. بیشتر هنرپیشگان تئاتری در «دراکولا» حضور دارند.
از ابتدا علاقهمند بودید در کارهای کمدی حضور داشته باشید یا آشنایی با مدیری شما را به این سمت سوق دارد؟
هر آدمی که وارد طنز میشود یک زمینهای دارد. اگر بگویم طنازم، شاید به نظر بیاید برای خودم نوشابه باز کردم، ولی کلا یک چیزهایی در ما وجود داشته است. مثلا در مدرسه شوخی میکردیم، در جمع لطیفه میگفتیم و....
یعنی این موارد برای کمدین شدن کافی است؟
خیر. منظورم این است که چنین زمینهای شاید آدمی را که وارد این مسیر میشود به سمت کمدی بکشاند. این موارد برای من هم باعث شد بتوانم در این راه نقشی ایفا کنم. اما من کلا از همان ابتدا ژانرهای دیگر با فضای جدی را بیشتر دوست داشتم. در واقع از سال ۴۹ که وارد این عرصه شدم دوست داشتم در کارهای جدی بازی کنم. اما با آقای مدیری که آشنا شدم، زمینه کارشان طنز بود و برای همین من هم در این ژانر شروع به فعالیت کردم و، چون زمینه اش را در وجودم داشتم، چیزهایی که در طول تصویربرداری به من میگفتند را راحت درک میکردم و میپذیرفتم.
البته بازی شما در همین سریال پاورچین که این روزها از آیفیلم پخش میشود، با دیگر بازیگران تفاوت دارد. در کنار فرهاد و داود، نقش شما یک آدم جدی و عاقل است که گاهی حضور جدیاش در یک جمع کمدی لحظههای کمدی ایجاد میکند.
به نکته اساسی اشاره کردید که یک جورهایی کد بازیگری من در این آثار است. اگر کار کمدی را به لودگی بکشانیم ممکن است مشمول زمان شود. یعنی یک زمانی دارد و پس از آن تاریخش میگذرد و دیگر کسی آن را نمیپذیرد. خنداندن مردم با شکلک در آوردن و شیلنگ تخته انداختن جزو همین موارد است. به نظرم طنز هم یک منطقی دارد و شما باید بر اساس منطق و قصه مردم را بخندانی، نه اینکه با زور. این اسمش میشود لودگی. این شخصیت هم این نوع بازی را میطلبید.
پس میگویید هرگز وارد این ساحت از کمدی نشدید؟
من درباره خودم میتوانم عرض کنم که نگذاشتم وارد مسائل لوده شوم و سعی کردم در آن خطها نروم و سعی کردم با دیالوگپردازی، بازی با میمیک صورت و حرکاتم، کمدی را منتقل کنم. مثلا در همین پاورچین در جایی از قصه من کتم را در اداره درمیآورم و عربده میکشم. این کار من در تضاد با افرادی که بار طنز بیشتری در بازیشان دارند، زیبایی کمیکی را میآفریند.
خودتان ببینده پاورچین هستید؟ اصلا کارهایتان را دنبال میکنید؟
آن زمانی که پاورچین برای اولینبار روی آنتن رفت ما روزها کار میکردیم و شبها پخش داشتیم. پس نمیرسیدیم ببینیم. البته میدانستیم آن روز چه بازیای داشتیم و در ضمن فرصت نمیکردیم، چون باید برای فردا آماده میشدیم. در بازپخشها گاهی اوقات سریالهایم مثل پاورچین را میبینم و خندهام میگیرد که چه کارهایی که نکردیم!
جالب است که پس از بارها پخش، کمدیهای آن زمان مثل «پاورچین» همچنان مخاطب دارد و بخشهایی از آن در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود. چرا این اتفاق میافتد؟
به طور کلی این موردی که میگویید ناشی از تاثیرگذاری آن مجموعه است. خوشبختانه هر کاری که مهران عزیز انجام داده، مردم دوستش دارند و به دیالوگها و قصهپردازی آن توجه میکنند. تاثیری روی ذهن مردم گذاشته است که با دیدن دوبارهاش خیلی چیزها برایشان تداعی میشود، پس دوست دارند مجدد تماشایش کنند. حتی اگر صد دفعه هم پخش شود باز بیننده خود را دارد و تکههایی از آن را تماشا میکنند. ما هم در پشتصحنه با اینکه ضبط مدام تکرار میشد، وقتی به یک نقطه خاص در دیالوگگویی یا حرکت میرسید باز خندهمان میگرفت. مردم هم همینطور هستند. در مجموع میتوانم اسم این اتفاق را تاثیرگذاری عمیق آن مجموعهها بگذارم.
این موارد را در متن آثار هم میتوان جستوجو کرد. مثلا پس از این سریال خیلی اصطلاحات و واژهها بیش از پیش باب شد. یکیاش «پاچهخواری» است.
به نظرم ابداعکننده اصطلاح پاچهخواری پیمان قاسمخانی بود. البته این مساله از زمان بهوجودآمدن انسانها بوده، هست و خواهد بود. حالا ممکن است با اسمهای دیگر شناخته میشده. یعنی این عمل بوده است، ولی بعد از این سریال، بیشتر با عنوان پاچهخواری نامیده میشود. درواقع نویسنده دست روی عملی گذاشت که میان مردم و در ادارهها رایج است و بسیاری با آن مواجه میشوند. پس خیلی زود تاثیر خودش را گذاشت و باب شد.
«شبهای برره» یک جورهایی فرزند پاورچین است و از دل موفقیت این سریال زاده شد. شخصیت جاننثار با بازی شما هم شغل اصلیاش همین پاچهخواری بود و با آن لهجه متفاوتی که نسبت به سایرین داشت، مورد توجه قرار گرفت. پیشنهاد لهجهداشتن را چه کسی مطرح کرد؟
در برره همه اهل این ولایت بودند و باید با گویش ابداعی آن حرف میزدند. من خودم به مهران پیشنهاد دادم که میخواهم این لهجه را با آذری تلفیق کنم.
شما رشتی هستید. چرا لهجه آذری؟
من رشتی هستم، اما پدر و مادرم ترک هستند. پدرم اهل آستاراست. با دوستان آذری در محل کار و سربازی اخت بودم و این لهجه را دوست دارم و فکر میکنم خوب میتوانم صحبت کنم. البته دیگران بهتر میتوانند درباره میزان این توانایی نظر بدهند. به هر حال پیشنهاد دادم در میان همه اهالی برره، لهجه من با آذری مخلوط باشد، ولی اگر کسی از این شخصیت بپرسد آذری هستی؟ بگوید اصلا کجاست؟ یک جایی از قصه هم کیانوش از او میپرسد شما اهل آذربایجانی و او با لحن خاص خود میگوید: «کجا بید؟»
یعنی منکر میشدید که به کسی برنخورد؟
این یک شخصیت خیالی است که در برره به دنیا آمده و اصلا از جایی خبر ندارد. وقتی پیشنهاد دادم، مهران گفت یک کم حرف بزن، برایش با این لهجه تلفیقی حرف زدم و او خوشش آمد. ولی گفت جوری نباشد که هموطنان آذری به این گویش معترض شوند.
البته این اتفاق افتاد.
بله. عدهای ناراحت شدند. برای برنامههایی که به چند تا از شهرستانها رفته بودم میخواستند من را با چوب بزنند.
این حساسیتها نسبت به شهر و لهجه وجود دارد و در کارهای دیگر هم شاهدش بودیم. پس انتظارش را داشتید؟
من سعی کردم این حساسیتها را خنثی کنم. این آدم اصلا متعلق به آنجا نیست. مثل بیشتر آدمهای برره اطلاعی از دنیا ندارد و فقط دارد این مدلی حرف میزند. واقعا اگر مردم من را با چوب هم میزدند حق داشتند و دستشان را میبوسیدم. همیشه به من لطف دارند. این هم نظر آنهاست. اصلا قصد توهین به هیچ لهجهای را نداشتیم. من خودم رشتی هستم و گاهی رشتی صحبت میکنم. اصالت آذری هم دارم، پس نمیخواستیم کسی را ناراحت کنیم.
با همکاران قدیمیتان در این آثار هنوز ارتباط دارید؟
بله. اما میدانید شرایط یک جوری شده که هر کس دنبال کار و زندگی خودش است، مخصوصا با وجود کرونا اوضاع بدتر هم شده است. با بچهها و آقای مدیری گاهی ارتباط دارم. جایی میروم که آقای مدیری هم بعضی وقتها به آنجا میآیند و با هم قهوه میخوریم. وقتی سرشان شلوغ نباشد، تلفنی هم ارتباط داریم. مناسبتها را تبریک میگویم. به دوستان دیگر هم گاهی زنگ میزنم و بعضیها را هم سر پروژههای مختلف میبینم.
پاورچین جزو آثاری است که با آن بیش از پیش دیده شدید. خاطرهای از این کار دارید؟
فکر میکنم پیش از پاورچین، پلاک ۱۴، نود شب و توکیو بدون توقف را کار کردیم. یادم هست یک سکانس در اداره راجعبه عیدی صحبت میکردیم که این سکانس ۲۷ - ۲۸ برداشت داشت. چون مدام میخندیدیم. آخرش آقای مدیری داد زد و با خنده گفت بس کنید! در صورتی که خودش شروع کننده خنده بود. هر بار که دوباره شروع میکردیم، تا به دیالوگ عید میرسیدیم نمیتوانستیم خندهمان را کنترل کنیم.
پس اینکه میگویند مهران مدیری پشتصحنه بداخلاق است حقیقت ندارد؟
اصلا بداخلاق نیست. نمیدانم این حرف را چه کسانی میزنند؟ شاید آنهایی که از مقررات فراری هستند این حرف را میزنند. خیلی خوشاخلاق است و به موقعش بچهها را جمع میکند، چند تا جک میگوید و شوخی میکند. اصلا سر بازیگر داد نمیزند. هنرپیشه هر ایرادی داشته باشد، خیلی آرام در گوشش تذکر و توضیح میدهد. استرس بازیگر را در زمان تصویربرداری میفهمد. اما همانطور که اشاره کردم، مقرراتی است. وقتی همه سرکار میآیند باید سکوت حکمفرما باشد و سروصدایی نباشد که تمرکز را مختل نکند. یادم هست این حرفها را درباره استاد عزیزم، جناب فخیمزاده هم میزدند و میگفتند بداخلاق هستند. من افتخار این را داشتم که سه تا کار با ایشان داشته باشم. «ساختمان ۸۵» مهمترین آنها بود. دیدم سر کار بسیار خوشاخلاق هستند، اما مقررات و انضباط برایشان اهمیت دارد. مثلا راس ساعت ۸ باید کلید بزنیم و سر فلان ساعت آف بدهیم. همه چیز باید سر جای خود و آماده باشد. یک روز در سریال ساختمان ۸۵ قرار شد فردا صبح یک لیوان که در دکوپاژ آقای فخیمزاده بود، موقع شروع فیلمبرداری سر صحنه حاضر باشد. اینجور کارها را معمولا تدارکات انجام میدهد. این دوستان یادشان رفته بود. وقتی آقای فخیمزاده آمد و گفت برویم برای شروع ضبط، این بنده خدا یکباره یادش آمد. کتش را درآورد و فرار کرد! میدانست آقای فخیمزاده حق دارد و از دیروز گفته بود. معتقدم مقررات و نظم لازم است. اساسا یک معلم خوب، یک دانشآموز خوب میسازد. دیدهایم معمولا معلمهای خوب جدی هستند، اما یک جاهایی هم منعطف میشوند و شوخی میکنند. مهران جزو همین آدمهاست.
اگر تمام این سالهای فعالیتتان را بررسی کنید، وضعیت بازیگری کمدی را چگونه میبینید؟ تغییری داشته است؟
بازیگران همان بازیگران قدیمی هستند که مردم دوستشان دارند. فقط در پروژههای مختلف، شخصیتهای مختلف را بازی میکنند. کاری که اوایل کرونا داشتم، سریال طنز موچین بود. در آن خیلی از دوستان حضور داشتند که جزو طنازان خوب کشور هستند. هر جایی هم که پروژهای هست نویسندگان، قصه را براساس این افراد مینویسند. تغییر خاصی نمیبینم.
شاید مشکل همین باشد که چهرههای جدید ورود پیدا نمیکنند.
شاید اینطور باشد که شما میگویید. ممکن است افراد خلاقی وجود داشته باشند که ما اطرافمان نمیبینیم و انتخاب نمیشوند.
این سالها شخصیتی در آثار تصویری دیدید که اسیر همین تکرار انتخاب هنرپیشه شده باشد و دوست داشتید شما را به جای بازیگر آن انتخاب میکردند؟
هیچ وقت خودم را جای کسی ندیدم و نخواستم جای او باشم. چون کسی که برای یک نقش انتخاب شده، قطعا تواناییاش را داشته که کارگردان یا تهیهکننده او را برگزیده است. من چنین جسارتی ندارم که بخواهم جای کسی باشم، اما همیشه دوست داشتم کارهای تاریخی هم انجام دهم که امیدوارم میسر شود.
منبع: روزنامه جام جم
ارسال نظرات