آیا گرفتن مدرک دکتری به هزینه و زحمتش میارزد؟
گرفتن مدرک دکتری در رشتهای دانشگاهی کار توانفرسایی است که تا مدتی پیش ظاهراً به زحمتش میارزید. منزلت اجتماعی بالا، درآمد خوب و شغلی مطمئن در دانشگاه وسوسهکننده بود، اما این روزها سختیهای این دوره تحصیلی طولانی باقی مانده است، اما خبری از مزایایش نیست. هر ساله لشکری از دکترهای بیکار از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند بدون آنکه چشمانداز اطمینانبخشی جلویشان باشد. شاید باید این دوره را کنار بگذاریم و روشهای دیگری را برای تحصیلات پیشرفته امتحان کنیم.
روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: در بیشتر کشورها مدرک دکتری یکی از ملزومات اصلی برای اشتغال در دانشگاه است. این مدرک مقدمهای است برای قدم گذاشتن در جهانی از پژوهشهای مستقل. تز دکتری شاهکار فکری هر فرد است، ماحصل کار دانشجو در همکاری نزدیک با استاد راهنمایش. پیشنیازهای اخذ مدرک دکتری در کشورها، دانشگاهها و حتی در رتبههای مختلف تفاوتهای زیادی با هم دارد. بعضی از دانشجویان، نخست دو سال را صرف کار روی مدرک یا دیپلم دوره فوقلیسانس میکنند. بعضی از آنان حقوقی دریافت میکنند و برخی دیگر در این راه باید پول هم بدهند. بعضی دانشجویان دکتری فقط به پژوهش مشغول میشوند و بعضی مکلفند کلاسها و آزمونهایی را هم بگذرانند و بعضی نیز ملزم میشوند به دانشجویان مقاطع پایینتر تدریس کنند. متن یک تز در ریاضیات ممکن است چند ده صفحه باشد و در تاریخ، بیشتر از صدها صفحه و تازه فارغالتحصیلان دکتری ممکن است در حوالی ۲۰سالگیشان باشند یا جانبهلبرسیدگانی بالای ۴۰ سال.
یکی دیگر از چیزهایی که بسیاری از دانشجویان دکتری در آن مشترکند، نارضایتی است. بعضی از آنها کارشان را «بردهداری» توصیف میکنند. کار در هفت روز هفته، ۱۰ ساعت در روز، با دستمزد پایین و دورنماهای نامشخص، ویژگی شایع این مقطع است. نالیدن دانشجوهای دکتری چیز جدیدی نیست، اما ظاهراً معضل اصلی در سیستمهایی نهفته است که دکترای پژوهشی- نظری عرضه میکنند (دکترای حرفهای- کاربردی در حوزههایی مثل حقوق، تجارت و پزشکی ارزش عینیتری دارند). عرضه فارغالتحصیلان بیش از اندازه است. مدرک دکتری طراحی شد که افرادی برای مشاغل دانشگاهی تربیت شوند، اما شمار موقعیتهای کاری دارندگان دکتری هیچ نسبتی با شمار فرصتهای شغلی موجود ندارد. درعینحال، پیشگامان تجارت درباره کمبود مهارتهای بالا گلایه میکنند و میگویند مقاطع دکتری چیزهایی را که لازم است آموزش نمیدهند.
دانشگاهها دریافتهاند که دانشجویان دکتری، نیروی کاری ارزان، با انگیزه بالا و قابل جایگزین هستند. هر چه دانشجویان دکتری بیشتر باشند، دانشگاهها میتوانند پژوهشهای بیشتری انجام دهند و در پارهای از کشورها این افزایش به معنای کادر آموزشی بیشتر با حقوق کمتر است.
در سالهای اخیر، دانشجویان دکتری و پرسنل قراردادی معروف به «فوقدکتری» - که یک دانشجو آن را «ورمکردن زننده دانشگاهها» توصیف میکند - بیشتر پژوهشها را انجام میدهند. در حوزه مدارک فوقدکتری نیز با عرضه بیش از حد مواجهیم.
این لشکر پژوهشگران دکتری و فوقدکتری با دستمزد پایین، توان پژوهشی دانشگاهها و به تبع آن، ظرفیت پژوهشی کشورها را تقویت میکند، اما این امر همیشه چیز خوبی نیست. وقتی رسوم و مدها تغییر میکنند، ذهنهای درخشان و آموزشدیده هرز میروند.
در امریکا ظهور اتحادیههای دانشجو- استادان در حال تحصیل در دوره دکتری، بازتابی است از فروپاشی یک قرارداد نانوشته میان دانشگاهها و دانشجویان دوره دکتری: دستمزدی خجالتآور در حال حاضر، برای یک شغل دانشگاهی خوب در آینده.
در پارهای کشورها، همچون بریتانیا و امریکا دستمزد ناچیز و دورنمای شغلی نامطمئن، در دانشجویان دکتری خارجی نمود پیدا میکند. دانشجویان خارجی تحمل بیشتری در برابر شرایط کاری نامطلوبتر دارند و عرضه کار خارجی ارزان و ماهرانه نیز سطح دستمزدها را پایین نگه میدارد.
طرفداران مدرک دکتری استدلال میکنند این مدرک همچنان ارزشش را دارد، حتی اگر به اشتغال آکادمیک دائمی منجر نشود. اینطور نیست که هر دانشجوی ورودی مقطع دکتری خواهان شغلی آکادمیک باشد و بسیاری از آنان با موفقیت وارد مشاغل بخش خصوصی مثلاً در حوزه پژوهشهای صنعتی میشوند. این ادعا درست است، اما نرخ ترک تحصیل در این مقطع، بیانگر آن است که بسیاری از دانشجویان از چنین وضعی ناامید و دلسرد شدهاند. در امریکا فقط ۵۷ درصد دانشجویان دکتری ۱۰ سال پس از زمان ثبتنام به مدرک دکتری میرسند. در علوم انسانی که غالب دانشجویان برای تحصیل دکتری شهریه پرداخت میکنند، این نرخ به ۴۹درصد میرسد.
دانشگاهیان با این پرسش مواجهند که آیا مدرک دکتری در مقایسه با شگفتیهایی که در انبوه هنرها و فرهنگهای مختلف موجود در جهان، انتظارشان را میکشد، ارزش دارد؟ آنها بر این باورند که دانش از دانشگاهها به جامعه سرازیر میشود و جامعه را پربارتر و سالمتر میکند. شاید این دیدگاه درست باشد، اما باز هم گذراندن مقطع دکتری ممکن است انتخاب بدی باشد.
علایق دانشگاهها و دانشگاهیان رسمی، همپوشانی چندانی با علایق دانشجویان دکتری ندارد. دانشجویان درخشانتر هر چه بیشتر در دانشگاهها باقی بمانند، برای دانشگاهها بهتر است. دانشجویان تحصیلات تکمیلی باعث کسب امتیازات بیشتر برای دانشگاه و سوابق پژوهشی بیشتر اساتید راهنما میشوند. دانشگاهها دانشجویان باهوش کارشناسی را دستچین و آنان را به عنوان فارغالتحصیلان بالقوه آماده میکنند.
سازمانهایی که هزینه پژوهشها را تأمین میکنند، دریافتهاند که بسیاری از فارغالتحصیلان دکتری، تبدیل مهارتهایشان را در بازار شغلی، دشوار مییابند. نوشتن گزارشهای آزمایشگاهی، ارائه سخنرانیهای دانشگاهی و ارائه گزارشهای نوشتاری ششماهه، در کمال شگفتی میتواند در جهانی که در آن دانش فنی باید بهسرعت شبیهسازی و به صورتی ساده، به طیف وسیعی از مخاطبان ارائه شود، دردسرساز باشد. امروزه بعضی از دانشگاهها به دانشجویان دکتری خود دورههایی از پرورش مهارتهای نرم همچون ارتباط و کار تیمی ارائه میکنند که میتواند در بازار کار به دردشان بخورد.
بعضی از گروهها یا مقامات دانشگاهی، شمار فارغالتحصیلان دکتری را به عنوان نموداری از موفقیت تلقی کرده و برای تولید بیشتر آن رقابت میکنند، اما برای دانشجویان دکتری، این ملاک سنجش بیشتر به درد میخورد که چقدر سریع به شغل میرسند و چه مقدار درآمد خواهند داشت.
در پارهای از نظامهای آموزشی با این استدلال که طول کشیدن زمان تحصیل دکتری بیش از زمان پیشبینیشده باعث شده است وضع دانشجویان بدتر شود، بر دانشگاههایی که چنین اجازهای میدهند، جریمه وضع میشود و این باعث افزایش ناگهانی دانشجویانی میشود که دورهشان را تکمیل میکنند.
بسیاری از کسانی که مقطع دکتری را آغاز میکنند، باهوشتر از همکلاسیهایشان هستند و در کارهایی که انجام دادهاند، بهترین بودهاند. آنها جوایز و پاداشها را نصیب خود و دانشگاهشان میکنند. همانگونه که گروه جدیدی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی امسال در پژوهش خود نشان دادهاند، تعداد اندکی از آنها تمایل دارند سیستمی که وارد آن شدهاند، نفع و استفاده دیگران را در نظر بگیرد؛ آنها معتقدند کار سخت و هوش برای موفقیت در دانشگاه کافی نیست و بسیاری از آنها فکر میکنند خارج از نظام دانشگاهی بهتر عمل میکنند. شاید آنها مهارتهای پژوهشی خود را برای نگرشی دقیقتر و سختگیرانهتر درباره موقعیتهای دانشگاهی دیگر به کار گیرند. کسی باید پایاننامهای در این باره بنویسد.
یکی دیگر از چیزهایی که بسیاری از دانشجویان دکتری در آن مشترکند، نارضایتی است. بعضی از آنها کارشان را «بردهداری» توصیف میکنند. کار در هفت روز هفته، ۱۰ ساعت در روز، با دستمزد پایین و دورنماهای نامشخص، ویژگی شایع این مقطع است. نالیدن دانشجوهای دکتری چیز جدیدی نیست، اما ظاهراً معضل اصلی در سیستمهایی نهفته است که دکترای پژوهشی- نظری عرضه میکنند (دکترای حرفهای- کاربردی در حوزههایی مثل حقوق، تجارت و پزشکی ارزش عینیتری دارند). عرضه فارغالتحصیلان بیش از اندازه است. مدرک دکتری طراحی شد که افرادی برای مشاغل دانشگاهی تربیت شوند، اما شمار موقعیتهای کاری دارندگان دکتری هیچ نسبتی با شمار فرصتهای شغلی موجود ندارد. درعینحال، پیشگامان تجارت درباره کمبود مهارتهای بالا گلایه میکنند و میگویند مقاطع دکتری چیزهایی را که لازم است آموزش نمیدهند.
دانشگاهها دریافتهاند که دانشجویان دکتری، نیروی کاری ارزان، با انگیزه بالا و قابل جایگزین هستند. هر چه دانشجویان دکتری بیشتر باشند، دانشگاهها میتوانند پژوهشهای بیشتری انجام دهند و در پارهای از کشورها این افزایش به معنای کادر آموزشی بیشتر با حقوق کمتر است.
در سالهای اخیر، دانشجویان دکتری و پرسنل قراردادی معروف به «فوقدکتری» - که یک دانشجو آن را «ورمکردن زننده دانشگاهها» توصیف میکند - بیشتر پژوهشها را انجام میدهند. در حوزه مدارک فوقدکتری نیز با عرضه بیش از حد مواجهیم.
این لشکر پژوهشگران دکتری و فوقدکتری با دستمزد پایین، توان پژوهشی دانشگاهها و به تبع آن، ظرفیت پژوهشی کشورها را تقویت میکند، اما این امر همیشه چیز خوبی نیست. وقتی رسوم و مدها تغییر میکنند، ذهنهای درخشان و آموزشدیده هرز میروند.
در امریکا ظهور اتحادیههای دانشجو- استادان در حال تحصیل در دوره دکتری، بازتابی است از فروپاشی یک قرارداد نانوشته میان دانشگاهها و دانشجویان دوره دکتری: دستمزدی خجالتآور در حال حاضر، برای یک شغل دانشگاهی خوب در آینده.
در پارهای کشورها، همچون بریتانیا و امریکا دستمزد ناچیز و دورنمای شغلی نامطمئن، در دانشجویان دکتری خارجی نمود پیدا میکند. دانشجویان خارجی تحمل بیشتری در برابر شرایط کاری نامطلوبتر دارند و عرضه کار خارجی ارزان و ماهرانه نیز سطح دستمزدها را پایین نگه میدارد.
طرفداران مدرک دکتری استدلال میکنند این مدرک همچنان ارزشش را دارد، حتی اگر به اشتغال آکادمیک دائمی منجر نشود. اینطور نیست که هر دانشجوی ورودی مقطع دکتری خواهان شغلی آکادمیک باشد و بسیاری از آنان با موفقیت وارد مشاغل بخش خصوصی مثلاً در حوزه پژوهشهای صنعتی میشوند. این ادعا درست است، اما نرخ ترک تحصیل در این مقطع، بیانگر آن است که بسیاری از دانشجویان از چنین وضعی ناامید و دلسرد شدهاند. در امریکا فقط ۵۷ درصد دانشجویان دکتری ۱۰ سال پس از زمان ثبتنام به مدرک دکتری میرسند. در علوم انسانی که غالب دانشجویان برای تحصیل دکتری شهریه پرداخت میکنند، این نرخ به ۴۹درصد میرسد.
دانشگاهیان با این پرسش مواجهند که آیا مدرک دکتری در مقایسه با شگفتیهایی که در انبوه هنرها و فرهنگهای مختلف موجود در جهان، انتظارشان را میکشد، ارزش دارد؟ آنها بر این باورند که دانش از دانشگاهها به جامعه سرازیر میشود و جامعه را پربارتر و سالمتر میکند. شاید این دیدگاه درست باشد، اما باز هم گذراندن مقطع دکتری ممکن است انتخاب بدی باشد.
علایق دانشگاهها و دانشگاهیان رسمی، همپوشانی چندانی با علایق دانشجویان دکتری ندارد. دانشجویان درخشانتر هر چه بیشتر در دانشگاهها باقی بمانند، برای دانشگاهها بهتر است. دانشجویان تحصیلات تکمیلی باعث کسب امتیازات بیشتر برای دانشگاه و سوابق پژوهشی بیشتر اساتید راهنما میشوند. دانشگاهها دانشجویان باهوش کارشناسی را دستچین و آنان را به عنوان فارغالتحصیلان بالقوه آماده میکنند.
سازمانهایی که هزینه پژوهشها را تأمین میکنند، دریافتهاند که بسیاری از فارغالتحصیلان دکتری، تبدیل مهارتهایشان را در بازار شغلی، دشوار مییابند. نوشتن گزارشهای آزمایشگاهی، ارائه سخنرانیهای دانشگاهی و ارائه گزارشهای نوشتاری ششماهه، در کمال شگفتی میتواند در جهانی که در آن دانش فنی باید بهسرعت شبیهسازی و به صورتی ساده، به طیف وسیعی از مخاطبان ارائه شود، دردسرساز باشد. امروزه بعضی از دانشگاهها به دانشجویان دکتری خود دورههایی از پرورش مهارتهای نرم همچون ارتباط و کار تیمی ارائه میکنند که میتواند در بازار کار به دردشان بخورد.
بعضی از گروهها یا مقامات دانشگاهی، شمار فارغالتحصیلان دکتری را به عنوان نموداری از موفقیت تلقی کرده و برای تولید بیشتر آن رقابت میکنند، اما برای دانشجویان دکتری، این ملاک سنجش بیشتر به درد میخورد که چقدر سریع به شغل میرسند و چه مقدار درآمد خواهند داشت.
در پارهای از نظامهای آموزشی با این استدلال که طول کشیدن زمان تحصیل دکتری بیش از زمان پیشبینیشده باعث شده است وضع دانشجویان بدتر شود، بر دانشگاههایی که چنین اجازهای میدهند، جریمه وضع میشود و این باعث افزایش ناگهانی دانشجویانی میشود که دورهشان را تکمیل میکنند.
بسیاری از کسانی که مقطع دکتری را آغاز میکنند، باهوشتر از همکلاسیهایشان هستند و در کارهایی که انجام دادهاند، بهترین بودهاند. آنها جوایز و پاداشها را نصیب خود و دانشگاهشان میکنند. همانگونه که گروه جدیدی از دانشجویان تحصیلات تکمیلی امسال در پژوهش خود نشان دادهاند، تعداد اندکی از آنها تمایل دارند سیستمی که وارد آن شدهاند، نفع و استفاده دیگران را در نظر بگیرد؛ آنها معتقدند کار سخت و هوش برای موفقیت در دانشگاه کافی نیست و بسیاری از آنها فکر میکنند خارج از نظام دانشگاهی بهتر عمل میکنند. شاید آنها مهارتهای پژوهشی خود را برای نگرشی دقیقتر و سختگیرانهتر درباره موقعیتهای دانشگاهی دیگر به کار گیرند. کسی باید پایاننامهای در این باره بنویسد.
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
کاش به معضل چاپ مقاله پژوهشی هم اشاره می کردید. وقتش رسیده است که به جای الزام دانشجو به چاپ مقاله در مجلات علمی پژوهشی، خود دانشگاه ها یا وزارت علوم، سایتی را برای این کار اختصاص دهند تا مافیای شکل گرفته در این زمینه از بطن برود
کسی کع علاقه و عشق به کار پژوهشی نداره و یا از آموزش تکراری خوشش نمیاد بهتره دکتری نخونه... چون اغلب این سیاه لشگر دکتری به دست واقعا قابلیت انجام کار دانشگاهی ندارن... دقت کنید که دکتری گرفتن تو ایران اغلب با دادن دو سه تا مقاله ای اس ای هست. دیگه کاری با سایر کارها نیست...