صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۵:۱۶

ماجرای هم خانه شدن دختر ایرانی با یک داعشی + فیلم

ویژه برنامه شهر زیبا میزبان ترکان قربان زاده نویسنده کتاب «تنها در سامسون» بود.
کد خبر: ۳۸۴۵۶
تعداد نظرات: ۷ نظر
برنامه «شهر زیبا» ویژه‌برنامه افطار شبکه پنج سیماست که در ماه مبارک رمضان با اجرای مصطفی امامی روی آنتن می‌رود.شب گذشته «شهر زیبا» میزبان ترکان قربانزاده نویسنده کتاب «تن‌ها در سامسون» بود.
این اثر براساس واقعیت نوشته شده و داستانِ زندگی دختری است که در کمال آرامش و آسودگی خیال، در شهر سامسون ترکیه مشغول تحصیل است. ماجرا از آنجا آغاز می‌شود که دختری با شکل و شمایل عجیب هم‌خانه او می‌شود. در پیِ این اتفاق، شخصیت اصلی داستان شب‌ها بدون امید به زنده ماندن می‌خوابد. این داستان هم‌زمان شده است با یکی از فجیع‌ترین و هراس‌انگیزترین اتفاقاتی که تمام خاورمیانه و جهان را فرا گرفته بود.
قربان‌زاده درباره دوران دانش آموزی خود گفت: من یک دانش آموز معمولی بودم با آرزو‌هایی که در سر داشتم، تحصیلات خودم را ادامه می‌دادم. همه تلاش من این بود که رشته مهندسی بخوانم و خیلی به این رشته علاقه داشتم.
وی ادامه داد: تصمیم گرفتم برای یکی از درس‌ها کلاس کنکور بروم و داستان از آنجا شروع شد. به خاطر استرس‌هایی که نزدیک کنکور داشتم استاد سعی کرد این استرس را کم کند به ما توصیه کرد خیلی نگران کنکور نباشیم و گفت شما موقعیت‌های بهتری دارید و می‌توانید خارج از ایران هم تحصیل خودتان را ادامه بدهید.
قربان زاده عنوان کرد: بعد از کلاس با همکلاسی‌ها برای کپی کردن جزوه‌های دانشگاه رفته بودیم که یک بیلبورد تبلیغاتی تحصیل در ترکیه را دیدیم. با توجه به اینکه عموی من در ترکیه ساکن بود دوستانم پیشنهاد کردند من شماره این موسسه را بردارم تا شاید بتوانم در آنجا درس بخوانم.
وی افزود: سال اول کنکور شرکت کردم، به خاطر اولین تجربه می‌دانستم که رتبه خوبی نخواهم داشت. با مادرم درباره موسسه که دانشجو برای ترکیه می‌پذیرفت صحبت کردم و باهم به آنجا رفتیم و قرار شد من کلاس‌های این موسسه را شرکت کنم.
قربان زاده توضیح داد: بعد از مدتی با صحبت‌هایی که با خانواده داشتم قبول کردند من دنبال هدف خودم بروم. من در استانبول رشته مورد علاقه ام مهندسی پزشکی را می‌خواندم و همه تمرکز من تحصیل در ترکیه بود. اواخر ترم اول متوجه شدم که زمان ثبت نام رشته دیگری را برای من ثبت نام کردند، چراکه من مهندسی زیستی را می‌خواندم درصورتی که علاقه من مهندسی پزشکی بود!
وی افزود: با مشورت‌هایی که با اساتید داشتم به من گفتند قطب این رشته آلمان و رژیم صهیونیستی است. دوران سختی را سپری کردم، با خانواده مشورت کردم و آن‌ها تصمیم نهایی را به خودم واگذار کردند. دوباره یک سال دیگر تلاش کردم و برای کنکور خواندم و رشته دندانپزشکی شهر سامسون ترکیه قبول شدم.
وی عنوان کرد: به سختی توانستم یک محل برای سکونت پیدا کنم و قرار بود یک هم خانه در کنار من زندگی کند. بعد از چند روز یک دختر خانم با پوشش متفاوت و خاص در اتاق حضور پیدا کرد که کاملا سیاه پوش و با پوشیه بود. قبلا چنین پوششی را ندیده بودم و تنها تصور من از آن پوشش در دوران قاجاریه بود.
قربانزاده درباره هم خانه عجیبش توضیح داد: ترکیه‌ای بود و رشته الهیات می‌خواند، آهنگ‌های عربی گوش می‌کرد. هر شب اتفاقات عجیب وغریبی برای من تعریف می‌کرد. یک شب نظرم را درباره آهنگ فضل شاکرجویا شد، من گفتم آهنگ هایش را گوش می‌کردم، اما از زمانی که عضو داعش شد دیگر آهنگ هایش را گوش نمی‌کنم. اما او در پاسخ به من گفت خوش به حالش شهید شد. همان شب از من خواست که نظرم را درباره داعش بگویم من گفتم همان چیزی که از اخبار می‌شنوم، اما گفت این‌ها دروغ محض است و باید دنبال حقیقت بگردی!
وی افزود: من این رفتار‌های عجیب را برای دوستانم در ایران توضیح می‌دادم و آن‌ها به من گفتند این دختر وهابی است و باید از او فاصله بگیرم. او به من می‌گفت من برای هدفی بالاتر دوباره مسلمان شدم و هدف من تبلیغ داعش است. هر روز داستان ترسناک‌تر می‌شد و یک بار من را به اتاقش دعوت کرد، پرچم داعش را به من نشان داد. یک دست نوشته به من داد که بخوانم روی آن نوشته بود سر‌ها با لذت و دقت بریده می‌شود زنده باد داعش و تکبیر...
قربانزاده عنوان کرد: همه حرف‌های دوستانم جلوی چشمم رد می‌شد و لحظات بسیار سختی را سپری کردم. شب‌ها در اتاقم را قفل می‌کردم. یک شب با دوستان ترکیه‌ای خودم قرار گذاشتم و آن‌ها متوجه استرس من شدند. من قصه را تعریف کردم و آن‌ها من را با مدیر خوابگاه‌های دانشجویی آشنا کردند، من با او ارتباط گرفتم.
وی افزود: در نهایت او را خواستند و من هم به خاطر استرس هایم یک ترم مرخصی گرفتم و به ایران برگشتم. در برگشت راهی مشهد شدم و بعد برای اولین بار در مراسم اعتکاف رفتم و تصمیم‌هایی گرفتم و قرار شد برای همیشه به ایران برگردم. من در کتاب تنها در سامسون جزئیات بیشتری درباره آن اتفاقات نوشتم.
در پایان امامی مجری برنامه گفت: یاد می‌کنم از ابر مردی که تا بود قوت قلب برای همه ما بود حاج قاسم سلیمانی و همه همرزمانش در جبهه مقاومت که جلوی داعشی‌ها ایستادند.
 
 
 
 
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
|
۰۱:۳۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۲۴
دیگه مردم از این داستانا زیاد شنیدن
ناشناس
|
|
۱۵:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
خدابهش رحم کرد
درودوسلام برشهیدان علی الخصوص شهدای مدافع حرم
ناشناس
|
|
۱۲:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
نگفت مخارجش رادرترکیه با این گرانی ودلار چه کسی میداده؟ همش چرت وپرت
ناشناس
|
|
۱۱:۴۱ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
از دفتر خاطرات یک آقازاده
ناشناس
|
|
۱۱:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
آخی! الهیییی
مریم
|
|
۱۰:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
مردشور خودت و قصه‌ی آبکی‌تو ببرن حیف وقت
دوستدار حاج قاسم و راهش
|
|
۰۰:۰۶ - ۱۴۰۰/۰۲/۱۳
درود بر روح مقدس حاج قاسم و همرزمان شهیدش
یاد و نامشان گرامی