عروس جوان :
چت کردن هایم زندگیام را به نابودی کشاند
عاقبت وب گردیها و چت کردن هایم زندگی واقعی ام را به نابودی کشاند تنها چند ماه پس از آشنایی با «سپهر» در فضای مجازی، زندگی با او را در زیر یک سقف آغاز کردم.
زن ۱۸ سالهای که برای پیدا کردن همسرش دست به دامان قانون شده بود تا شاید راه چارهای برای حل مشکلاتش بیابد در حالی که پردهای از اشک چشمانش را پوشانده بود به ماجرای آشنایی و ازدواجش با «سپهر» اشاره کرد و به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: از زمانی که به خاطر دارم دختری گوشه گیر بودم و همواره در «تنهایی» به سر میبردم حتی دوستانم به اندازه انگشتان یک دست هم نبودند.
به طوری که در اوج دوران کودکی و بازیگوشی رابطهای با همکلاسی هایم نداشتم و مسیر مدرسه تا منزل را به تنهایی طی میکردم. زندگی کسالت بارم به جایی رسید که به درس و مدرسه هم بی علاقه شدم دیگر نمرات پایین تحصیلی برایم به امری عادی تبدیل شده بود تا این که در کلاس دوم دبیرستان ترک تحصیل کردم. از آن روز به بعد دیگر از خانه بیرون نمیآمدم و مدام پشت میز رایانه به وب گردی و چت کردن با دیگران میپرداختم در این مدت با آدمهای زیادی در دنیای مجازی آشنا شده بودم و ساعتهای زیادی را صرف گفتگو با آنها میکردم.
فضای مجازی تنها تفریح و سرگرمی من بود تا این که روزی در میان همین چت کردنها با پسری به نام «سپهر» آشنا شدم.
اگرچه در این مدت با پسرهای زیادی در چت روم آشنا شده بودم، اما انگار این یکی با همه فرق داشت او خودش را کارشناس ارشد مکانیک معرفی کرد و من آن قدر مجذوبش شدم که از او خواستم عکس خودش را برایم ارسال کند من هم که دیگر نمیتوانستم علاقه ام را پنهان کنم تصویرم را برای او فرستادم و این گونه اولین قرار حضوری ما در دنیای واقعی برنامه ریزی شد.
۶ ماه از روابط عاشقانه ما میگذشت که بالاخره سپهر از من خواستگاری کرد. او مدعی بود پدر و مادرش در خارج از کشور به سر میبرند و به همین خاطر به تنهایی در مراسم خواستگاری شرکت کرد. پدر و مادرم با این ازدواج مخالفت کردند، اما پافشاریهای من باعث شد تا زندگی زیر یک سقف را شروع کنیم هنوز یک هفته از این ازدواج نگذشته بود که تلفنهای مشکوک و دروغهای پی در پی او کنجکاوی مرا برانگیخت.
وقتی به ماجرا حساس شدم تازه فهمیدم سپهرحتی مدرک سیکل هم نداشت و چند سال قبل ازدواج کرده و دارای همسر و فرزند بود. دنیا روی سرم خراب شد، تصمیم گرفتم از او طلاق بگیرم، اما آزمایش پزشکی قبل از طلاق مشخص کرد که من باردار هستم «سپهر» ادعا میکرد مرا دوست دارد و حاضر نیست حتی برای لحظهای تنهایم بگذارد این درحالی بود که او چند روز بعد از این ماجرا به مکان نامعلومی رفت و مرا با مشکلات حاد زندگی تنها گذاشت اکنون که چند روز بیشتر به تولد فرزندم باقی نمانده هیچ خبری از او ندارم و ...
به طوری که در اوج دوران کودکی و بازیگوشی رابطهای با همکلاسی هایم نداشتم و مسیر مدرسه تا منزل را به تنهایی طی میکردم. زندگی کسالت بارم به جایی رسید که به درس و مدرسه هم بی علاقه شدم دیگر نمرات پایین تحصیلی برایم به امری عادی تبدیل شده بود تا این که در کلاس دوم دبیرستان ترک تحصیل کردم. از آن روز به بعد دیگر از خانه بیرون نمیآمدم و مدام پشت میز رایانه به وب گردی و چت کردن با دیگران میپرداختم در این مدت با آدمهای زیادی در دنیای مجازی آشنا شده بودم و ساعتهای زیادی را صرف گفتگو با آنها میکردم.
فضای مجازی تنها تفریح و سرگرمی من بود تا این که روزی در میان همین چت کردنها با پسری به نام «سپهر» آشنا شدم.
اگرچه در این مدت با پسرهای زیادی در چت روم آشنا شده بودم، اما انگار این یکی با همه فرق داشت او خودش را کارشناس ارشد مکانیک معرفی کرد و من آن قدر مجذوبش شدم که از او خواستم عکس خودش را برایم ارسال کند من هم که دیگر نمیتوانستم علاقه ام را پنهان کنم تصویرم را برای او فرستادم و این گونه اولین قرار حضوری ما در دنیای واقعی برنامه ریزی شد.
۶ ماه از روابط عاشقانه ما میگذشت که بالاخره سپهر از من خواستگاری کرد. او مدعی بود پدر و مادرش در خارج از کشور به سر میبرند و به همین خاطر به تنهایی در مراسم خواستگاری شرکت کرد. پدر و مادرم با این ازدواج مخالفت کردند، اما پافشاریهای من باعث شد تا زندگی زیر یک سقف را شروع کنیم هنوز یک هفته از این ازدواج نگذشته بود که تلفنهای مشکوک و دروغهای پی در پی او کنجکاوی مرا برانگیخت.
وقتی به ماجرا حساس شدم تازه فهمیدم سپهرحتی مدرک سیکل هم نداشت و چند سال قبل ازدواج کرده و دارای همسر و فرزند بود. دنیا روی سرم خراب شد، تصمیم گرفتم از او طلاق بگیرم، اما آزمایش پزشکی قبل از طلاق مشخص کرد که من باردار هستم «سپهر» ادعا میکرد مرا دوست دارد و حاضر نیست حتی برای لحظهای تنهایم بگذارد این درحالی بود که او چند روز بعد از این ماجرا به مکان نامعلومی رفت و مرا با مشکلات حاد زندگی تنها گذاشت اکنون که چند روز بیشتر به تولد فرزندم باقی نمانده هیچ خبری از او ندارم و ...
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
زندگی اش که نابود نشده ولی دلیل آنچه که نابودی زندگی اش تصور می کند چت کردن نبوده. برعکس معاشرت کم با دوستان نیک و ارتباط ضعیف با پدر و مادر باعث کم تجربگی ایشان شده است