مجموعه عکس نوشتههای جوشن کبیر
چند نکته دربارهی دعای جوشن کبیر
همچنین دستور است که در ماه رمضان سه بار این دعا را بخوانید و برای زدودن کدورت قلب از این دعا استفاده کنید.
در این دعا خدا با اسامی متعددش یاد میشود و از طریق این اسماء توحید در قلب انسان تجلی میکند و الوهیت خدا و اینکه او همه کاره و تکیه گاه عالم است مشاهده و خداوند از هرگونه شریک و انبازی تنزیه میشود.
در گام بعد این توجه پیدا میشود که ما درگیر شرک شده ایم و به غیر خدا پناه برده ایم و این شرک برای ما جهنم به پا کرده است؛ لذا توبه میکنیم و «الغوث» گویان از او میخواهیم که دستمان را بگیرد که در آتش اسیر شده ایم.
حلماگرافیک | جوشن کبیر
یاغافِرالمُذنِبین
ای آمرزنده گناهکاران
شرک دو قسم است.
مغفور و غیر مغفور.
شرک غیر مغفور و نابخشودنی شرک جلی است که صریحا در کنار خدا کسی قرار داده میشود و برای خدا علنا اعلام محدودیت میشود.
قرآن میفرماید «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاء» (نساء/۴۸).
اما شرک مغفور و بخشودنی، شرک خفی است که بسیار ظریف و دقیق است.
امام صادق (ع) فرمود: «إِنَ الشِّرْکَ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ وَ قَالَ مِنْهُ تَحْوِیلُ الْخَاتَمِ لِیَذْکُرَ الْحَاجَةَ وَ شِبْهُ هَذَا.» (معانی الأخبار، النص، ص: ۳۷۹)
یعنی شرک ناپیداتر از حرکت مورچه است؛ و فرمود، جابه جا کردن انگشتر برای یاد آوری کاری و امثال آن از شمار شرک (خفی) است.
البته عالم، عالم اسباب است و قرار نیست ما با موحد شدن اسباب را رها کنیم.
ولی نباید به اسباب تکیه کرد (و آنها را مستقل در تاثیر دید) که این باعث شرک میشود.
مثلا زمین سفت محل اتکاء ما است. ولی این نباید ما را غافل کند که گمان کنیم زمین ما را نگه داشته است بلکه خداوند است که ما را نگاه داشته است.(و زمین سببی از اسباب در ید قدرت و ارادهی الهی است.)
همین زمین سفت نرم شد و قارون را در خود فرو برد. پس باید همهی خوف ما از خدا و همهی امید ما به خدا باشد. آیا ما اینگونه ایم؟
یا اینکه تا پول داریم آسوده ایم، ولی هنگام بی پولی و نداری مضطرب و نگران.
حلماگرافیک | جوشن کبیر
یارَفیقَمَنلارَفیقَلَه
ای رفیق کسی که رفیق ندارد...
حضرت ابراهیم (ع) هاجر و فرزندش اسماعیل (ع) را در کویر گذاشت و رفت درحالیکه آنجا هیچ خبری نبود. بیابان برهوت بود. ولی ابراهیم به درگاه الهی عرض کرد:
«رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُون» (ابراهیم/۳۷)
یعنی خدایا پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بىآب و علفى، در کنار خانهاى که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند تو دلهاى گروهى از مردم را متوجّه آنها ساز (که در روایت داریم اینها شیعیان هستند) و از ثمرات به آنها روزى ده شاید آنان شکر تو را به جاى آورند و از ثمره و محصول آماده به آنها برسان.
عجیب است! ابراهیم در دل کویر ثمره کار دیگران را از خدا میکند و البته خدا میتواند.
خدا رزاق است. چه بسا کسی در میان نعمت بمیرد و کسی در بیابان ثمرات حاضر و آماده دریافت کند.
حلماگرافیک | جوشن کبیر
یااَنیسَمَنلااَنیسَلَه
ای همدم کسی که همدمی ندارد...
در روایت آمده هاجر بین صفا و مروه به دنبال آب میگشت و کمک میخواست، جبرئیل آمد و سوال کرد: که هستی؟ گفت: هاجرم و داستان را تعریف کرد. جبرئیل پرسید: ابراهیم وقتی میرفت شما را به چه کسی سپرد؟ گفت: به خدای متعال. جبرئیل گفت به خوب کسی سپرده است. هاجر نزد اسماعیل برگشت و دید چشمهای از زیر پای او جوشیده است. دور آب را سنگ چید که آن را جمع کند و از دست ندهد.
در روایت آمده: خدا رحمت کند هاجر را که اگر جلو آب را نمیبست بر تمام روی زمین جاری میشد. وجود این آب باعث شد پرندهها به سمت آن بیایند و کاروانها هم با دیدن حرکت پرندگان، به آن سمت آمدند و از هاجر (ع) اجازه خواستند که نزد ایشان بمانند و از آب بهره بگیرند. آنان ثمرات خود را به نزد این مادر و طفل میآوردند و از آب بهره برمی داشتند. خدا اینگونه اسباب را فراهم میکند و رزق میدهد. او رزاق است.
همه گناهان ریشه در شرک دارند و به همین خاطر قبیح هستند. قلب انسان مشرک است که دروغ میگوید. کاسب، چون خدا را رزاق نمیبیند دروغ میگوید. کسی که نگاه آلوده میکند فکر میکند این نگاه نیازش را مرتفع میکند، آیا نگاه کنترل نشده ما را تامین میکند یا خدا؟
درونمایهی انجام مکروهات هم شرک خفی است. اگر گفتند فلان چیز مکروه است و مطلوب خدا نیست، چرا میخوریم؟ آیا با غیر این تامین نمیشویم؟!همهی عذابها و رنجهای ما به خاطر شرک است.
حلماگرافیک | جوشن کبیر
یاشَفیقَمَنلاشَفیقَلَه
ای دلسوز کسی که دلسوزی ندارد...
توحید وادی امن است «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص: ۱۳۴) سرچشمهی ترس ما از زلزله و... هم شرک است. مگر سفت بودن زمین نگهدار ماست که با لرزش آن میترسیم؟!
باید به انقطاع از اسباب رسید، فقط الوهیت خدا را دید و به آن متوسل شد. لکن جدا شدن ما از این اسباب با ترس همراه است. حتی گاهی ترس جدا شدن از اسباب در وجود برخی به یاس و نا امیدی و رسیدن به مرز پوچی و خودکشی منجر میشود.
اینها نمیدانند که با بریدن از اسباب باید به خدا گره خورد. یعنی از سستی این عالم به تکیه گاه عالم رهنمون نمیشوند و به او تکیه نمیکنند.
آیت الله قاضی مشغول تدریس بود که زلزله آمد و شاگردان فرار کردند. بعد زلزله برگشتند، مرحوم قاضی را دیدند که آرام نشسته و میگوید «برگردید شاگردان مکتب توحید». اینها فضای شرکهای خفی ما است.
ما به برکت رسول الله (ص) از شرک جلی رها شده ایم لکن شرکهای خفی در ما کم نیست. به خاطر همین است که برخی از تهدید و تحریم دشمنان اسلام میترسند و عقب مینشینند. اگر فکر کنیم رزق ما آن ور دنیا و به دست آنهاست و آنها ضامن سلامتی و امنیت ما هستند دچار شرک خفی شده ایم.
«وَ بِیَدِکَ لَا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نقْصِی وَ نفْعِی وَ ضُرِّی» (مناجات شعبانیه: إقبال الأعمال (ط - القدیمة)، ج۲، ص: ۶۸۶)
آب، زمین و... را کارهای نبینیم. در ابتدای هر کاری بسم الله بگوییم تا استعانت از اسماء الهی و خداوند را نشان دهیم و متذکر آن باشیم وگرنه غفلت است.
با این نگاه برشمردن اسامی خداوند ما را به تسبیح خدا و جدا شدن از شرک میرساند. به این نقطه که خدا شریکی ندارد وهمهی امور به دست اوست. البته تسبیح هر فراز دعای جوشن کبیر متناسب با اسامی مذکور در همان فراز است.
حلماگرافیک | جوشن کبیر
یاغیاثَمَنلاغیاثَله
ای فریادرس آنکه فریادرسی ندارد...
عصر عاشورا شد؛ و زمین کربلا غرق در نیزه و شمشیر و جنازه. از سپاه کوچک حق چیزی باقی نمانده بود، اما هزاران هزار گرگ گرسنه همچنان در لشگر شیطان منتظر طعمه بودند.
دیگر کسی برای حسین (ع) باقی نبود. «حبیب»، «زهیر»، «بریر»، «حر» و دیگر اصحاب به شهادت رسیده بودند. «اکبر»، «قاسم»، «عون»، «جعفر» و بقیه جوانان بنی هاشم ــ و حتی «اصغر شش ماهه» ــ نیز جان خود را فدای اسلام کرده بودند؛ و «عباس»، بی سر و دست کنارعلقمه؛ کمرابی عبدالله راخم کرد حسین (ع) غریب وتنها به این سو و آن سو نگاه کرد. در تمامی دشت پهناور، حتی یک نفر نبود تا از او و حریم رسول خدا (ص) دفاع کند.
امام (ع) به خیمه گاه آمد تا با بانوان اهل بیت وداع کند. صحنهای دلخراش و جانسوز بود. کودکان و دخترکان دور امام را گرفته بودند و «سکینه» دختر امام (ع) فریاد زد: «پدر جان! آیا تن به مرگ دادی و دل بر رحیل نهادی؟» امام پاسخ داد: «چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و یاوری ندارد؟»، پس صدای به گریه بلند شد. یکی پرسید حرم رابه چه کسی میسپاری؟ پدرچه کسی مارا به مدینه برگرداند؟
مادرش آمد و لیکن مضطر است
بر گلوی تشنهی او خنجر است
خنجر از بس بوسه زد بر حنجرش
رفت تا گردون صدای مادرش
الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.
مجله اینترنتی تابناک جوان