صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۲۶ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۶:۵۳

وقتی افطار و سحرت یکی می‌شود!

در واقع حدود پایان اردیبهشت در مسکو باید 21‌ساعت روزه باشی. معنی کلمات با تغییر جغرافیا عوض می‌شود؛ در مسکو مردم روزه نمی‌گرفتند، روزه مردم را می‌گرفت.
کد خبر: ۳۷۶۱۶
تعداد نظرات: ۴ نظر

مهدی قزلی در روزنامه جام جم نوشت: پیرارسال برای برنامه‌ای دعوت شدم روسیه. اردیبهشت بود و ماه رمضان. خوب مسافر بودم و روزه نمی‌گرفتم، ولی حال روزه‌داران دل و جگرم را کباب می‌کرد. ساعت حدود ۵/۹ شب اذان مغرب بود و می‌شد افطار کرد و نیم‌ساعت از نیمه‌شب که می‌گذشت روزه‌دار باید امساک می‌کرد. حالا امساک چی هست؟ هیچ چیز به معنی واقعی کلمه.

حدود نیم‌ساعت که نه روزه هستی و نه نیستی. شیعیان توصیه شده‌اند برای احتیاط این حدود نیم‌ساعت را نخورند در حالی که هنوز اذان صبح نشده. در واقع حدود پایان اردیبهشت در مسکو باید ۲۱‌ساعت روزه باشی.

معنی کلمات با تغییر جغرافیا عوض می‌شود؛ در مسکو مردم روزه نمی‌گرفتند، روزه مردم را می‌گرفت. این طول کشیدن زمان روزه یک اتفاق دیگر را هم رقم زده بود و آن از بین رفتن مرز‌های افطار و سحری بود. فکر کنید آدم سه ساعت وقت داشته باشد از اذان مغرب تا امساک!

خوب معلوم است که در این سه ساعت به غیر از کار‌های فوق‌واجب، فقط باید در حال خوردن و نوشیدن باشد. وضع سیگاری‌ها بدتر بود، چون باید تمام سهمیه سیگار یک روزشان را در همین سه ساعت دود‌می‌کردند.

در آن سفر دو شب قدر را در مسکو بودم. یکی در مرکز اسلامی که بیشترشان ترک‌های آذربایجانی بودند و یکی هم در مسجد کنار سفارت ایران. ترک‌ها تکلیف را روشن کرده بودند. توی محوطه مرکز اسلامی میز‌هایی چیده بودند و برای رفع استرس از زمان افطار تا زمان امساک روی میز‌ها خوردنی بود.

قبلا هم گفتم چیزی به اسم افطار و سحری معنا نداشت. فقط خوردن و دود کردن معنا داشت. یعنی اصلا نمی‌شد فکر کنی این‌که داری می‌خوری به نیت افطاری است یا سحری. مخصوصا در شب قدر که لابه‌لای این سه ساعت و افطار و سحری باید دعای جوشن کبیر می‌خواندی و قرآن سر می‌گرفتی و گریزی هم به صحرای کربلا می‌زدی. یک فانتزی سیال بود. آدم‌ها با چشم‌های گریان بین حسینیه و جاکفشی و پای سماور و کنار میز‌ها در رفت‌وآمد بودند. می‌خوردند و زمزمه می‌کردند. حالا خوردن و مناجات کردن را می‌شود ندیده گرفت، روضه و قرآن به سر گرفتن همراه با سیگار کشیدن کنار باغچه را کجای دل‌مان بگذاریم.

در مسجد کنار سفارت این جریان سیال وجود نداشت. همه چیز کت‌شلواری‌تر بود غیر از دانشجو‌های ایرانی که با بی‌اف و جی‌اف‌هایشان آمده بودند یک وعده غذای مجانی و ایرانی بخورند و دیداری تازه کنند.
نماز با تعقیبات خوانده شد. پربازده‌ترین همکاری عالم را در پهن شدن سفره افطار دیدم، کلا در ایکی ثانیه! مردم افطار را می‌خوردند و شاید می‌بلعیدند! و این تنها سفره افطاری بود که یاد دارم با تمام شدن محتویات، تکلیفش معلوم شد. هنوز سفره کامل جمع نشده بود که مراسم شروع شد و هنوز مراسم تمام نشده بود که سفره سحری پهن شد.

وقت خوردن سحری فقط ما‌ها که قرار نبود روزه بگیریم عجله نمی‌کردیم و حرف می‌زدیم بقیه همه متمرکز بودند بر سفره سحری و تنظیم زمانی که دقیقه به دقیقه‌اش مهم بود. سخت‌تر از همه این‌ها آن نیم‌ساعت امساک بود که نباید چیزی می‌خوردی و باید منتظر اذان صبح می‌بودی که نماز بخوانی آن هم ساعت یک نصف‌شب. تغییر جغرافیا، مفاهیم را تغییر می‌دهد؛ «سحری» شده بود «شبانه» و نماز صبح چیزی شبیه نماز شب. خدا البته همان خدا بود.

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
|
|
۰۸:۱۰ - ۱۴۰۰/۰۱/۲۷
گزارش فقط جلوه نمایی ودگر هیچ
ناشناس
|
|
۰۴:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۱/۲۷
بقول رضا مارمولک و ما مسلمین نباید در مناطق سرد سیر برویم چون طبعمان گرم است.
ناشناس
|
|
۰۲:۲۱ - ۱۴۰۰/۰۱/۲۷
در این منطق مردم میتوانند به افق مکه افطار و سحر کنند. خداوند بیشتر از توانایی و ظرفیت انسان از انسان توقع ندارد
کاربر
|
|
۲۲:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۱/۲۶
و چرا چنین کار دینداری را برای دینداران سخت کرده بودند!!!!