اشعار عرفانی و زیبای روز عرفه
به مناسبت فرارسیدن روز عرفه، برای تبریک عرفانی این روز مهم برای مسلمانان جهان، شعرهای متعددی وجود دارند که می توانید از آنها استفاده کنید.
نهم ذی الحجه، روزعرفه، روز دعا و نیایش است. روزی است که حق تعالی بندگانش را به عبادت و طاعت فراخوانده و سفرههای جود و احسان خود را برای آنها گسترده است. روز عرفه فرصت ویژهای برای ارتباط با خداوند از طریق دعا و راز و نیاز است پس قدر این روز را بدانید و تلاش کنید خود را در معرض دریافت عنایات و رحمتهای ویژه الهی قرار دهید.
گلچین شعرهای زیبای روزعرفه
امروز به کوی تو گرفتار زیاد است
مثل من شرمنده گنهکار زیاد است.
اما کرم توست که بسیار زیاد است
بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است
در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند
وقت کرم تو فقرا فرق ندارند
خواندی تو دگر بار به کویت همگان را
هرکس که به سرمایهی خود دیده زیان را
یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را
با خویش بیارد دل و جان نگران را
گفتی که گناه دل پر آه ببخشی
امروز به اندازهی یک ماه ببخشی
بعد از رمضان رشتهی خود با تو بریدم
من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم
روزعرفه آمد و شد تازه امیدم
آغوش گشودی که به سوی تو دویدم
من آمده ام باز توانم بده امروز
اصلا تو بیا راه نشانم بده امروز
تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات
ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینهی ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخهی حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
شاعر:علیرضا قزوه
عرفه آمد و من باز مصفا نشدم
حاجی معتکف یوسف زهرا نشدم
همه گشتند سفید و دل من هست سیاه
باز هم شکر خدارا که پیش خلق رسوا نشدم
مثل من شرمنده گنهکار زیاد است.
اما کرم توست که بسیار زیاد است
بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است
در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند
وقت کرم تو فقرا فرق ندارند
خواندی تو دگر بار به کویت همگان را
هرکس که به سرمایهی خود دیده زیان را
یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را
با خویش بیارد دل و جان نگران را
گفتی که گناه دل پر آه ببخشی
امروز به اندازهی یک ماه ببخشی
بعد از رمضان رشتهی خود با تو بریدم
من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم
روزعرفه آمد و شد تازه امیدم
آغوش گشودی که به سوی تو دویدم
من آمده ام باز توانم بده امروز
اصلا تو بیا راه نشانم بده امروز
تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات
ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینهی ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخهی حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
شاعر:علیرضا قزوه
عرفه آمد و من باز مصفا نشدم
حاجی معتکف یوسف زهرا نشدم
همه گشتند سفید و دل من هست سیاه
باز هم شکر خدارا که پیش خلق رسوا نشدم
ارسال نظرات