متن داستان
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد.
هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. " مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. " موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟
ثریا کریمی زند
نقد داستان
متن نقد :
داستان جالبی است. هدفمندی همه چیز در این متن و یکدستی مطالب و روایت در داستان بسیار جالب توجه است. شاید برخی به سبب تعلیمی بودن نوشته شما آن را به حکایت نزدیکتر بدانند تا داستان کوچک (مینیمال) اما واقعیت این است که ماهیت داستان کلاسیک ایرانی همواره تعلیم بوده است. حکایات کلاسیک ما همیشه از شخصیتهای عام بهره بردهاند.
در این جا هم ما شخصیت خاص نداریم بلکه یک مرد است که نه نامی دارد و نه مشخص است اهل کجاست و چند سال دارد و شغلش چیست. همچنین معمولا زمان و مکان هم در چنین حکایاتی مهم نیستند و بیشتر موضوع و مضمون است که محوریت دارد. در نوشته شما هم مهم نیست که داستان در کدام جغرافیا اتفاق افتاده و زمان آن هم مهم نیست که چه سالی و چه قرنی است. نکته دیگر باورپذیری صحبت کردن کوزه است. این نکته باز هم نوشته را به سمت حکایت میبرد تا داستان اما به نظر بنده در کل حکایت نوعی داستان کوچک است که البته در آن نکته اخلاقی و تعلیم محوریت دارد اما این نیست که حکایت را داستان ندانیم.
پس اصلا مهم نیست اگر برخی بگویند نوشته شما بیشتر حکایت است تا داستان. تنها چیزی که شاید میتوان به عنوان یک نکته قابل اصلاح و تامل در نوشته با آن برخورد کرد، گشایش متن است. داستان را با شخصیت مرد آغاز کردهاید اما بلافاصله به سراغ کوزهها رفتهاید و داستان را با آنها ادامه دادهاید. باید تمرکز را برهم نزنید. خواننده تا میخواهد بر جمله اول تمرکز کند و آماده دریافت متن شود ذهن و نگاهش تغییر موضع میدهد. نباید باعث تغییر موضع تمرکز خواننده بشوید آن هم بلافاصله در ابتدای داستان. جمله اول هیچ کاربردی در اصل داستان ندارد و نبودن آن به هیچ کجای متن لطمه نمیزند. چیز خاصی در جمله اول گفته نشده که لازم باشد تا آن را حفظ کنیم یا حتی در همان جا حفظ کنیم. نکته بعد نام داستان است که در آن نقش کوزهها که به عنوان شخصیتهای اصلی داستان هستند نادیده گرفته شده است.
اگر قرار است رابطه این داستان با طبیعت بیان شود نقش کوزهها و به خصوص کوزه پیر ترک خورده که بسیار بیشتر است. سادگی موضوع و مضمون، سادگی زبان و تناسب آن با موضوع هم دقیقا بر اساس ضوابط کوچکنویسی است. زبان و کلمه سختی نداریم که سلاست خوانش را برهم بزند. گرچه در مواردی بهتر است باز هم راحتتر نوشته شود برای نمونه " تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم" کمی رسمی به نظر میرسد. اما در مجموع داستان خیلی راحت پیش رفته و خیلی راحت نیز به نتیجه رسیده است. نتیجه این که خیلی مختصر و مفید به داستان رسیدهاید و این شروع خوبی برای آغاز نویسندگی شماست. همین طور ادامه دهید. حتما موفق خواهید شد.
نقد توسط احسان عباسلو
منبع: پایگاه نقد داستان