فرزند با برکت از زبان امام جواد(ع)!
خدا فرزندی بابرکتتر از فرزند من برای شیعه قرار نداده است
معارف شیعه نسبت به امامت بهتدریج رشد کرده است. یک موقعی خیلی از اصحاب، امام صادق (ع) را هم در مقام امامت بهخوبی نمیشناختند و شاید آن حضرت را در حد یک امامزاده میشناختند. ما الان امامزادههای خودمان را از درکی که بعضی از اصحاب نسبت به ائمه (ع) داشتند بهتر میشناسیم و برایشان بیشتر مقام قائل هستیم. یعنی مقامی که الان دوستان اهلبیت (ع) برای حضرت معصومه (سلام الله علیها) قائل هستند، خیلی از محبین در آن دوران، برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) قائل نبودند!
معارف امامت بهتدریج رشد کرده و بهتدریج موانع برداشته شده و این باب معرفت باز شده است. بهخصوص در دوران امام رضا علیه السلام، یکی از کارهای مهمی که آن حضرت کردند این است که معارف امامت را بسط دادند و گسترش پیدا کرد. در همین چند سالی که در خراسان و مرو بودند، مباحث امامت خیلی رشد کرده و شکوفا شده و درک شیعیان نسبت به مقامات امام رشد کرده است و آماده شدند که به امام خردسال امتحان بشوند.
خدای متعال امام جواد (ع) را در سنین بالا به امام رضا (ع) عطا کردند. وقتی امام رضا (ع) به شهادت رسیدند، تقریباً پنجاهوپنج سال داشتند و امام جواد (ع) نُه سالشان بود.
در آن زمان، اولاً شیعیان در اطراف و اکناف دنیای اسلام بسیار گسترده بودند و ثانیاً علما و محدثین بسیار بزرگی از دوره امام صادق (ع) حضور داشتند.
در چنین شرایطی، امام جواد (ع) در خردسالی به امامت رسیدند و دو اتفاق افتاد: یکی اینکه امام جواد (ع) در همان سن نُهسالگی مثل امیرالمؤمنین علیهالسلام و مثل پدرشان امام رضا ارواحنافداه امامت کردند و در سرپرستی جامعه شیعه هیچ کم نگذاشتند و به دوست و دشمن اثبات کردند که امامت، سلطنت و پادشاهی نیست و یک مقام حقیقی است («إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ...»).
از طرف دیگر، جامعه شیعه در دوران امام رضا (ع) آنقدر رشد کرده که از عهده این امتحان بزرگ الهی برآمدند. برای مثال، جناب علیبنجعفر عموی امام رضا (ع) بود و کسی بود که محضر امام صادق (ع) تا امام جواد (ع) را درک کرد؛ نقل شده است که در مسجدالنبی در حلقۀ شاگردانشان نشسته بودند و تدریس میکردند. امام جواد (ع) که بهحسبِ ظاهر خردسال هستند، وارد مسجد شدند و ایشان از جا برخاستند و به استقبال امام جواد (ع) رفتند و با تحتالحَنَکِ عمامۀ خودشان، نعلین حضرت را پاک کردند و خم شدند و دست حضرت را بوسیدند. شاگردان اعتراض کردند که آقا زشت است، شما عمویِ پدر ایشان هستید و عالم و محدث هستید! علیبنجعفر فرمودند: چه کنم که خدای متعال محاسن سپید من را لایق امامت ندانسته و این طفل را لایق دانسته و به او امامت داده و او امام من است.
این امتحان را بزرگان شیعه پس دادند. در دوران ائمه اطهار (ع) انشعاباتی وجود داشته است و یک گروههایی مسیرشان را جدا میکردند، ولی از بعد از امام رضا (ع)، در دوران امام جواد (ع) که در طفولیت به امامت رسیدند و امام هادی (ع) و امام زمان (عج) هم همینطور، تقریباً انشعاب جدیای در جامعه شیعه نداریم. یعنی شیعه رشد کرده و بالغ شده بود.
شاید معنی روایت امام رضا (ع) که فرمودند «خدا فرزندی بابرکتتر از فرزند من برای شیعه قرار نداده است» همین است که با وجود مقدس امام جواد (ع)، شیعه در معرفت به امام و در گام گذاشتن در وادی ولایت امام، یک قدمِ مهم جلو رفته و به بلوغ خودش رسیده است.
معارف امامت بهتدریج رشد کرده و بهتدریج موانع برداشته شده و این باب معرفت باز شده است. بهخصوص در دوران امام رضا علیه السلام، یکی از کارهای مهمی که آن حضرت کردند این است که معارف امامت را بسط دادند و گسترش پیدا کرد. در همین چند سالی که در خراسان و مرو بودند، مباحث امامت خیلی رشد کرده و شکوفا شده و درک شیعیان نسبت به مقامات امام رشد کرده است و آماده شدند که به امام خردسال امتحان بشوند.
خدای متعال امام جواد (ع) را در سنین بالا به امام رضا (ع) عطا کردند. وقتی امام رضا (ع) به شهادت رسیدند، تقریباً پنجاهوپنج سال داشتند و امام جواد (ع) نُه سالشان بود.
در آن زمان، اولاً شیعیان در اطراف و اکناف دنیای اسلام بسیار گسترده بودند و ثانیاً علما و محدثین بسیار بزرگی از دوره امام صادق (ع) حضور داشتند.
در چنین شرایطی، امام جواد (ع) در خردسالی به امامت رسیدند و دو اتفاق افتاد: یکی اینکه امام جواد (ع) در همان سن نُهسالگی مثل امیرالمؤمنین علیهالسلام و مثل پدرشان امام رضا ارواحنافداه امامت کردند و در سرپرستی جامعه شیعه هیچ کم نگذاشتند و به دوست و دشمن اثبات کردند که امامت، سلطنت و پادشاهی نیست و یک مقام حقیقی است («إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ...»).
از طرف دیگر، جامعه شیعه در دوران امام رضا (ع) آنقدر رشد کرده که از عهده این امتحان بزرگ الهی برآمدند. برای مثال، جناب علیبنجعفر عموی امام رضا (ع) بود و کسی بود که محضر امام صادق (ع) تا امام جواد (ع) را درک کرد؛ نقل شده است که در مسجدالنبی در حلقۀ شاگردانشان نشسته بودند و تدریس میکردند. امام جواد (ع) که بهحسبِ ظاهر خردسال هستند، وارد مسجد شدند و ایشان از جا برخاستند و به استقبال امام جواد (ع) رفتند و با تحتالحَنَکِ عمامۀ خودشان، نعلین حضرت را پاک کردند و خم شدند و دست حضرت را بوسیدند. شاگردان اعتراض کردند که آقا زشت است، شما عمویِ پدر ایشان هستید و عالم و محدث هستید! علیبنجعفر فرمودند: چه کنم که خدای متعال محاسن سپید من را لایق امامت ندانسته و این طفل را لایق دانسته و به او امامت داده و او امام من است.
این امتحان را بزرگان شیعه پس دادند. در دوران ائمه اطهار (ع) انشعاباتی وجود داشته است و یک گروههایی مسیرشان را جدا میکردند، ولی از بعد از امام رضا (ع)، در دوران امام جواد (ع) که در طفولیت به امامت رسیدند و امام هادی (ع) و امام زمان (عج) هم همینطور، تقریباً انشعاب جدیای در جامعه شیعه نداریم. یعنی شیعه رشد کرده و بالغ شده بود.
شاید معنی روایت امام رضا (ع) که فرمودند «خدا فرزندی بابرکتتر از فرزند من برای شیعه قرار نداده است» همین است که با وجود مقدس امام جواد (ع)، شیعه در معرفت به امام و در گام گذاشتن در وادی ولایت امام، یک قدمِ مهم جلو رفته و به بلوغ خودش رسیده است.
ارسال نظرات