صفحه نخست

دیگه چه خبر

فرهنگ و هنر

خانواده و جامعه

چند رسانه ای

صفحات داخلی

۰۸ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۳:۴۳

جوانی که ستاره جهادگران پاوه بود

مثل بیشتر اهل تسنن در عشیره عبداللهی‌ها هم رسم بر این بود که جوان‌ها خیلی زود سر و سامان بگیرند و به خانه بخت‌شان بروند. علیرضا بعد از ازدواج صاحب دو دختر شد. کارگر روزمزد شهرداری پاوه بود. حقوق کمی داشت اما هیچ گاه او را ناراضی نمی‌دیدید. تا احوالش را می‌پرسیدیم بلافاصله می‌گفت الحمدالله و می‌خندید...
کد خبر: ۳۵۴۴۳
مرداد ماه سال 1391 بود. خبر وقوع زمین لرزه‌های بزرگ 6 ریشتری اهر، هریس و ورزقان خیلی زود به باقی استان‌ها مخابره شد. میزان خسارت‌ها ناگوار بود. تصویر کودکان رها شده در روستاهایی که صد در صد تخریب شده بودند دل هر کسی را به درد می آورد. خیلی زود گروه‌های جهادی برای کمک رسانی به زلزله زدگان بسیج شدند. کمک‌های مردمی روانه آذربایجان می‌شد. همین تلاش‌های سازمان دهی نشده قوز بالاقوز شد و تعداد زیادی از شریان‌های راه‌های اصلی را به این روستاها مسدود کرد. از جهادی‌هایی که در امور سازمان دهی کمک‌های مردمی تجربه بیشتری داشتند درخواست شد که به سرعت خود را به منطقه برسانند. با شنیدن این خبر بند دل علیرضا عبداللهی پاره شد. دیگر آرام و قرار نداشت. لباس کار را از تن کند و برای سرکارگر شیفت نامه نوشت و درخواست مرخصی بدون حقوق نامحدود کرد.

***نامش نشانی از ارادت داشت

مسئول گروه‌های جهادی کرمانشاه به خوبی خلق و خوی علیرضا را به یاد می‌آورد. پیش از هر چیز می‌گوید خانواده علیرضا اهل تسنن بودند اما علاقه زیادی به امامان شیعه داشتند و برای همین نام علیرضا را برای پسرشان انتخاب کردند:«همان طور که می‌دانید بیشتر هموطنان غیور و عزیز ما در شهر کوچک پاوه اهل تسنن هستند. علیرضا در بحبوحه انقلاب به دنیا می‌آید. شهر پاوه کمی بعد از انقلاب بستر حوادث سیاسی متعددی می‌شود. حضور شهید بزرگوار دکتر چمران و یاران شان در این شهر و نجات مردم آن از جنگ‌های چریکی داخلی باعث شد ارادت مردم این شهر به شیعیان انقلابی بیشتر شود. نام علیرضا هم نشان می‌دهد که پدر و مادر او با این که اهل تسنن بودند تا چه انداز به امامان ما ارادت داشتند.»

***افتخار جهادی‌های پاوه بود

مسئول گروه جهادی منتظران ظهور می‌گوید اواخر دهه 80 با علیرضا عبداللهی آشنا شده‌است و این آشنایی مسیر را برای فعالیت‌های جهادی بعدی هموار کرده است: «می‌دانم وقتی فردی به ویژه اگر جوان باشد از دنیا برود اطرافیان با ترحم درباره خوبی‌های او حرف می‌زنند. الان می‌خواهم خداوند را گواه بگیرم تعریف‌هایی که از این جوان بسیجی ولایتمدار می‌کنم اصلا به این دلیل نیست که به او ارادت داشتم و یا این که چون از دنیا رفته دهانم را به ذکر خوبی‌های او بچرخانم. علیرضا عبداللهی به معنای واقعی کلمه گل سرسبد جهادی‌های پاوه بودم. خاطره‌ای در ذهنم هست. وقتی نیرو کم می‌آوردیم و مثلا قرار به اعزام می‌شد از پاوه که حرف به میان می‌آمد می‌گفتند نیازی نیست نیرو اعزام کنید چون عبداللهی آنجاست و خود به خود بقیه را هم بسیج می‌کند. یعنی این شهید بزرگوار تا این اندازه فعال بود که از حضورش استفاده می‌کردند تا به جاهای دیگری که نیرو کم است بسیجی اعزام شود. بسیج و جهادی های پاوه را با نام این بزرگوار می‌شناختند و به خاطر می‌آوردند.
 

***می‌گفت این ویژگی انسان را بیچاره می‌کند

مثل بیشتر اهل تسنن در عشیره عبداللهی‌ها هم رسم بر این بود که جوان‌ها خیلی زود سر و سامان بگیرند و به خانه بخت‌شان بروند. علیرضا بعد از ازدواج صاحب دو دختر شد. کارگر روزمزد شهرداری پاوه بود. حقوق کمی داشت اما هیچ گاه او را ناراضی نمی‌دیدید. تا احوالش را می‌پرسیدیم بلافاصله می‌گفت الحمدالله و می‌خندید. بسیار متواضع و قانع بود. از خواندن قرآن لذت می‌برد و هر وقت صدای تلاوت می‌آمد او را غرق در سکوت می‌دیدیم. ویژگی ثابتش در همه بحران‌ها و امور جهادی توجه به نماز اول وقت بود. کارگر شهرداری بود و هر وقت میان کار صدای اذان بلند می‌شد بدون زیرانداز در وسط میدان‌ها و پارک‌ها و کنار پیاده‌رو های خلوت اقامه نماز می‌کرد. می‌گفت عمر انسان به مویی بند است. اگر نماز را اول وقت نخوانیم از کجا بدانیم که عمر کفاف می‌دهد و می‌دانیم که قطعا می‌توانیم نمازمان را به جا بیاوریم. حرف اساسی‌اش این بود که همین اطمینان انسان به زیاد زنده ماندن همه کارها را از بیخ و بن خراب کرده و او را به راه‌های باطل کشانده است والا اگر انسانی بداند که در دنیا ماندنی نیست چرا باید ظلم کند و مدام حرص بزند؟ می‌گفت این ویژگی انسان را بیچاره می‌کند و خوشبخت واقعی کسی است که بتواند هم در این دنیا به درستی و با هدف زندگی کند و هم اندوخته خوبی برای آخرتش داشته باشد.

***بالاترین عبادت خدمت به محرومان است

در سال 1391 دو زلزله بزرگ خسارت های زیادی به اهر، هریس و ورزقان وارد کردند. خانه بیشتر روستایی‌های این منطقه روی سرشان آوار شده بود. این منطقه سردسیر است و شب‌ها دمای هوا به چند درجه زیر صفر می‌رسد. با این که این اتفاق در اواخر تابستان رخ داد لازم بود که خیلی زود لوازم ابتدایی ضروری و کمک‌های مردمی را به این مناطق برسانیم. تعداد روستاها زیاد بود و آواره‌ها چشم انتظار کمک مانده بودند. علیرضا از جهادی‌های قدیمی و فعال پاوه بود. از کرمانشاه با او تماس گرفتیم. مقرر شد با یک مینی بوس از اعضای تیم جهادی پاوه به سمت ورزقان حرکت کنند تا در آنجا با ساماندهی راه‌ها باعث رسیدن کمک‌های ضروری به زلزله‌زدگان شوند. می‌گفتند در بین راه برای زلزله زدگان ختم صلوات گرفته بود. نمی‌دانست تا چند روز قرار است در منطقه بماند. رضایت همسرش را جلب می کرد و در این طور مواقع از سرکارگر شهرداری تقاضای مرخصی بدون حقوق و نامحدود داشت. البته آن ها هم با این کارهای جهادی علیرضا آشنایی داشتند و معمولا به خوبی با او همکاری می کردند. متاسفانه سفر به ورزقان آخرین ماموریت جهادی او شد و در بین راه با چپ شدن مینی بوس در سانحه تصادف جاده‌ای جان عزیزش را در راه خدمت به محرومان از دست داد.

***این جهادگران لایق عنوان «شهید» هستند

مسئول گروه جهادی پیروان ولایت از فداکاری های علیرضا خاطره‌های بیشماری دارد: «یقین دارم که روح بلند ایشان راضی به گفتن بسیاری از این کارها نیستند. ایشان با وجود این که همیشه دست تنگ بودند با وقت شان و انرژی که داشتند به کار خیر اهتمام می‌کردند. اصلا یک الگوی تمام عیار برای این موضوع بودند که با دست خالی هم می‌شود به کمک محرومان رفت. برای همین با خودشان قرار داشتند و همسرشان را هم در جریان قرار داده بودند که با وجود داشتن خانواده و دو دختر خردسال روزها کارگر روزمزد شهرداری باشند و عصر ها یک جهادی فعال.»
حسینی می‌گوید حرف آخرش درخواست همه خانواده‌های شهدای جهادگر است: «همه این جهادگران پاسدار بوده‌اند و در جبهه محرومیت‌زدایی جان بر کف مجاهدت ها کرده‌اند. عنوان شهید لایق این جوان هاست که هر یک به تنهایی می‌توانند الگوی جوانان دیگر جامعه‌شان باشند. امیدواریم با تلاش مسئولان عنوان شهید به این عزیزان اطلاق شود و خانواده‌های این عزیزان جهادگر نیز مورد تکریم قرار بگیرند.»
ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.