برجام ! جامی از جنس پذیرش قطعنامه 598
آنچه از تجربه اعتماد به مذاکره و پذیرش قطعنامه 598 توسط مسئولین بر می آید این است که مذاکره و برجام، جام زهر دیگریست که ثمره ی آن را مردم خواهند نوشید.
رزمندگان دفاع مقدس و مسئولین لشگری در خصوص پذیرش قطعنامه ۵۹۸ چنین میگویند:
داوود امیریان از رزمندگان دفاع مقدس در خصوص تجربهی دوران پیش از پذیرش قطعنامه، گفت: سال ۶۵ اوضاع ما در جنگ خیلی خوب بود. اوجش هم حماسۀ عملیات کربلای پنج بود. در این سالها جنگ حالت روتین پیدا کرده بود و جنگ اولویت اول مسئولین نبود. برعکس آن چیزی که در عراق جریان داشت. در عراق برای سربازها و رزمندهها بسیار احترام قائل بودند. مصالح ساختمانی، اقلام تدارکاتی، مواد بهداشتی و… اول از جبهههای جنگ شروع میشد و بعد به شهر میرسید. متأسفانه در ایران عکس این موضوع بود. اول از شهرها و کارخانهها شروع میشد و بعد اگر چیزی میماند به جبهه میرسید.
او با بیان اینکه دعواهای سیاسی در ایران شروع شده بود، گفت: جامعۀ روحانیت دوپاره شد. برای انتخابات بهار سال ۶۷ تهمتزنیها بین مسئولین شروع شد. انگار جبهه و جنگ را کاملاً فراموش کردند. این اتفاقات همزمان شد با موشکباران تهران توسط عراق. عراقیها موشکهای اسکادبی را با کمک شوروی دستکاری کردند تا به تهران برسد. در این حالوهوا عراق حمله کرد و فاو را گرفت. از قبل معلوم بود که عراق مانور برگزار میکند و میخواهد فاو را بگیرد.
امیریان برای فهم موضوع پذیرش قطعنامه مثالی زد و گفت: نمیدانم تا حالا عاشق شدهاید یا نه. پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ مثل این بود که شما دختری را سالها دوست داشته باشید، بعد درِ خانۀ او بروید و ببینید بچهدار هم شده است! بچههای ما یکدفعه با یک شوک مواجه شدند. خیلیها به حضور در جبهه و فضای معنوی جنگ و لباس بسیجی عادت کرده بودند. دقیقاً در روز قطعنامۀ ۵۹۸ من رفتم که ثبتنام مجدد کنم تا به جبهه بروم. یک لحظه حس کردم وارد مجلس ختم شدهام. همه گریه میکردند و توی سر خودشان میزدند. به غیرتمان برخورده بود. اگر حضرت امام همان موقع میگفت عملیات استشهادی کنید، شاید ۹۹ درصد بسیجیها عملیات استشهادی میکردند. این نفس گرم امام بود که باعث شد آتشها فروکش کند. من ندیدم که بهدلیل قبول قطعنامه کسی خوشحالی کند و جشن و سرور راه بیندازد. این "خیانت بعضی از سیاستمداران که برای صندلیهای مجلس و پست و مقام" بود، که اینهمه خیانت کردند و خون به دل امام کردند. البته الان همان نفَس و شور و نشاط بسیج در میان جوانان وجود دارد.
اصغر نقی زاده نیز که از جمله رزمندگان دفاع مقدس است در خصوص پذیرش قطعنامه میگوید: وقتی ما فاو را گرفتیم، آن پنج کشور در سازمان ملل به این نتیجه رسیدند که باید جلوی ایران گرفته شود. میخواستند نان ما را ببُرند و به عراق هم امکانات دهند. تنها کسی که حرف امام را گوش میکرد که گفته بود جنگ در رأس امور است، صدام بود! الان هم تنها کسی که حرف آقا را گوش میکند و اقتصاد مقاومتی را پیاده میکند، ترامپ است!
او ادامه داد: عملیات کربلای ۵ عزم آنها را برای قطعنامه قطعی کرد؛ چون ما توانستیم تا دروازههای بصره پیشرَوی کنیم. من خودم چراغهای بصره را دیدم. چنان ما را تحت فشار گذاشتند که در همین زمان آلسعود قیمت نفت را تا پنج دلار پایین آورد. وقتی ما قطعنامه را قبول کردیم، امام که دوباره فراخوان داد، ظرفیت پادگان دوکوهه ۴۰۰۰ نفر بود؛ اما ۱۶۰۰۰ نفر آدم آمده بود. واقعاً معجزه بود که چرا عراقیها آنجا را بمباران نمیکردند. هر کسی عِرق دین و وطن داشت، به جبهه آمد.
سردار عزیز جعفری نیز درخصوص پذیرش قطعنامه و فشار مسئولین آن زمان، در میان جمعی از جوانان انقلابی گفت: عملیات کربلای ۵ یک عملیات تکلیفی و خدایی بود. شب قبل از عملیات فرماندهان به انجام این عملیات اشکال گرفته بودند، از بس دربارۀ آن ابهام وجود داشت. میگفتند آیا موفق خواهیم شد، تلفات چقدر است، اگر بتوانیم خط را بشکنیم فوقش ۵ کیلومتر پیشرَوی میکنیم و به بصره نمیرسیم، آیا میارزد. قرار شد از امام استعلام بشود. حضرت امام، آقای هاشمی را فرستادند که ایشان بررسی کند و بههمراه کارشناسان ارتش و شهید صیاد و دیگران تصمیم بگیرند که این عملیات انجام بشود یا نه. شب قبل از عملیات تا ساعت ۴ صبح یک جلسه تشکیل شد. نزدیک اذان صبح آقای هاشمی به این نتیجه رسید که نباید عملیات انجام شود؛ چون ریسک عملیات بالا بود. محاسبات مادی میگفت که نباید این عملیات انجام شود. وی افزود: بعد از نماز صبح فرماندهان به آقای هاشمی گفتند این عملیات اگر انجام نشود، ما دیگر نمیتوانیم در خوزستان عملیات کنیم. " آقای هاشمی دائم دنبال این بود که یک عملیات موفق بکنیم و یک جای بزرگی را بگیریم و با مذاکره و صدور قطعنامه، جنگ را به پایان برسانیم". سازمان ملل قطعنامههای ناقص صادر میکرد، اما حقوق ایران داده نمیشد.
حجت الاسلام محمدحسنی نیز در خصوص پذیرش قطعنامه و تبعات آن میگوید: معنای پذیرش قطعنامه بعد از پیروزی خرمشهر این بود که در حالی پشت میز مذاکره مینشستیم که بخش عظیمی از خاک کشورمان در دست دشمن متجاوز بود این یعنی پذیرش امتیاز دادن به دشمن که برای هیچ ایرانی با غیرتی قابل قبول نبود، نمیشود به متجاوزان پاداش داد، متجاوز باید تنبیه شود.
آنچه از سخنان رزمندگان و خاطرات مسئولین از دوران دفاع مقدس و پذیرش قطعنامه بر میآید، بیانگر این است که اگر در حالی پشت میز مذاکره با دشمنان بنشینی که بخشی از دستاوردهای کشورت را ب عنوان ضمانت در دست دشمن متجاوز قرار دهید، این یعنی پذیرش امتیاز دادن به دشمن! در حالیکه تجربهی مذاکره و اعتماد مسئولین به وعدهی دشمنان در طول تاریخ انقلاب به ما نشان میدهد که دشمنان هیچوقت به وعدهی خود عمل نخواهند کرد.
داوود امیریان از رزمندگان دفاع مقدس در خصوص تجربهی دوران پیش از پذیرش قطعنامه، گفت: سال ۶۵ اوضاع ما در جنگ خیلی خوب بود. اوجش هم حماسۀ عملیات کربلای پنج بود. در این سالها جنگ حالت روتین پیدا کرده بود و جنگ اولویت اول مسئولین نبود. برعکس آن چیزی که در عراق جریان داشت. در عراق برای سربازها و رزمندهها بسیار احترام قائل بودند. مصالح ساختمانی، اقلام تدارکاتی، مواد بهداشتی و… اول از جبهههای جنگ شروع میشد و بعد به شهر میرسید. متأسفانه در ایران عکس این موضوع بود. اول از شهرها و کارخانهها شروع میشد و بعد اگر چیزی میماند به جبهه میرسید.
او با بیان اینکه دعواهای سیاسی در ایران شروع شده بود، گفت: جامعۀ روحانیت دوپاره شد. برای انتخابات بهار سال ۶۷ تهمتزنیها بین مسئولین شروع شد. انگار جبهه و جنگ را کاملاً فراموش کردند. این اتفاقات همزمان شد با موشکباران تهران توسط عراق. عراقیها موشکهای اسکادبی را با کمک شوروی دستکاری کردند تا به تهران برسد. در این حالوهوا عراق حمله کرد و فاو را گرفت. از قبل معلوم بود که عراق مانور برگزار میکند و میخواهد فاو را بگیرد.
امیریان برای فهم موضوع پذیرش قطعنامه مثالی زد و گفت: نمیدانم تا حالا عاشق شدهاید یا نه. پذیرش قطعنامۀ ۵۹۸ مثل این بود که شما دختری را سالها دوست داشته باشید، بعد درِ خانۀ او بروید و ببینید بچهدار هم شده است! بچههای ما یکدفعه با یک شوک مواجه شدند. خیلیها به حضور در جبهه و فضای معنوی جنگ و لباس بسیجی عادت کرده بودند. دقیقاً در روز قطعنامۀ ۵۹۸ من رفتم که ثبتنام مجدد کنم تا به جبهه بروم. یک لحظه حس کردم وارد مجلس ختم شدهام. همه گریه میکردند و توی سر خودشان میزدند. به غیرتمان برخورده بود. اگر حضرت امام همان موقع میگفت عملیات استشهادی کنید، شاید ۹۹ درصد بسیجیها عملیات استشهادی میکردند. این نفس گرم امام بود که باعث شد آتشها فروکش کند. من ندیدم که بهدلیل قبول قطعنامه کسی خوشحالی کند و جشن و سرور راه بیندازد. این "خیانت بعضی از سیاستمداران که برای صندلیهای مجلس و پست و مقام" بود، که اینهمه خیانت کردند و خون به دل امام کردند. البته الان همان نفَس و شور و نشاط بسیج در میان جوانان وجود دارد.
اصغر نقی زاده نیز که از جمله رزمندگان دفاع مقدس است در خصوص پذیرش قطعنامه میگوید: وقتی ما فاو را گرفتیم، آن پنج کشور در سازمان ملل به این نتیجه رسیدند که باید جلوی ایران گرفته شود. میخواستند نان ما را ببُرند و به عراق هم امکانات دهند. تنها کسی که حرف امام را گوش میکرد که گفته بود جنگ در رأس امور است، صدام بود! الان هم تنها کسی که حرف آقا را گوش میکند و اقتصاد مقاومتی را پیاده میکند، ترامپ است!
او ادامه داد: عملیات کربلای ۵ عزم آنها را برای قطعنامه قطعی کرد؛ چون ما توانستیم تا دروازههای بصره پیشرَوی کنیم. من خودم چراغهای بصره را دیدم. چنان ما را تحت فشار گذاشتند که در همین زمان آلسعود قیمت نفت را تا پنج دلار پایین آورد. وقتی ما قطعنامه را قبول کردیم، امام که دوباره فراخوان داد، ظرفیت پادگان دوکوهه ۴۰۰۰ نفر بود؛ اما ۱۶۰۰۰ نفر آدم آمده بود. واقعاً معجزه بود که چرا عراقیها آنجا را بمباران نمیکردند. هر کسی عِرق دین و وطن داشت، به جبهه آمد.
سردار عزیز جعفری نیز درخصوص پذیرش قطعنامه و فشار مسئولین آن زمان، در میان جمعی از جوانان انقلابی گفت: عملیات کربلای ۵ یک عملیات تکلیفی و خدایی بود. شب قبل از عملیات فرماندهان به انجام این عملیات اشکال گرفته بودند، از بس دربارۀ آن ابهام وجود داشت. میگفتند آیا موفق خواهیم شد، تلفات چقدر است، اگر بتوانیم خط را بشکنیم فوقش ۵ کیلومتر پیشرَوی میکنیم و به بصره نمیرسیم، آیا میارزد. قرار شد از امام استعلام بشود. حضرت امام، آقای هاشمی را فرستادند که ایشان بررسی کند و بههمراه کارشناسان ارتش و شهید صیاد و دیگران تصمیم بگیرند که این عملیات انجام بشود یا نه. شب قبل از عملیات تا ساعت ۴ صبح یک جلسه تشکیل شد. نزدیک اذان صبح آقای هاشمی به این نتیجه رسید که نباید عملیات انجام شود؛ چون ریسک عملیات بالا بود. محاسبات مادی میگفت که نباید این عملیات انجام شود. وی افزود: بعد از نماز صبح فرماندهان به آقای هاشمی گفتند این عملیات اگر انجام نشود، ما دیگر نمیتوانیم در خوزستان عملیات کنیم. " آقای هاشمی دائم دنبال این بود که یک عملیات موفق بکنیم و یک جای بزرگی را بگیریم و با مذاکره و صدور قطعنامه، جنگ را به پایان برسانیم". سازمان ملل قطعنامههای ناقص صادر میکرد، اما حقوق ایران داده نمیشد.
حجت الاسلام محمدحسنی نیز در خصوص پذیرش قطعنامه و تبعات آن میگوید: معنای پذیرش قطعنامه بعد از پیروزی خرمشهر این بود که در حالی پشت میز مذاکره مینشستیم که بخش عظیمی از خاک کشورمان در دست دشمن متجاوز بود این یعنی پذیرش امتیاز دادن به دشمن که برای هیچ ایرانی با غیرتی قابل قبول نبود، نمیشود به متجاوزان پاداش داد، متجاوز باید تنبیه شود.
آنچه از سخنان رزمندگان و خاطرات مسئولین از دوران دفاع مقدس و پذیرش قطعنامه بر میآید، بیانگر این است که اگر در حالی پشت میز مذاکره با دشمنان بنشینی که بخشی از دستاوردهای کشورت را ب عنوان ضمانت در دست دشمن متجاوز قرار دهید، این یعنی پذیرش امتیاز دادن به دشمن! در حالیکه تجربهی مذاکره و اعتماد مسئولین به وعدهی دشمنان در طول تاریخ انقلاب به ما نشان میدهد که دشمنان هیچوقت به وعدهی خود عمل نخواهند کرد.
اندیشکده راهبردی فتح
موسسان اندیشکده راهبردی فتح معتقدند یکی از راههای ارتباط با مردم، برگزاری گردهمایی – بزرگداشت و تداوم حضور شخصیتهای تاثیر گذار و شاخص و اثر بخش در میان مردم و جوانان است.
تشکیل جلسات غنی، بیعت با آرمانهای والای حضرت امام روح الله، امام خامنهای و شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی در بالا بردن سطح بصیرت و ارتقاء بینش خواهران و برادران در قالب پرداختن به موضوعات مهمی مثل انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و جبهه مقاومت و چرایی حمایت از این جبهه و لزوم پرداختن به ابعاد متنوع آن که در برگیرنده شاخصههای اسلامی و انقلابی وفضائل اخلاقی است. در نهایت همفکری جمعی از اساتید رسانهای و انقلابی دو مجموعه قرارگاه بصیرتی و اندیشکده راهبردی با یکدیگر ادغام و به نام اندیشکده راهبردی فتح معرفی گردید.
مهدی امینی استاد دانشگاه و مسئول اندیشکده راهبری فتح در فیلم زیردر مورد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ با استناد به کتاب خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی توضیح میدهد.
ارسال نظرات
نظرات مخاطبان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
طالبان جنگ و خون ریزی چه می گویند.
این موجودات تازه بدوران رسیده همان منافقین سال 57 هستند.
قرار بود تو جنگ ماری کنند هشت سال فرصت داشتند