«باخانمان»، قصه تلخ و شیرین آدم های امیدوار
سریال «باخانمان» حالا با گذشت یک سوم از پخش خود توانسته تا حدود زیادی پاسخگوی نیاز جدول پخش و مطالبات بینندگان درباره ساخت سریال های کمدی باشد و چراغ این ژانر را در رسانه ملی روشن نگاه دارد.
در شرایطی که اصولاً اقبال به سریالهای کمدی در سینما و تلویزیون اغلب گرم و پرشور بوده، جای خالی این دست آثار در کنداکتور شبکهها را میتوان به نوعی پاشنه آشیل جدی در مسیر جذب مخاطب دانست. سریالهایی که میتوانند با تکیه بر فضای طنز و کاراکترهایی که رفتار و مناسباتی مفرح دارند، دقایقی چند مردم را از فشار مشکلات زندگی و استرسهای روزمره دور کنند و به آنتن رنگی از خنده بزنند.
«باخانمان» به کارگردانی برزو نیک نژاد و تهیه کنندگی زینب تقوایی، این روزها پرچمدار مجموعههای کمدی در تلویزیون شده است. سریالی که یک مضمون شاید بارها امتحان پس داده را از منظری تازه مورد استفاده قرار داده تا از تار و پود آن، به دریافتی دیگر از بحث بحران هویت نیز برسد. مبحثی که در لایههای زیرین این کمدی جمع و جور و با کنار زدن زرورق کمدی و شوخیهای ریز و درشت، در ابعادی قابل فهم است.
کمال (با بازی حسام محمودی) جوانی است که ناگهان درمی یابد توسط پدر و مادرش از خانوادهای دیگر خریداری شده و حالا درصدد برمی آید اصل و ریشه خود را جست و جو کند.
دغدغهای که بارها در ادبیات و داستانهای رئالیستی و نیز اتوبیوگرافیک مورد مداقه بوده و بحثهای پیرامونی بسیاری حول آن شکل گرفته است.
کمال در سریال «باخانمان» میتواند آینه تمام نمای سرنوشت فرضی برخی از مردم باشد تا در پسِ خنده و شوخیهای تعبیه شده در لابه لای ماجراهایی که گرفتارش میشود، نوعی همذات پنداری عجیب و شگرف نیز با او شکل بگیرد و بیننده در ذهن خود دست به همانند سازی روایی بزند.
حسام محمودی به عنوان چهرهای که با وجود سالها فعالیت هنری همچنان در نظر مخاطب عام، بکر به نظر میرسد، در قالب این کاراکتر که قهرمان روایت شناخته میشود، سادگی و حتی بلاهتی دوست داشتنی را چاشنی بازی اش کرده تا در مواجهه با انبوه مشکلات و دست اندازهای ریز و درشت باورپذیر به نظر برسد. از رفتارهای دور از توقع تا سواستفاده گرانه پدر واقعی اش ناصر (حسن پور شیرازی) تا انتظارهای مادرانه حوریه (شهره لرستانی) و بلاتکلیفی در نحوه رابطه با خواهر تازه یافته اش گوهر (الهام اخوان) همه و همه چالشهایی غیرمنتظره برای او و ایضاً بیننده هستند.
این سادگی و دوری از ادا و اطوار در بازی و حذف حرکات اضافی در بازیهای سایر بازیگران اصلی نیز به چشم میخورد. پورشیرازی، ناصر را به عنوان پدری بی مسئولیت که نمونه آنرا در اطرافمان کم ندیده ایم، در عین جسارتها و وقاحتهایش، مظلوم نماییهای بامزهای دارد که پس از هر بار خراب کاری، او را در پله اول و کم تقصیر قرار میدهد. شهره لرستانی مادری که به اجبار ردای سرپرست خانواده بر تن کرده، با تمام داد و قال هایش و تحکمهای زنانه، همچنان آسیب پذیر و نیازمند به محبت کردن و محبت دیدن نشان میدهد تا شمایلی از بسیاری از مادران ایرانی باشد.
الهام اخوان در نقش گوهر نیز بخوبی از پس بازسازی شخصیت دختری خودساخته که حتی در کنار خواستگار سمجش آرش (مهروز ناصر شریف) از حق او نیز دفاع میکند و از مبارزه و سخت کوشی درنمی ماند، برآمده و کوتاه نمیآید و به اصطلاح جوانان امروزی به کسی باج نمیدهد.
نیک نژاد در مقام کارگردان مشخصاً تلاش کرده تا این بازیها را به ترکیبی همگون و یکدست برساند و در چارچوب قصه و فضای رئالی که به روال آثار قبلی اش در کمدی پر فراز و نشیبی تنیده شده، کاراکترها را با یکدیگر پیوند دهد. البته در نخستین قسمتهای سریال گونهای تداخل و ناهمانگی میان درام و کارگردانی حس میشد که رفته رفته با پیشرفت روایت کمرنگ و محو شد. چرا که امیر برادران نویسنده سریال با نظر به نوشتههای پیشینش اصولاً به جنسی فانتزی از طنز معتقد است که با سبک نیک نژاد با آنچه از او در سری مجموعه «دردسرهای عظیم» دیده ایم، متفاوت مینماید.
از سویی تراکم لوکیشنها و رفت و آمدهای متوالی در ماکنهای متعدد که با رنگ آرایی چشم نوازی در طراحی صحنه همراه شده نیز کوشش بوده تا قاب بندی و بک گراند در راستای حال و هوای داستان باشد. این مهم در مورد قضیه فرش بافی و عروسک بازی در روند داستان و اقتضای شغل کاراکترها مشهود است.
در نهایت باید گفت سریال «باخانمان» حالا با گذشت یک سوم از پخش خود توانسته تا حدود زیادی پاسخگوی نیاز جدول پخش و مطالبات بینندگان درباره ساخت سریالهای کمدی باشد و چراغ این ژانر را در رسانه ملی روشن نگاه دارد.
ارسال نظرات