چامه تابناک؛
جهنمِ یخزده
آثار نوقلم های جوان را در سایت تابناک جوان بخوانید.
به لطفِ یادگارِ عشق، گرچه بیپر و بالم
از این زخمِ به روی زخمِ دل هرگز نمینالم
زمانی آسمانی بودم و حالا زمین گیرم
به سویت میدوم، هرچند زیرِ پا لگدمالم
تو روی سینهام، زخمی شبیهِ قلب حَک کردی
درختی بیبَرم... اما به داغِ عشق میبالم
تو گفتی: "سالِ نیکو از بهار دلکَشش پیداست"
جهنم، یخزده بعد از تو در نوروزِ امسالم
نمیروید گُلی در باغِ خشکِ آرزوهایم
گمانم غرق در خواب زمستانیست اقبالم
شبی از "کلبهیاحزان" به "حافظ" گفتم و افسوس...
نیامد سوی کنعان یوسف گمگشتهی فالم
شهاب مهری-متولد74-استان تهران
از این زخمِ به روی زخمِ دل هرگز نمینالم
زمانی آسمانی بودم و حالا زمین گیرم
به سویت میدوم، هرچند زیرِ پا لگدمالم
تو روی سینهام، زخمی شبیهِ قلب حَک کردی
درختی بیبَرم... اما به داغِ عشق میبالم
تو گفتی: "سالِ نیکو از بهار دلکَشش پیداست"
جهنم، یخزده بعد از تو در نوروزِ امسالم
نمیروید گُلی در باغِ خشکِ آرزوهایم
گمانم غرق در خواب زمستانیست اقبالم
شبی از "کلبهیاحزان" به "حافظ" گفتم و افسوس...
نیامد سوی کنعان یوسف گمگشتهی فالم
شهاب مهری-متولد74-استان تهران
نقد توسط ضیاءالدین خالقی:
از آقای شهاب مهری، 25 ساله، از تهران، باسابقهی شاعری حدود 4 سال، غزلی به دستمان رسیده در شش بیت با نام «جهنم یخزده». پیش از این از وی غزلی دیده و نقدش کردهام؛ غزلی قابل تحسین بود. اینک این غزل:
غزل دارای تعابیر و تشبیهات و استعارههای دیروزی و امروزی؛ که این شعر را بین غزل نو و میانه و دیروز معلق نگه میدارد. گاه اینگونه غزلگفتن یک امتیاز محسوب میشود برای غزلسرا و گاه یک نقص؛ بستگی دارد که آن غزلسرا چگونه از این وضعیت، از این وضعیت بهظاهر چندگانهسرایی و یا بهواقع چندگانهسرایی، بیرون میآید؛ به سلامت یا درب و داغان؟! در واقع اگر او توانایی این کار را داشته باشد، طبعا پیروز و موفق این میدان خواهد بود، اگر نه، که حتما از روی ناتوانی و ضعف دچار این پراکندگی و تشتّت شده. شکی نیست که هر شاعری که دچار پراگندهگویی و تشتّت شود، شعرش نیز دچار همین وضعیت میشود؛ و این وضعیت مطلوبی برای هیچ شاعری نیست.
در میان شاعران امروز، اخوان ثالث یل و یگانهشاعری است که در این میدان پیروز و سرفراز بوده و حتی شعاع فضا و زبان امروز را بر فضا و زبان دیروزش افشانده و طبعا از آنها نیز وضعیتی امروزی ساخته است. البته منظورم اشعار نو یا نیمایی اخوان است. در میان شاعران غزلسرا نیز هوشنگ ابتهاج زبانی دوگانه دارد؛ دوگانهای که او یگانهاش کرده است. زبان حافظ را با زبان امروز یکی و یگانهکردن کار هرکسی نیست. در بین غزلسرایان بعد از انقلاب، علیرضا قزوه نیز بسیار اینگونه است.
اما دوست جوان ما آقای شهاب مهری نیز چندان در این کار موفق نیست؛ اگرچه از ترکیب زبان و فضای دیروز و امروز وی تنافری به مخاطب دست نمیدهد. البته این امر امتیازی برای شعر او ندارد. در واقع بهتر است او از سطرهای تکراری و مستعمل بگذرد، حتی اگر شده مدتی به عمد؛ یعنی اینگونه سطرها را بعد از سرودن از شعر خود پاک کند؛ پاک کند تا این خودآگاهی بهمرور تبدیل به ناخودآگاه او شود. یعنی معیارهای زیباییشناسی خود را عوض کند. منظور سطرهایی از این دست است:
«به لطفِ یادگارِ عشق، گرچه بیپر و بالم
از این زخمِ به روی زخمِ دل هرگز نمینالم»
«نمیروید گُلی در باغِ خشکِ آرزوهایم»
«شبی از "کلبهیاحزان"به "حافظ" گفتم و افسوس...»
البته سطرها و مصراعهای دیگری هم هستند که تقریبا در فضای شعر دیروز قرار میگیرند.
اینکه میگوییم از این فضا و زبان باید بیرون رفت، برای این است که شاعر در چنین مواقعی از استعداد و تجربههای خود بهره نمیبرد، بلکه از سواد و دانش ادبی خود سود میجوید و آن را خودآگاه، بهصورت کلیشهای و تقلیدی بهکار میگیرد.
در واقع این نوع بکارگیری و کارکرد، هیچ نوع کارکردی و نقش در شکوفایی ذهن و فکر و احساس مخاطب ندارد؛ در عوض، هرچه بیشتر به سمت زبان و فضای غزل امروز و غزل نو پیش رود، به استعداد و استقلال و کشف شاعرانهی خود نزدیکتر و طبعا موفقتر خواهد بود. در واقع شاعر ما باید در تغییر فضا و زبان کلی غزل خود تغییر اساسی ایجاد کند و تنها به تازهکردن تعابیر و تشبیهات و استعارات غزلش اکتفا نکند؛ مثلا به مصراعهایی نظیر مصراعهای ذیل که چندان هم نو نیستند؛ اگرچه تازهاند:
«زمانی آسمانی بودم و حالا زمین گیرم»
«تو روی سینهام، زخمی شبیهِ قلب حَک کردی
درختی بی بَرم... اما به داغِ عشق میبالم»
تعابیر و تصاویر تازهاند و شاعر ما اولینبار است که آنها را بهکار میبرد، اما بهطور کلی هنوز در فضا و زبان دیروز سیر میکنند.
ولی مصراع ذیل نو است و نو بودنش مصراع کهنهی جفتش را حتی تحت شعاع قرار میدهد. در واقع این یکی از همان راههایی است که گفتیم بعضی از شاعران از تلفیق آن سربلند و موفق بیرون میآیند:
«جهنم، یخزده بعد از تو در نوروزِ امسالم
یا این دو مصراع:
«گمانم غرق در خواب زمستانیست اقبالم»
«نیامد سوی کنعان یوسف گمگشتهی فالم»
او دلبستهی تعابیر و سطرهای زیبای امروزی است؛ اگر نبود که نام شعرش را «جهنم یخزده» نمیگذاشت. برایش آرزوی موفقتی بیش از پیش دارم. امیدوارم کتابهای خوب و غزلهای نو امروز را خوب بخواند، اما درگیر لفاظیها و بازیهای بسیاری از این غزلسرایان نوگرا نشود. او باید درعین حالی که از غزلهای سایه و شیون فومنی نیرو میگیرد، نگاهی تام و تمام به نوگراییهای سیمین بهبهانی و حسین منزوی و محمدعلی بهمنی در غزل داشته باشد. از طرفی، از سادهگوییهای سطحینگرانه غزل امروز دوری کند؛ غزلهایی که حتی به عاطفهی کلام هم متکی نیستند، بله فقط آن را بهانه میکنند. اگر نقدهای مرا در پایگاه نقد دربارهی اشعار کلاسیک ارسالی، بهویژه غزلها بخوانی، بهتر و مصداقی دستگیرت میشود که منظورم چیست.
آماده دریافت آثار شما از طریق karbar@tabnakjavan.com هستیم.
ارسال نظرات